آسیبشناسی کودکان کار
تبهکاران کوچولو
رکنا : سکانس اول مهتاب دختر 9 سالهای است که روی پل هوایی دستفروشی میکند. بساط مختصری از وسایل بیارزش جلوی او پهن شده است و هر از چندگاهی نگاهی به کتاب فارسیاش میاندازد. این دختر 9 ساله میگوید: خیلی دوست دارم درس خواندن را تا دانشگاه ادامه دهم اما فقر مالی خانواده من را مجبور به کار کرده است. از مدرسه که میآیم به همراه برادرم که چند سال از من بزرگتر است به خیابان میآییم تا برای خانواده پولی فراهم کنیم. کار کردن را دوست ندارم اما چون فقیر هستیم و پدرم پول کافی ندارد باید تا آخر شب کار کنیم.
سکانس دوم
چراغ راهنمایی در خیابان که قرمز میشود موجی از کودکان به طرف ماشینها میروند تا بلکه موفق شوند سکهای یا اسکناسی به چنگ آورند. مهدی نوجوانی است که از سن 8 سالگی به خاطر اعتیاد پدر روانه خیابانها شده تا برای سیر کردن شکم خواهر و برادرانش کار کند. چند جعبه آدامس و شکلات در دست دارد و با نگاهی ملتمسانه سرش را داخل ماشینها میکند تا جنسها را بفروشد. ناگهان چند ثانیه بعد چراغ سبز میشود و تمام ماشینها بدون توجه به کودکان با شتاب حرکت میکنند و نگاه امیدوارانه این کودکان در یک لحظه پر از نگرانی میشود. مهدی ادامه میدهد: بعضی شبها که کمترین فروش را دارم و بعد به خانه میروم پدرم به من بیاحترامی میکند. سالهاست که مدرسه نرفتهام و کار میکنم. تمام آرزوهای کودکیام رنگ سیاه دودههای خیابان را به خود گرفته است.
سکانس سوم
«م. ر» پسر جوانی است که از سن کم وارد بازار کار خیابانی شده است. زباله جمع میکند و از این راه خرج خانواده 8 نفرهشان را درمیآورد. او میگوید: در سن کم به خاطر بزهکاری و اینکه ندانسته دست به جرم و رد وبدل کردن مواد مخدر زده بودم راهی زندان شدم. تصمیم گرفتم بعد از رها شدن از زندان کار دیگری انتخاب کنم اما برای کار هر جا رفتم به خاطر سن کم و سابقه محکومیتی که داشتم مورد اطمینان نبودم به همین دلیل دست به جمعآوری زبالههای شهر زدم تا خرج خانواده را درآورم. آینده خوبی را برای خودم نمیبینم شاید به خاطر جمع کردن زبالهها به بیماریهای خطرناکی مبتلا شده باشم.
کودکان به لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی آسیبپذیرترین قشر محسوب میشوند. بازماندن کودکان از بسیاری از امکانات و رفاه اجتماعی و فرهنگی باعث پدید آمدن انواع ناهنجاریها در جامعه میشود. این قشر حساس باید مورد توجه خاصی قرار گیرند تا در آینده جامعه با رشدی سالم حرکت کند، در این میان با توجه به افزایش جمعیت و مشکلات اقتصادی برخی کودکان در سطح کلانشهرها اقدام به کار میکنند. پدیده کودکان کار از دید جامعهشناسان و روانشناسان معضلی بزرگ به شمار میرود. معمولا این قبیل کودکان در معرض انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند و آیندهای مبهم پیش روی آنهاست.
آیندهای نابود شده
«اغلب افرادی که زیر سن 18 سالگی در خیابان کار میکنند بهترین سالهای عمر و زندگی خود را به کارخیابانی مشغول هستند، در حالی که آنها باید برای سالهای جوانی و دوران بزرگسالی خود را آماده سازند تا در جامعه موثر واقع شوند، اما به خاطر کار آن هم کار کردن در ردههای پایین مجبور میشوند ترک تحصیل کنند در صورتی که درس خواندن و آموزش یکی از اصلیترین وظایف آنها به شمار میرود.»
دکتر فاطمه قاسمزاد روانشناس کودک و نوجوان و مدرس دانشگاه میگوید:
معمولا کودکان کار چون از سن کم وارد بازار کار کمارزش شدهاند آمادگی ورود به دوران بزرگسالی را ندارند و عوامل متعددی باعث میشود گروهی ازآنها نتوانند روند طبیعی زیستن را طی کنند و در نهایت مجبور به کار در خیابان میشوند. این عوامل در سطح جهان تقسیمبندی شده است که مهمترین عامل، فاکتور اقتصادی و فقر معرفی شده است. همچنین عوامل اجتماعی باعث به وجود آمدن بحرانهایی میشود که زندگی کودکان را با اختلال رو به رو میسازد. از سوی دیگر عوامل فرهنگی مولفهای دیگر است که ناآگاهی والدین و بیتوجهی به امور کودکان باعث میشود زندگی آنها به هم بریزد. مسائل خانوادگی خود بخش مهمی از سرنوشت این کودکان را تشکیل میدهد و اغلب این کودکان از خانوادههای فقیر و پر جمعیت هستند. خانوادههای ازهمگسیخته ساختار درستی ندارند و کودکان پرورشیافته در این خانوادهها مجبور به کار میشوند.
دکتر مصطفی اقلیما، آسیبشناس
و مددکار اجتماعی در ادامه میگوید:
هنگامی که تورم و مشکلات مالی در خانواده سایه میافکند کودکان کار افزایش پیدا میکنند و در اصل نمیتوان این قضیه را جدی نگرفت، زیرا کودکان آیندهسازان جامعه هستند و باید به آنها توجه داشت. جمعآوری آنها از سطح شهر مشکلات اساسی آنها را حل نخواهد کرد، بلکه باید عوامل تاثیرگذار را از میان برداشت. کودکانی که در خانوادههای بیسرپرست و با پدران معتاد وارد بازار کار میشوند در آینده رقم بالایی از جرائم را به خود اختصاص میدهند. این گروهها از سوی افراد تبهکار مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و در باندهای فساد، مواد مخدر و بزهکاری عضو میشوند. از این رو در برخورد با افراد خلافکار پرخاشگر میشوند و چون احساس میکنند جامعه حق آنها را تباه کرده است دست به انتقامجویی میزنند. این مددکار اجتماعی میافزاید: آمارهای رسمی در سطح جهان نشان میدهد کودکان کار که به بزهکاری روی میآورند در طول عمر خود سه کودک دیگر را به مشکلات اجتماعی دچار میکنند. به علت سن کم اکثر آنها جذب بازار معمولی کار نمیشوند بنابراین رو به کارهای خیابانی میآورند. در برخی مدارس نیز به دانشآموزان توجه نمیشود و معمولا بیست درصد از دانشآموزان ترک تحصیل کرده و به خاطر مسائل خانوادگی و اجتماعی وارد خیابان شده و اقدام به کار خیابانی میکنند. دکتر قاسمزاد، روانشناس، بیان میکند: گاهی اوقات عوامل فردی و زیستی و کودکانی که علاقه به درس خواندن ندارند از آنها کودکان کار میسازد و به دنبال کارهای پرخطر میروند. در هر کشور میزان اثرگذاری این عوامل فرق میکند. در کشور ما بررسیها و آمارهای پراکنده نشان میدهد عامل اقتصادی نقش موثرتری در پدیده کودکان کار دارد.
زندگی در هالهای از تاریکی
دکتر قاسمزاد معتقد است: این افراد در همه جنبههای رشد دچار آسیب میشوند چون از تغذیه و محیط مناسب دور هستند و استراحت کافی ندارند رشد جسمانی آنها با مشکلات همراه شده و گاهی دچار بیماری میشوند. از سوی دیگر از لحاظ اجتماعی دچار مشکل بوده و حالتهایی مانند خشم و خصومت و انتقامگیری در آنها افزایش پیدا میکند. این کودکان در روابط با دیگران ارتباط خوبی برقرار نمیکنند و نسبت به افراد دیگر کینهجو هستند. اغلب در رشد شناختی به علت اینکه درس نمیخوانند توانایی کافی نداشته و از نظر رشد عاطفی کمبودهایی را احساس میکنند. نسبت به مردم دیدگاه ایدهآل و مثبتی ندارند و درک بیتوجهی مردم جامعه از سوی آنها باعث میشود تا از لحاظ عاطفی علاقهمندی کافی نسبت به دیگران نداشته باشند. این روانشناس کودک و نوجوان بیان میکند: آنها آمادگی کافی برای انواع رشدها ندارند،کارآمد نیستند و برای جامعه افرادی مناسب و موثر به نظر نمیرسند به همین علت نقش خوبی در ساختن جامعه ایفا نمیکنند. گاهی اوقات چون کار مناسبی برایشان مهیا نمیشود در سطح جامعه به رد وبدل کردن مواد مخدر و سرقت و رفتارهای ناهنجار اجتماعی میپردازند که بتدریج به سوی جرمهای سنگینتر گرایش پیدا میکنند. وی در ادامه میگوید: متاسفانه سن کودکان کار در جامعه نادیده گرفته میشود و در خیابانها از سن 5 سالگی تا دوره نوجوانی افرادی دیده میشوند که سن کار و قانون مدنی در حق آنها رعایت نمیشود. زیرا طبق قانون کار، کار کردن زیر سن 15 سال ممنوع است. به هر حال برخی کودکان مجبور هستند برای تامین معاش خانواده کار کنند و در ساعتهای دیگر که ساعت خارج از زمانبندی مدارس است آموزشها لازم را ببینند. اگر اقداماتی صورت پذیرد که این کودکان هم کار کنند و هم در ساعتهای دیگر به آموزش بپردازند علاوه بر افزایش سطح آگاهی، میزان جرم در جامعه کاهش پیدا میکند. حتی نمونههایی از این افراد بودهاند که تا مقطع دانشگاه هم تحصیل کردهاند اما درصد کمی از این کودکان اینگونه هستند زیرا به توانمندیهای خود اتکا داشته و زود به استقلال میرسند و زمانی که وارد محیط جامعه میشوند به اصطلاح مشکلات آنها را آبدیده کرده است و با توجه به تجربیات کسب کرده، آنها میتوانند بهرغم فشارهای موجود افراد خوب و موثری در جامعه به حساب آیند.
ارسال نظر