هفت نفرشان 20 تا 22 ساله بودند. رویای پوشیدن لباس مارک‌دار و گران‌قیمت در سر داشتند. دوست داشتند با پول‌های باد آورده یکشبه پولدار شوند. معتقد بودند، پول حرام جایی در زندگی شان ندارد، اما طمع پولدار شدن بدون زحمت و تلاش در وجودشان بود و باعث شد، به سرقت دست بزنند. اول فقط گوشی سرقت می‌کردند، اما بعد تصمیم گرفتند، با سرقت طلا از مردان و زنان، پول بیشتری به دست بیاورند. برایشان فرقی نمی‌کرد، از چه کسی سرقت می‌کنند. دو نفر از اعضای این باند هفت نفره که به اتهام سرقت و زورگیری بازداشت شده‌اند، در برنامه یک پرونده ـ یک روایت رادیو جوان به تشریح سرقت‌های خود پرداختند.

حامد 22 ساله پیش از این به اتهام سرقت Stealing به زندان Prison افتاده، اما انگار رفتن به زندان او را تنبیه نکرده و دوباره وسوسه سرقت به جانش افتاده و این بار با همراهی شش متهم دیگر به سرقت‌هایش ادامه داده است.

حامد از زندگی‌ات بگو؟

22 ساله‌ام و تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده‌ام. دو برادر و یک خواهر دارم. پدرم سال‌هاست فوت شده و مادرم با قالی‌بافی، هزینه زندگی‌مان را تامین می‌کند. در یکی از محله‌های اسلامشهر زندگی می‌کنم. سیگار نمی‌کشیدم و اعتیاد نداشتم، اما پای ثابت مصرف قلیان در قهوه‌خانه محله بودم. در آنجا خلافکارها با خودروهای مدل بالا می‌آمدند. من وسوسه شدم یکی از این خودروها را داشته باشم، اما نتوانستم خودرویی بخرم. کارم پیک موتوری رستوران بود.

چطور وارد باند سرقت شدی؟

سال 92 اولین سرقت‌هایم شروع شد‌. آن موقع دزدی‌هایم گروهی نبود. یک روزکه برای درست کردن موتورسیکلتم به مغازه موتورسازی رفته بودم، با پسری آشنا شدم. پای حرف‌های او که نشستم، متوجه شدم بیکار است واز راه دزدی theft پول در می‌آورد. با من حرف زد و وسوسه‌ام کرد. می‌گفت، گوشی تلفن همراه سرقت می‌کند و با فروش هر کدام، 100 هزارتومان نصیبش می‌شود. او ادعا می‌کرد، گوشی‌دزدی خیلی راحت است. بعد از آن دوباره او را ملاقات کردم. آن‌قدر وسوسه‌ام کرد که با او همراه شدم.

آن موقع چند بار سرقت کردی؟

چون زیاد وارد نبودم، دو سه بار اول خیلی می‌ترسیدم. بعد کم‌کم راحت‌تر سرقت‌ها را انجام می‌دادم. پول راحت به دست آوردن برایم خیلی شیرین بود. سرقت‌ها را دو نفری در رباط‌کریم و اسلامشهر و چند موردی را هم در تهران انجام دادیم. گوشی‌های تلفن همراه را سرقت می‌کردیم و هر کدام از گوشی‌ها را به قیمت 100 هزارتومان می‌فروختیم. از این راه، پول راحت و خوبی به دستم می‌رسید.

با پول‌های دزدی چه کردی؟

من در حسرت پول خرید یک کتانی خارجی بودم. با اولین پول از راه دزدی یک جفت کتانی خارجی برای خودم خریدم. با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می‌رفتم. دوستانم را به مهمانی Party دعوت می‌کردم. حتی با بخشی از این پول تانکر آب برای مادرم خریدم. تانکر آب او خراب شده بود. زمانی که مادرم متوجه شد، از راه خلاف و دزدی تانکر را خریده‌ام، تانکر را از پشت بام به پایین انداخت. خیلی التماس کرد که دست از کار خلاف بردارم، اما من اشتباه کردم و به حرف‌هایش گوش ندادم.

چند بار زندان رفتی؟

قبل از این دستگیری، یک‌بار بابت سرقت گوشی به زندان افتادم. شش ماه حبس کشیدم. 30 تا شاکی داشتم.

چرا بعداز آزادی Freedom دوباره سرقت‌هایت را شروع کردی؟

من باید پول گوشی‌های تلفن همراه سرقت شده را به مالباختگان می‌دادم. مادرم می‌خواست 15 میلیون تومان پول ودیعه مسکن خود را از صاحبخانه بگیرد و آن را به شاکی‌هایم بپردازم و برای زندگی به خانه دایی‌ام برود که من این کار را قبول نکردم. برای تامین هزینه رد مالم به 30 شاکی، دوباره تصمیم گرفتم سرقت کنم تا از راه سرقت این پول جمع شود.

چطور وثیقه گذاشتی و بیرون آمدی؟

10 میلیون تومان به وثیقه‌گذار دادم که برایم سندی برای یک سال بگذارد.

توانستی پول شاکیان را بدهی؟

نتوانستم این پول را جور کنم.

چرا؟

چون پول کار خلاف برکت ندارد و یکدفعه از بین می‌رود و زود خرج می‌شود. پول باد آورده را باد می‌برد.

چطور این گروه جدید شکل گرفت؟

من با بقیه اعضای گروه از جمله علی در قهوه‌خانه‌ای نزدیک محله‌مان که پاتوق افراد خلافکار و سابقه‌دار است، آشنا شدم. برخی از آنها سابقه‌دار بودند. همین باعث شد، گروهمان تشکیل شود. بعداز آن نقش هر کدام از ما مشخص شد.

این بار شیوه دزدی‌هایتان چطور بود؟

این بار با سوار شدن به موتور‌سیکلت‌هایی که با پول‌های دزدی خریده بودیم، در محله‌های تهران تردد می‌کردیم. برخی از افراد را که سوار خودرویشان بودند و برای لحظه‌ای پشت چراغ راهنمایی و رانندگی توقف می‌کردند، شناسایی و با نزدیک شدن به آنها زنجیر طلا‌یشان را سرقت می‌کردیم. بعد سراغ خانم‌ها می‌رفتیم. اگر زنجیر طلایی که انداخته بودند، مشخص بود به بهانه پرسیدن نشانی به آنها نزدیک می‌شدیم و با قاپیدن زنجیر طلاهایشان فرار Escape می‌کردیم. گاهی نیز پشت سر آنها حرکت می‌کردیم و از پشت سر به آنها نزدیک می‌شدیم و زنجیر طلایشان را سرقت می‌کردیم. گاهی نیز با نزدیک شدن به خانم‌ها از پشت سر، دهان آنها را می‌گرفتیم که مقاومت نکنند و بعد زنجیر طلایشان را سرقت می‌کردیم.

در روز چند بار سرقت می‌کردی؟

بستگی به موقعیتمان داشت. ممکن بود یک مورد تا سه مورد سرقت کنیم. شاید هم هفته‌ای دو تا سه مورد.

زنجیرهای سرقتی را چطور به پول تبدیل می‌کردید؟

من و همدستانم بعد از این سرقت‌ها، افراد معتاد Addicted را شناسایی می‌کردیم و استخدام می‌کردیم و آنها زنجیرهای سرقتی را می‌فروختند. 20 درصد از پول به دست آمده متعلق به آنها بود و بقیه پول بین ما هفت نفر تقسیم می‌شد.

سهم هر کدام از شما در هر سرقت؟

نفری 500 هزار تومان از هر دزدی و فروش طلاهای سرقتی نصیبمان می‌شد.

هیچ‌وقت احساس پشیمانی نکردی؟

احساس کردم، اما با گرفتار شدن در منجلاب دزدی نتوانستم خودم را بیرون بکشم. به همین خاطر به دزدی‌هایم ادامه دادم. ما احمقانه رفتار کردیم.

می‌دانی چقدر مجازات در انتظار است؟

فکر می‌کنم، باید 10 سال رنگ آزادی را نبینم و در زندان باشم.

چرا 15 میلیون تومان کمک مالی مادرت را قبول نکردی؟

آن پول ودیعه خانه اجاره‌ای ما بود‌. غیرتم قبول نمی‌کرد،‌ مادرم این پول را به من بدهد تا رضایت شاکیان خود را جلب کنم و بعد مادرم برود، خانه دایی‌ام زندگی کند.

آرزویت چیست؟

دوست دارم زودتر از این وضع خلاص شوم. در این دوسالی که سرقت می‌کردم، آواره خیابان‌ها بودم و به خانه و خانواده‌ام سری نزدم. دلم برای مادرم و خانواده‌ام تنگ شده. امیدوارم بتوانم توبه کنم و راه درست را پیش بگیرم. من فریب خوردم و وسوسه یکشبه پولدار شدن باعث شد، گرفتار این مشکلات شوم.

شرایط فرهنگی و اجتماعی سالم برای فرزندانمان فراهم کنیم

دکتر مهدی اسماعیل‌تبار، روان‌شناس درباره این پرونده می‌گوید: این که متهمان می‌گویند، ما در محله‌ای زندگی می‌کردیم که اکثر افراد آنجا خلافکار بودند، توجیه درستی نیست. چه‌بسا در همان محله‌های پایین شهر خیلی‌ها شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافعان حرم و افراد تحصیلکرده شدند که مورد احترام همان محله و حتی کشور هستند.

وی ادامه داد: زمانی که به زندگی این افراد نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که اکثر آنها در خانواده‌هایی بزرگ شده و رشد کرده اند که شرایط فرهنگی، اعتقادی پایینی داشته‌اند، معضل اعتیاد گریبانگیر این خانواده‌ها بوده است، سربازی نرفته‌اند که نظم و قانونی را یاد بگیرند. این وسوسه در وجودشان بوده که یکشبه و بدون زحمت و تلاش، پولی کلان و بی‌دردسر نصیب آنها شود.

این روان‌شناس ادامه داد: درست است که در کنار کلانشهرهایی چون تهران، اصفهان و مشهد، محل‌ها ومناطقی وجود دارند که در حاشیه شهر شکل گرفته‌‌اند. بنابراین لازم است، مسئولان امر نظارت بیشتری بر این حاشیه‌ها داشته باشند و سرمایه‌گذاری فرهنگی و اجتماعی مناسبی در آنجا انجام دهند تا شاهد چنین حوادثی نباشیم که جوان‌ها باندهای سرقت تشکیل دهند و امنیت اجتماعی را به خطر اندازند.

اسماعیل تبار افزود: پسرهای جوانی که عضو این باند سرقت بودند، به عواقب و آینده تلخی که در انتظارشان بود، توجهی نمی‌کردند. فقط به یک لذت سراب‌گونه توجه می‌کردند. آنها تمایل داشتند، پولدار شوند و سوار خودرو و موتورسیکلت گران‌قیمت شوند. آنها درک نمی‌کردند، کارهایی که انجام می‌دهند، می‌تواند چه صدمات بدی به زندگی خود و خانواده‌هایشان وارد کند.

وی ادامه داد: مدرسه یا همان محیط آموزشی، خانواده، شرایط اجتماعی، فرهنگی و اعتقادات مذهبی خیلی در فرد تاثیر می‌گذارند که سراغ خطا و کار خلاف نرود. خانواده‌ها باید نظارت بیشتری روی رفتار فرزندان خود داشته باشند و رفت و آمد آنها را با گروه همسالان زیر نظر بگیرند و مطلع باشند که آنها با چه افرادی در رفت‌و‌آمد هستند که این چنین گرفتار افراد خلافکار نشوند.

سرکرده باند نبودم

دومین متهم که اعضای باند، او را سرکرده خطاب می‌کنند، کسی نیست جز علی 22 ساله، اما خودش می‌گوید، فقط عضو باند است، نه سرکرده.

چطور با حامد آشنا شدی؟

زمانی که به قهوه‌خانه می‌رفتم، با او و دیگر اعضای باند آشنا شدم. بعد دزدی‌هایمان شروع شد.

قبلا چه کار می‌کردی‌؟

نجاری می‌کردم. ماهی 850 هزار تومان حقوقم بود.

چند تا خواهر و برادر داری؟

دو برادر دارم که ازدواج کرده و رفته‌اند سر خانه و زندگی‌شان. یک خواهر هم دارم.

تا چند کلاس درس خواندی؟

سیکل دارم.

پدرت می‌دانست دزدی می‌کنی؟

او خودش معتاد بود و همیشه تریاک مصرف می‌کرد. او در حال و هوای خودش بود و فکر نمی‌کرد آینده زندگی من چطور باشد. انگار برایش مهم نبود که من چرا سارق شدم و این‌طور دزدی می‌کنم.

سابقه داری؟

بله.

چه اتهامی؟

سرقت گوشی تلفن همراه.

بعد از آزادی دوباره سرقت را شروع کردی؟

بعداز آزادی پولی در بساط نداشتم. با بچه‌های جدید که دوست شدم، دوباره سرقت گوشی تلفن همراه را شروع کردیم و با فروش گوشی‌های دزدی پول به دست می‌آوردیم و خرج لباس، گوشی و تفریح و خوشگذرانی می‌کردیم. کمی از پول دزدی را هم خرج خانواده‌ام می‌کردم. خیال می‌کردند این پول از راه نجاری به دست آمده. فکر نمی‌کردند پول سرقتی باشد.

تو رئیس گروه بودی؟

نه. همدستانم دروغ می‌گویند. من فقط عضو گروه بودم. آنها خودشان می‌گفتند، هر روز برای سرقت به کدام محله تهران برویم.

اما همدستانت حرف دیگری می‌زنند؟

آنها دروغ می‌گویند. می‌خواهند مجازات من بیشتر شود.

تو سرقت را انجام می‌دادی یا موتورسوار بودی؟

من گاهی راکب بودم و گاهی سرقت‌ها را انجام می‌دادم.

چطور سرقت می‌کردید؟

افراد را در خودرویشان پشت چراغ قرمز شناسایی و با نزدیک شدن به آنها گوشی‌هایشان را سرقت می‌کردم. گاهی نیز با تعقیب آنها در محله‌های خلوت شهر تهران، گوشی و طلاهایشان را سرقت می‌کردم.

پشیمانی؟

من با کارهای دزدی که انجام دادم، همه چیزم را در زندگی از دست دادم. آینده‌ام تباه شد، اما دلم برای خودم نمی‌سوزد. برای خانواده‌ام، مادرم و آبرویی که از آنها بردم، دلم می‌سوزد.

فکر نمی‌کنی،‌ اگر نجاری را ادامه می‌دادی، بهتر بود؟

آن موقع ممکن بود که من یک نجار ماهر بشوم. مشتریان بیشتری پیدا کنم و شرایط زندگی‌ام خیلی بهتر شود، اما اشتباه کردم. وسوسه شدم. احساس می‌کردم با کار خلاف پول بیشتری می‌توانم به دست بیاورم.

سهم تو و دوستانت از این سرقت‌ها چقدر بود؟

گوشی‌ها را 100 تا 200 تومان می‌فروختیم، اما پول فروش زنجیر طلا بیشتر بود. هر روزی که سرقت می‌کردیم، از فروش اموال دزدی سهم هر کدام از ما 500 تا 600 هزارتومان می‌شد.

برخی متهمان سابقه‌دار بودند

سرگرد بابک نمک‌شناس، رئیس مرکز اطلاع‌رسانی پلیس Police آگاهی تهران با اشاره به این پرونده گفت: این باند هفت نفره همگی جوان هستند. آنها با تشکیل یک باند و با موتورسیکلت از اسلامشهر برای سرقت و زورگیری به تهران می‌آمدند و با پرسه‌زدن در محله‌های مختلف پایتخت، اقدام به سرقت و زورگیری می‌کردند.

وی افزود: اعضای این باند مرتکب سرقت‌هایی از‌جمله گردنبند قاپی از زنان و مردان در پشت چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی و محل‌های خلوت می‌شدند. با شکایت شهروندان تهرانی، متهمان تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند. اکثر اعضای باند سابقه دار بودند و حتی برخی پیش از اجرای سرقت‌هایشان از زندان آزاد شده بودند. دو نفر از اعضای این باند در میدان راه‌آهن تهران شناسایی شدند. در جریان این تعقیب و گریز متهمان به فرارشان ادامه دادند و حاضر به تسلیم شدن نبودند که ماموران با استفاده از قانون Law به‌کارگیری سلاح به سمت آنها شلیک کردند و متهمان از ناحیه پا براثر شلیک گلوله پلیس زخمی و سپس بازداشت شدند. در ادامه عملیات، پلیس بقیه متهمان را در مخفیگاهشان در فرحزاد و اسلامشهر بازداشت کرد. متهمان با انتقال به پلیس آگاهی بازجویی شدند و به سرقت و زورگیری اعتراف کردند. شاکیان در مواجهه حضوری متهمان در بازداشتگاه پلیس، آنها را شناسایی کردبهترین قیمت های اجاره و فروش مسکن را اینجا ببینید / مشاوره رایگان

 

وبگردی