چند وقت پيش با همسرم دعوايمان شد، به او تهمت زدم و بعد از اينكه حرفهايمان ادامه پيدا كرد همسرم را كتك زدم و او را از خانه بيرون انداختم و سراغي از او ندارم. ديگران و بچههايم همه تقصيرات را گردن من انداختهاند، نگران او هستم. لطفا راهنماييام كنيد.
پسري 25 ساله هستم. چند وقتي است كه ميخواهم ازدواج كنم ولي نميدانم چرا مهر هر كسي به دلم مينشيند جواب رد ميدهد، چون بعضيها ظاهرپسند هستند. اميدوارم كه از راه منحرف نشويم. لطفا راهنماييام كنيد.
نميدانم از كجا شروع كنم. راستش خودم را گم كردهام. طفلكي خواهرزادهام، كلاس سوم دبستان است. مادرش سرطان گرفته و در بيمارستان بستري شده است هر روز سراغش را ميگيرد و فكر ميكند كه در مسافرت است و منتظر است برايش اسباببازي بياورد. لطفا راهنماييام كنيد كه چگونه به خواهرزادهام اين مساله را عنوان كنم؟
دارم ديوانه ميشوم كسي كه به او علاقه داشتم با اين ادعا كه آنها پولدار هستند ما فقيريم تنهایم گذاشت. همهاش تقصير خانوادهاش است كه راضي به اين ازدواج نشدند و گفتند كه ما با هم تفاوت داريم. لطفا درباره اين نوع ازدواجها راهنماييام كنيد.
من 25 ساله هستم و پنج سال است كه با شوهرم ازدواج كردهام. شوهرم به من خيانت كرده است وقتي به او اعتراض ميكنم ميگويد: همين است كه هست و خيلي پررویی. تحمل اين وضعيت را ندارم. لطفا راهنماييام كنيد.