آزار شیطانی دختر 14 ساله در پارک / بهمن یک ماه با من همخوابی کرد و ...

به گزارش رکنا، ساعتی بعد تماس مددکاران نیروی انتظامی با خانواده مهسا، پرده از ماجرای فرار او برداشت ولی خانواده حاضر به پذیرش دوباره مهسا نشدند. او حقیقت ماجرا را عنوان کرد و گفت: ما ۳ خواهریم که ۲ خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده اند.

مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از او طلاق گرفت و من کنار مادرم ماندم. «تنهایی» در خانه برایم عذاب آور بود و حوصله هیچ کاری را نداشتم. مادرم هم مجبور بود در بیرون از منزل کار کند. ابتدایی را تمام کرده و در کلاس اول راهنمایی مشغول تحصیل بودم که به صورت تلفنی با پسری آشنا شدم و ارتباط ما هر روز بیشتر می شد. این در حالی بود که هیچ کس حتی مادرم از روابط پنهانی ما خبر نداشت.

ارتباط تلفنی ما کم کم به دیدارهای حضوری رسید و درس هایم بسیار ضعیف شد در این میان یک روز بهمن پیشنهاد کرد که با هم فرار کنیم. من هم که تحت تاثیر حرف های عاشقانه او قرار گرفته بودم پیشنهادش را قبول کردم و با او به یکی از شهرهای جنوب خراسان رفتیم ولی بعد از یک ماه فهمیدم که فریب خورده ام و بهمن فقط برای سوء استفاده از من آن حرف ها را می زد.

او مرا در آن شهر رها کرد از سویی هم نمی توانستم نزد خانواده ام بازگردم تا این که دایی ام محل زندگی مرا پیدا کرد و به اتفاق مادرم از «بهمن» شکایت کردند. وقتی به خانه بازگشتم هیچ سرگرمی نداشتم و دوباره تنها شده بودم به همین خاطر تصمیم به فرار گرفتم، ۳ روز قبل وقتی مادرم سر کار رفت از طریق پشت بام فرار کردم و به مشهد آمدم، می خواستم با یک کامیون از مشهد به شهر دیگری بروم ولی چون پولی نداشتم کسی مرا با خود نمی برد. در اندیشه فراهم کردن پول بودم که توسط ماموران انتظامی دستگیر شدم حالا هم خانواده ام حاضر به پذیرش من نیستند. دیگر نمی دانم چه کنم و این اشتباهات را چگونه جبران کنم تا آن ها مرا ببخشند. خواندنی های روانشناسی را در این صفحه اینستاگرام دنبال کنید