سرباز فقیر توسط دستان پر سخاوت نیکوکاران به زندگی برگشت + عکس

پس از انتشار سرگذشت غم انگیز این زندانی جوان دهها نیکوکار از سراسر کشور برای آزادی سرباز زندانی اعلام آمادگی کردند. در این میان برخی از مخاطبان ابراز کردند به این دلیل قصد کمک به زندانی گرفتار را دارند که خود نیز گرفتار چنین شرایطی بوده‌اند و با کمک نیکوکاران روزهای سخت زندگی‌شان را سپری کرده‌اند. آنها به شکرانه رفع گرفتاری‌شان قصد کمک به سرباز زندانی را داشتند. پیمانکار یک شرکت ساختمانی در اهواز، کارمند ارشد اداره دولتی در تهران، جمعی از سربازان یک پادگان و... که با خواندن گزارش احساس نزدیکی با سرباز زندانی داشتند به جمع نیکوکاران پیوستند. برخی نیز اعلام کردند که حاضرند بعد از رهایی وی برایش شغل پیدا کنند تا بتواند زندگی بهتری برای خود فراهم کند. اما در این میان مادر شاکی که خود نیز شرایط سختی دارد و فرزند یتیمش به‌دلیل بیماری قلبی روزهای پردردی را می‌گذراند در جایگاه معنوی یک نیکوکار حاضر به گذشت نیمی ازدیه شده بود. این زن فداکار به خاطر شاد کردن خانواده سرباز زندانی حتی از مسئولان زندان  درخواست 2 هفته مرخصی برای متهم در ایام نوروز کرده بود.

در حالی که مردم نیکوکار کشور با تماس‌های تلفنی پیاپی برای نجات این پسر جوان اعلام آمادگی کرده بودند زوج نیکوکار از استان البرز بار دیگر پیشقدم شده و با هماهنگی افشار -دادستان نظامی- و دکتر حسینی -رئیس دادسرای نظامی استان البرز- مقدمات انتقال زندانی به دایره اجرای احکام را فراهم و از شاکی برای دریافت دیه و اعلام گذشت دعوت کردند.

ر. ف نیکوکار البرزی که بارها مقدمات آزادی زندانیان بدهکار را فراهم کرده است پس از انتشار این گزارش نماینده خود را به دادگاه نظامی کرج فرستاد و با پرداخت دیه شاکی برگه آزادی سرباز نیشابوری را امضا کرد. مرد نیکوکار گفت: من درد هر 2 خانواده را حس کردم. پرداخت دیه نه تنها به متهم برای رهایی از حبس کمک کرد بلکه از رنج‌ها و خستگی‌های خانواده شاکی نیز کاست که مجبور بودند در این شرایط سخت دغدغه تأمین هزینه‌های درمان فرزندشان را نیز داشته باشند. از خداوند خواسته‌ام تا زمانی که حس نوعدوستی و جرأت بخشش در قلبم زنده و بیدار است به من ببخشد.

اشک‌های شاکی و متهم

صدای کشیده شدن زنجیر آهنی خبر از انتقال زندانی به دادگاه می‌داد. پسر ضعیف ریز نقشی در کنار مادرش روی صندلی نشسته و چشم به در دوخته بود. انتظاری دلتنگ برای بخشیدن کسی که روزی بی‌خبر از راه رسیده بود و بیگناه مجازاتش کرده بود. پسری جوان به همراه مأمور بدرقه زندان وارد شعبه اول دادگاه نظامی شد. صورتش پر از التماس بود. نمی‌دانست که خداوند راز و نیازهای شبانه‌اش را شنیده و تا لحظاتی دیگر بند از پایش آزاد خواهد شد.

بی قرار و مضطرب بود. با شاکی چشم در چشم شد و به آرامی گفت: اشتباه کردم، پشیمانم. سرباز بودم و چاره‌ای جز اجرای دستور مافوق نداشتم. خانواده‌ام به هم ریخته است و مادر و برادر کوچکم نگاهشان به در مانده تا من برگردم. در یک لحظه هر 2 پسر گریستند و از سختی‌های زندگی‌شان به هم گفتند. هر 2 در سایه فقر قد کشیده بودند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

ایران واشقانی فراهانی