خاطرات رییس امداد و نجات کوهستان هلال احمر:
مرگ دلخراش پلنگ برفی در ریزش بهمن اشترانکوه / سید علی اشک همه را درآورد!
حوادث رکنا: پلنگ برفی نشان تیم های امدادی بود که در آن یک روز یکی از آنها دچار ریزش بهمن شد و به شهادت رسید.
به گزارش رکنا، محمدحسین کبادی، رئیس امداد و نجات کوهستان هلال احمر در گفتگو با خبرنگار اجتماعی رکنا به تشریح فعالیت های امداد و نجات کوهستان پرداخته و تاکید کرد: عملیات های کوهستان صرف کوهستان نیست بلکه عملیات در محیط های دشوار است. عملیات در مناطقی مثل دره ها، جنگل، کویر و... انجام می شود. جاهایی که برای ورود به آن مناطق نیاز به دوره های تخصصی و تیم ها و تجهیزات ویژه است.
اشترانکوه یک عملیات تلخ و عجیب
کبادی با بیان این که کوهنوردانی که دارای نشان پلنگ برفی بودند در اشترانکوه دچار حادثه سقوط بهمن شدند، افزود: ما امدادگری داشتیم به نام سیدعلی حسینی در استان خراسان رضوی که اهل دل بود. سید علی در آن تیم به عنوان امدادگر و نجات گر رفته بود. در اشترانکوه 7 روز امداد و نجات طول کشید در 3 روز اول تمام اجساد پیدا شد تنها سید علی را پیدا نمی کردیم. همکارانمان گریه می کردند و می گفتند: "او که برای امداد و نجات این گروه آمده بود حتی در پیدا شدن اجساد نیز بقیه را اول فرستاد... چرا نمی آید؟"
پدر سید علی زنگ زد و گفت: "فیلم کارهای شما را دیدم. برگردید، این بچه را خدا به ما داد و خدا هم برمی گرداند. این سید بچه مشهد و امام رضاست. من مانده ام و حاج خانم. از خدا می خواهم که حاج خانم آرام باشد تا سیدعلی پیدا شود. تمام آن بچه هایی که آن بالا هستند مثل من و مادر سیدعلی چشم انتظار دارند، مواظب خودتان باشید.»
گفتم: "دعا کنید تا سیدعلی را پیدا کنیم."
فردای آن روز به من زنگ زدند که پیکر همه را به پایین می بریم. ما همه را پیدا کردیم فقط علی در آن کوهستان به آن بزرگی مانده بود . می خواستیم بقیه کوهنوردها را بفرستیم. آن شب به بچه ها گفتم: "زود بخوابید می خواهیم صبح زود برویم بالا." بچه های علی گودرز و ازنا سنگ تمام گذاشته بودند و غیرتی پای کار بودند. به آنها گفتم: "بچه ها فردا هوا خراب می شود و بارشی دارد که اگر سیدعلی را پیدا نکنیم می رود برای فصل بعد!"
برای بچه یافتن علی ،انگار مسابقه تیم ملی و حیثیتی بود. ساعت 11-12 ظهر بود که گفتند یک لکه خون می بینیم. مسیر دادیم و به کفش های سیدعلی رسیدیم. وقتی از زیر برف بیرون آمد جزو تلخ ترین لحظات زندگی ام بود. چون هم چهره پدر و مادر سیدعلی جلوی چشمم بود و هم بچه ها جلوی چشمم گریه می کردند. بچه های ما در بحران بزرگ شده اند و در شرایط سخت کار کردند، اما وقتی پایین می آیند بی مهری می بینند و به بی مهری انس گرفته اند.
وقتی سیدعلی را بالا آوردیم یکی از بچه ها پرچم هلال احمر را روی او کشید و گفت: "چطور وقتی یک سرباز وطن شهید می شود روی او پرچم کشور را می کشند؟ ما برای علی چرا این کار را نکنیم؟" همه آنها گریه می کردند و می گفتند: "سیدعلی مهمان ما بود اما حالا پیکرش را بدرقه می کنیم." آنها ایستادند و به گویش زیبای لُری شعری را خواندند و من هنوز هم با دیدن فیلم این صحنه ها اشک می ریزم فقط برای از خودگذشتی و همبستگی بچه ها در بحران اشترانکوه. سیدعلی زنده نبود اما بچه ها برای یک هم لباس خود و پدر و مادری چشم انتظار، تلاش می کردند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر