دعوای عجیب عروس میهمان در محله مادرشوهر با همسایه ها / دخترها و 2 مادر به جان هم افتادند

به گزارش رکنا،زن 53 ساله با بیان این مطلب درباره ماجرایی که آن را به مرکز انتظامی کشانده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: از 25 سال قبل در بولوار عبدالمطلب زندگی می کنم. همسرم که تعمیرگاه خودرو داشت چندسال قبل از دنیا رفت و من به سختی 6 فرزندم را بزرگ کردم . در گذر زمان وارد امور خیریه ای شدم و به همراه دیگر اهالی محل و هیئت امنای مسجد تلاش می کردیم تا گرهی از مشکلات مردم بازکنیم و به همین خاطر خیلی احساس رضایت داشتم. پیرزنی مهربان هم در همسایگی ما زندگی می کند که همواره حواسم به او بود و سعی می‌کردم در امور زندگی کمک حالش باشم. روزی آمنه خانم به من گفت: قرار است عروسم و دخترانش به این جا بیایند و در طبقه بالای منزل من ساکن شوند اما دلم رضایت نمی دهد چراکه ما با آن ها تفاوت اخلاقی و فرهنگی زیادی داریم. اما من او را دلداری می دادم که این بهترین فرصت است تا شما هم از تنهایی بیرون بیایید! ولی پیرزن آهی کشید و گفت: نمی دانم با حضور آن ها در این محل چه اتفاقاتی رقم می‌خورد. خلاصه چند روز بعد مهین خانم و 2 دخترش اثاث‌کشی کردند و در منزل آمنه خانم ساکن شدند. اما از همان روز اول چنان سر و صدایی به راه انداختند که سکوت و آرامش  از محله ما رفت. در همین حین من هم به بهانه بردن کاسه آش به خانه پیرزن رفتم تا عروسش را ببینم اما او خیلی سرد برخورد کرد و به بهانه ای از منزل بیرون رفت. آمنه خانم مدام نگران بود و از رفتارها و اخلاق عروسش دلخوشی نداشت. با آن که دختران جوان مهین خانم حجاب بسیار نامناسبی داشتند و با پوشش نامتعارف بیرون می رفتند، اما من به دخترانم تاکید کردم که با آن ها ارتباط بگیرند و با آن ها دوست شوند ولی با این وجود دخترانم زیاد علاقه ای به دوستی با آن ها نداشتند چراکه معتقد بودند با اخلاق و رفتار آن ها سازگاری ندارند.

خلاصه روزها در حالی سپری می شد که مهین خانم نیز همواره با دخترانش مشاجره داشت و آسایش و آرامش را از همسایگان گرفته بودند تا این که شب گذشته با سر و صدایی که از داخل کوچه بلند شده بود به بیرون از منزل رفتم و دختران مهین خانم را دیدم که دخترم را داخل کوچه زیر مشت و لگد گرفته اند. بلافاصله خودم را به آن ها رساندم که در همین هنگام مهین خانم هم شروع به فحاشی کرد و مدعی شد که من و دخترم آن ها را کتک زده ایم! ولی دخترم گفت: من در حال عبور از کوچه بودم که دختران مهین خانم شروع به متلک گویی و تمسخر کردند و در این لحظه دو پسر جوان هم به آن ها پیوستند و به سمت من آمدند که در این هنگام با هم درگیر شدیم و آن ها مرا کتک زدند!

هنوز مشاجره ها ادامه داشت که گشت پلیس 110 رسید و از ما خواست به کلانتری بیاییم ولی آن ها با نیشخند و تمسخر از این که پای ما هم به مرکز انتظامی رسیده است، باز هم به توهین های خود ادامه می دادند. اکنون با این وضعیت دیگر نمی توانم در این محل زندگی کنم و باید از همسایگان مهربانم خداحافظی کنم چراکه ...

در همین حال و پس از چند ساعت مشاوره های اجتماعی و اخلاقی که با دستور و راهنمایی های سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) در دایره مددکاری اجتماعی برگزار شد، همسایگان با یکدیگر آشتی کردند، اما مهین خانم همچنان معتقد بود که باید همسایگانش پشت میله های زندان قرار بگیرند!