گریه های یاسان 2 ساله خانواده را از مرگ نجات داد/ 2 بامداد رخ داد

در فصل سرما مسمومیت ناشی از گاز مونوکسیدکربن یا انفجار ناشی از گاز جان برخی از مردم در شهرهای مختلف ایران را به خطر می‌اندازد و در بعضی از مواقع منجر به کشته شدن آنها می‌شود. 

در میان این‌همه حوادث تلخ، گاهی حوادثی شیرین هم وجود دارد که حادثه رخ می‌دهد اما تمام افرادی که در حادثه بودند زنده می‌مانند.

به گزارش رکنا، «شهرستان یهمئی؛ روستای سید صفی» از توابع استان کهگیلویه‌وبویراحمد ساعت ۲ بامداد یکشنبه از صدای کودکی دو ساله بی‌خواب شد.

شنبه شب هوا سرد بود. برای همین اهالی خانواده شعله بخاری گازی را زیاد کردند تا از سرما یخ نزنند. این خانواده ۶ نفره بی‌خبر از مسمومیت گاز مونوکسیدکربن، شعله آتش بخاری را تا جایی که می‌شد زیاد کردند و به خواب رفتند و اما ساعت ۲ بامداد یکشنبه؛ در یکی از خانه‌های روستای سیدصفی چه اتفاقی افتاد که ختم به خیر شد؟

«یاسان»؛ پسر ۲ ساله این خانواده ساعت ۲ بامداد با گریه‌هایی بلند مادرش را از خواب بیدار می‌کند، اما مادر تا به سمت پسرش می‌رود سرش گیج می‌رود و روی زمین می‌افتد. همین اتفاق برای همسرش نیز رخ می‌دهد. مجدد از صدای گریه‌های یاسان برادر ۱۹ ساله‌اش از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که پدر و مادرش روی زمین افتاده‌اند و یاسان همچنان گریه می‌کند. با اینکه سرش گیج می‌رفت به سمت تلفن می‌رود و به اورژانس خبر می‌دهد اما همین که آدرس را به اورژانس اعلام می‌کند؛ او نیز از حال می‌رود و روی زمین می‌افتد.

«زهرا» مادر یاسان لهجه‌ای دارد که به سختی متوجه آن می‌شوم با این حال او برای «اعتماد» می‌گوید: «سه شب پیش خیلی هوا سرد بود برای همین بخاری را تا آخر زیاد کردیم و رفتیم خوابیدیم. ساعت 2 شب یاسان پسر کوچکم به قدری گریه کرد که اندازه نداشت. آمدم از سر جایم بلند شوم به سمت او بروم که دیدم نمی‌توانم و باز چشمانم بسته شد. ولی این‌بار صدای گریه نبود یاسان فریاد می‌کشید. هر طور شده بلند شدم اما چشمانم تار می‌دید و سرم گیج می‌رفت.

بلند شدم. تا بلند شدم به سمت یاسان بروم سرم به‌شدت گیج رفت و افتادم روی زمین. همسرم هم خودش می‌گوید با فریادهای یاسان بعد از من از خواب بلند شده و تا آمده به سمت او برود من را هم می‌بیند که وسط اتاق افتادم اما خودش هم بی‌هوش می‌شود و روی زمین می‌افتد، مثل من.»

او کلمات را این‌بار بسیار سریع ادا می‌کند که دیگر قادر به متوجه شدن آن نیستم و فقط یک‌سری از واژه‌ها را متوجه می‌شوم برای همین بعد از صحبت‌های زهرا برادر همسر او که کلمات را روان‌تر بیان می‌کرد تلفن را می‌گیرد و مجدد توضیح داد که نتیجه صحبت‌ها: «صدای فریادهای یاسان ادامه داشت تا برادر بزرگش که 19 سال دارد از خواب بیدار می‌شود.

او که این وضعیت را می‌بیند و متوجه می‌شود خودش نیز حالش بد است سریع با اورژانس تماس می‌گیرد و تا آدرس خانه را می‌دهد او هم از حال می‌رود و می‌افتد. وقتی اورژانس آمد ما را به درمانگاه شهرستان یهمئی رساندند. حدود پنج ساعتی آنجا بودیم و اکسیژن به هر 6 نفرمان وصل و بعد هم مرخص‌مان کردند. وقتی آمدیم حال‌مان بهتر شد، سریع لوله‌کش آوردیم تا بخاری را چک کند. نمی‌دانم گفت که بخاری درست است و مشکل فقط شعله زیاد آن بوده است.

خلاصه ترسیدیم شعله بخاری را زیاد کنیم. شوهرم هم کارگر است فعلا امکان عوض کردن بخاری را نداریم. چهار فرزند دارم. پسر اولم 19 سالش است، پسر دومم 16 سال و فرزند سومم که یک دختر است 11 سال و یاسان که آن شب با فریادهایش جان ما را نجات داد فرزند آخرم است که دو سال و سه چهار ماه دارد. اول خدا و بعد یاسان وگرنه الان ما مُرده بودیم.»