بلافاصله حدود ساعت هشت شب همراه تیم تحقیق به محل حادثه Incident در جنوب تهران رفتیم. با ورود به خانه فقیرانه با صحنه دلخراش و متأثرکننده‌ای روبه‌روشدیم. پس از بررسی‌های مقدماتی محل جنایت Crime و وضعیت اجساد قربانی‌ها به این نتیجه رسیدم که قاتل The Murderer از آشنایان خانواده بوده به طوری که هیچگونه علائمی مبنی بر ورود با زور مشاهده نشد. وسایل برجای مانده در صحنه نشان می‌داد که قربانی‌ها حتی از قاتل پذیرایی هم کرده بودند.

به همین خاطر پس از تحقیقات لازم در صحنه قتل Murder به همراه پدرومادر قربانیان، راهی اداره آگاهی شدیم.

بعد هم پدر و مادر دو دختر کشته شده که در زمان قتل به میهمانی رفته بودند را به اتاق فراخواندم. نخستین پرسشم از آنها این بود که چرا بچه‌هایی با این سن و سال را تنها گذاشته‌اند و خودشان به میهمانی رفته‌اند؟!

پدر بچه‌ها گفت: «از چند وقت پیش به خانه برادرم دعوت شده بودیم و بسیاری از اقوام هم در این میهمانی حضور داشتند. ما هرچقدر به دخترهای‌مان اصرار کردیم که با ما بیایند، گفتند درس داریم و می‌خواهیم در خانه بمانیم.»

از آنجا که این خانواده از مهاجران افغان بودند، پرسیدم چند نفر از اقوام‌تان در تهران زندگی می‌کنند که با کمی تأمل جواب داد: حدود 90 نفر.

گفتم: نیم ساعت وقت‌داری تا با همه آنها تماس بگیری و بگویی که در اسرع وقت به اداره آگاهی بیایند.با وجود اینکه تعجب در چشمانش موج می‌زد، سرش را تکان داد و شروع کرد به تماس گرفتن.حدود دوساعتی گذشت که کم کم اقوام و آشنایان این خانواده به اداره آگاهی آمدند. در ابتدا می‌خواستم با یکایک آنها مصاحبه کنم و در نهایت فرد مظنون را مورد بازجویی فنی قرار دهم اما برایم یک نکته بسیار مهم بود. آن هم اینکه اقوام مرد خانواده در ساعت بین 6 تا 8 عصر روز جمعه کجا بودند و چه شاهدی برای اثبات ادعاهای‌شان دارند.

اما یک اتفاق باعث شد تا از این کار صرفنظر کنم.آن هم حضور نیافتن یک نفربود!

آمار پدر مقتولان نشان می‌داد که خانواده او در تهران 90 نفر هستند اما پس از بررسی مشخص شد که 89 نفر به اداره آگاهی مراجعه کرده‌اند و نفر نودم کسی نبود جز امین؛ پسرعموی مقتولان!

بنابراین پدر امین را صدا کردم و از او دلیل حضور نداشتن فرزندش را پرسیدم که او در جواب گفت: «پسرم سر کار است و نمی‌توانست محل کارش را ترک کند.»

همان موقع نشانی محل کار امین را پرسیدم که پدرش گفت: در ساختمان پلاسکو کار می‌کند.بلافاصله یکی از مأموران به اتفاق عموی مقتولان را به ساختمان پلاسکو فرستادم تا پسرعموی مقتولان را به آگاهی بیاورند.ولی پس از نیم ساعت با من تماس گرفتند و گفتند: طبق اظهارات صاحب کار، او ساعاتی قبل با دست و لباس خونین به محل کارش رفته و پس از شستن دست و صورتش و همین‌طور جمع کردن وسایلش از آنجا رفته.

حالا دیگرهمه چیز مشخص شده بود. مقتول با آگاهی از اینکه در خانه عمویش کسی غیر از بچه‌ها نیست به قصد سرقت Stealing وارد خانه شده و بعد از کشتن Killing دو دخترعمویش که شاهدسرقت بودند، گریخته بود.

دوباره پدرش را به اتاقم بردم و از او پرسیدم که اگر پسرت از تهران برود به کجا خواهد رفت؟ او که بسیار ترسیده بود، گفت: بـــــــــه خرم آباد، منزل خواهرم می‌رود. در نخستین فرصت هم از مرز خارج و به افغانستان می‌رود.

بدون فوت وقت به حمید مکرم و محمد بوستانی که هر دو از نیروهای زبده آگاهی بودند، مأموریت دادم به خرم آباد بروند و تا متهم را دستگیر نکردند، برنگردند.

اما همان موقع معاون اداره آگاهی با من تماس گرفت و گفت: نمی‌توانی با خودروی اداره از شهر تهران خارج شوی. هرچقدر اصرار کردم که قاتل را پیدا کرده‌ایم و با تأخیر ما از کشور می‌گریزد، فایده‌ای نداشت و او نپذیرفت. اینجا بود که با مسئولیت خودم تمرد را به جان خریدم و آن دو نیرو را به همراه پدر مقتولان به خرم آباد اعزام کردم.

چند ساعت بعد امیـــــــــن در خرم آباد دستگیر شد و همراه مأموران به تهران بازگشت و اعتراف کرد.البته بعد از این قضیه از سوی رئیس اداره مورد بازخواست قرار گرفتم و علت تمردم را توضیح دادم و خوشبختانه به خاطر دلایلم و همین‌طور دستگیری قاتل در کمتر از 24 ساعت مورد بخشش قرار گرفتم.

نکته حائز اهمیت در مورد پرونده‌های قتل چهار مؤلفه زمان، مکان، آلت قتاله و انگیزه است که وقتی این چهار مورد به نتیجه می‌رسد، قاتل براحتی پیدا می‌شود. در مورد این پرونده هم پاسخ به چهار مؤلفه خیلی زود به نتیجه رسید و وقتی این جواب‌ها را در فرمول‌های پلیسی قرار می‌دهیم، قاتل مشخص می‌شود.

اما باید توجه داشته باشیم که رسیدن به جواب این مؤلفه‌ها باید دقیق، درست و منطبق بر جنایت باشد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

سرهنگ نصرالله شفیقی رئیس پیشین اداره ویژه قتل پلیس آگاهی تهران