کبوتر سفید
حوادث رکنا: دختر جوان وقتی پای در محضر گذاشت، هیچ کس نمی دانست که چه مهریه ای را برای زندگی و پیوندش در نظر گرفته است.
به گزارش رکنا، پوران دختری تحصیلکرده و باسواد بود. پدرش وضع مالی خوبی داشت و همیشه در فکر این بود که برای پوران بهترین زندگی را فراهم کند. چند پسر پولدار در میان خواستگاران پروپاقرص پوران به چشم می خوردند.
ـ بابا جون! پسر حاج حسین فکر کنم از همه برای تو مناسب تر باشد. هم پسرش اهل کاسبی است و هم پدرش آدم با مکنت و ثروتی است. حاج حسین می گفت اگر این وصلت جور بشود برای عقدت یک کیلو طلا می خرند و مهریه ات را هم پنج هزار سکه طلا در نظر گرفته است.
حالا نظرت چیست؟
پوران سرش را به زیر انداخت.
ـ پدر اگر اجازه بدهید من نظرم را به شما بگویم.
ـ خب بگو دخترم!
ـ راستش پدر جان! به نظر من تقی از همه خواستگارانم مناسب تر است.
من او را انتخاب کرده ام.
پدر نگاهی جدی به پوران کرد.
ـ دخترم این پسر یک لاقباست. آه ندارد که با ناله سودا کند، آن وقت تو او را انتخاب کرده ای؟
پوران آن قدر پافشاری کرد که پدرش دیگر سکوت کرد.
ـ هر کاری می خواهی بکن!
پوران تصمیم اش را گرفته بود و حالا پای در محضر گذاشته بود.
ـ پوران برای مهریه چه می خواهی بکنی؟
دلواپسی در نگاه مادر موج می زد. پدر سرش را بلند نمی کرد و تقی گوشه ای ایستاده بود.
محضردار نگاهی به دختر جوان کرد.
ـ برای مهریه عروس خانم چه مبلغی در نظر گرفته اید؟
تقی گفت:
ـ عروس خانم خودشان مهریه شان را تعیین می کنند.
همه چشم به دهان عروس دوخته بودند.
ـ مهریه من یک جفت کبوتر سفید است.
عاقد به خواست و رضایت عروس و داماد صیغه عقد را جاری کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر