امیرحسین همه را شوکه کرد+عکس

او شهریور 95 در شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران به جرم Crime تعرض و قتل Murder به اعدام، قصاص، پرداخت دیه جراحات غیرمنتهی به فوت و شلاق Whip محکوم شد. این احکام در دیوان عالی کشور تائید شد و اکنون به دایره اجرای دادسرای ورامین ارسال شده است. یک سال پس از حادثه، خانواده ستایش همچنان قصاص می‌خواهند و حاضر به گذشت از حق خود نیستند. خانواده قاتل The Murderer نیز چندبار برای گرفتن رضایت اقدام کرده‌اند اما نتیجه‌ای نگرفته‌اند. اهالی خیرآباد ورامین هم که از احکام صادره باخبر هستند، هنوز نتوانسته‌اند وقوع آن را باور کنند. بسیاری از آنها می‌گویند قاتل، پسری آرام بود. این در حالی است که براساس محتویات پرونده، متهم سابقه مصرف مشروبات الکلی و رفتارهای پرخطر داشته است. او آذر امسال 18 ساله می‌شود.

مرد میانسال، عینک به چشم زده، دمپایی مشکی پوشیده و در مقابل چشمان کنجکاو برخی اهالی، به آرامی در خیابان قدم می‌زند. همین چند ماه پیش بود که حکم دوبار اعدام execution پسرش صادر شد. تسبیح‌اش را طوری آویزان گرفته که دانه‌های قرمزش با هر قدم، مثل پاندول ساعت در هوا تکان می‌خورد. آذر امسال، 18 سالگی پسرش تمام می‌شود و آن موقع است که اعدام به آنها نزدیک‌تر از همیشه خواهد بود. او پدر امیرحسین، قاتل ستایش، دختر شش ساله افغانستانی است. پسری که فروردین پارسال، ستایش را به اتاقش در طبقه دوم خانه‌شان کشاند، مورد تعرض قرار داد، با چاقو کشت و جسدش را با اسید و آتش سوزاند. پدر امیرحسین دستش را بالا می‌آورد. لحظه‌ای خنده بر لبانش می‌نشیند و با راکب یک موتورسیکلت عبوری، سلام و علیک می‌کند.

دو طرف خیابان اصلی خیرآباد ورامین پر از سوپرمارکتی، میوه‌فروشی و مصالح ساختمان‌فروشی است. ماشین‌ها بیشتر پراید، ردیف به ردیف پارک کرده‌اند و بعضی از راننده‌ها، لنگ را روی شیشه‌ها می‌کشند. یکی از آنها، نگاهش را به پدر امیرحسین می‌دوزد و می‌گوید: او از قدیمی‌های خیرآباد است. الان رویش نمی‌شود در صورت مردم نگاه کند و سرش را بالا بگیرد.

پدر امیرحسین در یکی از کوچه‌ها می‌پیچد و از نگاه‌های کنجکاو برخی اهالی دور می‌شود. صاحب یکی از مغازه‌ها در حالی که جعبه‌ای را جلوی مغازه‌اش می‌گذارد، می‌گوید: مشتری من بودند. بارها خود امیرحسین می‌آمد و از من خرید می‌کرد. خیلی ساکت بود. اصلا از او برنمی‌آمد چنین جرایمی مرتکب شود. یک شوک به همه اهالی خیرآباد وارد شد. پدر امیرحسین را هرازگاهی می‌بینیم، مثل همین الان، اما مادرش را خیلی وقت است ندیده‌ام.

21 فروردین 95، ستایش برای بازی با خواهرزاده امیرحسین به خانه آنها رفته بود. چند دقیقه که گذشت، خواهر و خواهرزاده امیرحسین خانه را ترک کردند و ستایش لحظه‌ای تنها شد. امیرحسین او را به بهانه نشان دادن چند جوجه قناری به اتاقش در طبقه دوم کشاند و مورد تعرض قرار داد. سپس از ترس لو رفتن ماجرا با چاقو ضربه‌ای به گردن دختر شش ساله زد و او را به قتل رساند. یک روز جسد را در جعبه ارگ گذاشت تا این که به مدرسه رفت و از دوستانش پرسید گوشت چگونه از بین می‌رود و یکی پاسخ داد با اسید. در راه برگشت به خانه، از مصالح ساختمان‌فروشی اسید خرید. آن را روی جسد ریخت، اما از بین نرفت. تصمیم گرفت با همکاری یکی از دوستانش، جسد را به خارج از شهر ببرد. او را به بهانه تعمیر کولر به خانه‌اش کشاند، اما پسر نوجوان به محض دیدن جسد، از خانه بیرون رفت و ماجرا را به امام جمعه خیرآباد گفت. او هم پدر امیرحسین را در جریان گذاشت تا مرد میانسال، همان شب، 22 فروردین، پسرش را تحویل کلانتری دهد.

بیشتر خانه‌های خیرآباد قدیمی است و دیوارهای گلی، کوچه‌های باریک آن را پر کرده است. گچ برخی ساختمان‌ها کنده شده و روی آسفالت ریخته است. جوی آب از وسط کوچه‌ها رد شده و بوی بدی در فضا پیچیده. رخت و لباس‌ها از برخی پشت‌بام‌ها معلوم است. در تعدادی از خانه‌ها نیمه‌باز است و بعضی‌ها مشغول شستن ظرف‌هایشان هستند. آب و کف از حیاط این خانه‌ها به کوچه سرازیر شده. بعضی بچه‌ها از روی آن می‌پرند و پرسر و صدا می‌دوند. تعدادی از ساختمان‌ها در چند سال اخیر ساخته شده و توانسته چهره قدیمی کوچه‌ها را تغییر دهد. سال‌هاست غیر از ایرانی‌ها، خانواده‌های افغانستانی زیادی هم اینجا زندگی می‌کنند.

در یکی از مغازه‌ها، دو مرد افغانستانی نشسته‌اند. یکی از آنها کت و شلوار تن دارد و تسبیح می‌گرداند. دیگری به عصا تکیه داده. می‌گوید: این حادثه Incident باور کردنی نبود. همیشه امیرحسین را می‌دیدم. هر وقت از کنار مغازه‌ام رد می‌شد، دستش را روی سینه‌اش می‌گذاشت،‌ سرش را می‌انداخت پایین و سلام می‌کرد. با دستش قد ستایش را نشان می‌دهد، لبانش را می‌گزد و می‌گوید: از طرفی ستایش هم خیلی کوچک بود. حادثه‌ای که برای او اتفاق افتاد، خیلی ناراحت‌کننده و فجیع بود. من شنیده‌ام حکم دو بار اعدام متهم را صادر کرده‌اند.

خبر صدور احکام اعدام و قصاص را بیشتر اهالی خیرآباد می‌دانند. ازجمله چند پسر نوجوان که در ورودی یکی از خانه‌ها ایستاده‌اند. آنها امیرحسین را بارها دیده بودند. می‌گویند: همیشه توی خودش بود البته دوست و رفیق داشت. معمولا در قهوه‌خانه او را می‌دیدیم. او بعضی کارهای فنی مدرسه مثل نصب بلندگو را انجام می‌داد. البته درسش آن‌قدرها خوب نبود. املا و ریاضی‌اش هم خیلی ضعیف بود. وقتی فهمیدیم چه کار کرده، باورمان نشد.

خانه امیرحسین دیوار به دیوار خانه ستایش بود، اما اکنون چند ماهی می‌شود خانواده ستایش به چند کوچه دورتر نقل‌مکان کرده‌اند. در کوچه، پسری نشسته. می‌گوید:همان موقع که پدر و مادر ستایش تصاویر او را روی دیوار‌ها چسبانده بودند، امیرحسین را دیدم. او در حالی که سرش را پایین انداخته بود، از جلوی مغازه رد شد.

چند کودک افغانستانی، کوچه را روی سرشان گذاشته‌اند. لی‌لی بازی می‌کنند. دختری خردسال، طوری با یک پا از روی خانه‌های لی‌لی می‌پرد که چشمان بقیه دوستانش از تعجب وامی‌ماند. مادرش سر می‌رسد. آفتاب، مستقیم توی صورتش می‌زند. زن افغانستانی، دستش را سایه می‌کند بالای پیشانی و می‌گوید: مزار ستایش چند خیابان آن طرف‌تر است. مادرش، ماه‌های اول خیلی شرایط بدی داشت، اما الان آرام‌تر شده است، هرچند هنوز چهره‌اش غم دارد. زن، دستان دخترش را می‌گیرد و دور می‌شود.

یک سال از قتل ستایش گذشت و بجز پدر و مادر ستایش و پدر و مادر امیرحسین، کسی این روز را به خاطر ندارد.

قاتل ستایش دوباره بستری شد

قاتل ستایش برای دومین بار در بیمارستان روانی بستری شد.

وکیل این پسر 17 ساله گفت: امیرحسین به دلیل اختلالات روانی و فشار و استرسی که در این مدت به او وارد شده به بیمارستان روانی امین‌آباد منتقل و در آنجا بستری شده است. مجتبی فرحبخش با یادآوری این‌که متهم پیش از این هم یک بار در بیمارستان روانی بستری شده بود، افزود: خانواده امیرحسین پیوسته دنبال گرفتن رضایت هستند، اما خانواده ستایش اجازه حضور نمی‌دهند. بستری شدن قاتل ستایش درحالی است که او باید 17 خرداد امسال در شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران حاضر و بابت تعیین ارش‌البکاره و مهرالمثل محاکمه شود.

جـــای ستــایش خالی است

متهم هنوز در کانون اصلاح و تربیت تهران نگهداری می‌شود و خانواده ستایش کمی آرام‌تر شده‌اند. آنها اما هنوز بر قصاص تاکید دارند. پدر ستایش به جام‌جم می‌گوید: جای دخترم خیلی خالی است؛ سر سفره غذا، موقع مدرسه رفتن بچه‌ها، موقع خوابیدن بچه‌ها. مادرش هر یک روز درمیان به‌مزارش می‌رود و وقتی برمی‌گردد، قرص می‌خورد و می‌خوابد. او بعد از حادثه تحت درمان روانپزشک قرار گرفته است. من هم که خاطرات خیلی زیادی با دخترم داشتم، مجبورم با این اتفاق تلخ کنار بیایم. ما به هیچ وجه رضایت نمی‌دهیم، متهم می‌دانست دارد چه جرم‌هایی مرتکب می‌شود.

یک سال پس از حادثه توانسته‌اید با نبود ستایش کنار بیایید؟

جای ستایش خیلی خالی است. سر سفره غذا، هنگام خوابیدن بچه‌ها، موقع مدرسه رفتن آنها. ما با او خاطرات زیادی داشتیم. الان آرام‌تر از قبل شده‌ایم و مجبوریم این حادثه تلخ را بپذیریم.

هرچند وقت یک بار به مزار دخترتان می‌روید؟

مادرش یک روز در میان به مزار ستایش می‌رود، اما وقتی برمی‌گردد، با هیچ کس حرف نمی‌زند و فقط می‌خوابد. تا این که دخترانم برایش چایی درست می‌کنند و با حرف زدن، او را آرام می‌کنند. همسرم بعد از حادثه تحت نظر روانپزشک قرار گرفته و قرص می‌خورد. طوری که بدون قرص نمی‌تواند خوب بخوابد. البته نه این که دیگر خنده به لبانمان نمی‌آید یا شاد نیستیم، اما این حادثه همیشه در ذهنمان باقی خواهد ماند.

شرایط شما چطور است؟

من هر پنجشنبه، ‌یک بسته شکلات می‌خرم و به مزار دخترم می‌روم. شکلات‌ها را خیرات می‌کنم و بعد سنگ مزار ستایش را می‌شورم و با خودش درد دل می‌کنم. خیلی خاطرات شیرینی با او داشتم.

شما هنوز در همان خانه قبلی زندگی می‌کنید؟

نه، چند وقت که از حادثه گذشت، مقداری پول قرض کردم و به چند کوچه دورتر رفتیم. دیگر نمی‌شد‌ آنجا زندگی کرد. هر روز با خانواده قاتل چشم در چشم بودیم.

در این مدت چطور؟ آنها را دیده‌اید؟

بعضی وقت‌ها گذری همدیگر را می‌بینیم.

چه واکنشی دارند؟

جز خجالت، چیزی ندارند.

نظر شما درباره احکام اعدام و قصاص که برای متهم صادر شده، چیست؟

ما تابع قانون Law هستیم. من فقط می‌دانم متهم همه کارها را با پختگی انجام داده است.

در این یک سال، خانواده قاتل برای گرفتن رضایت آمده‌اند؟

نه نیامدند. البته چند بار بحثش شد، اما ما اجازه نمی‌دهیم. متهم می‌دانست دارد چه کار می‌کند.

نظر شما همچنان بر قصاص است؟

بله، ما فقط قصاص می‌خواهیم.

می‌توانید این حادثه را در یک جمله توصیف کنید؟

این اتفاق خیلی تلخ بود. برای ما کنار آمدن با آن سخت است، اما باید بسازیم. باید قبول کنیم عمر دخترمان بیشتر از این نبود.

امیر حسین از جنایت Crime می‌گوید

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

اگر مصرف مشروبات الکلی نبود، هیچ‌کدام از این اتفاقات رخ نمی‌داد. مشروب زندگی‌ام را نابود کرد. من در زمان قتل سیاه مست بودم. آدم سیاه مست کنترلی بر رفتارش ندارد. فقط یادم هست ستایش را به آشپزخانه بردم و با چاقوی میوه‌خوری دسته قرمز، گلویش را بریدم.

چطور فریبش دادی؟

روز حادثه ستایش را در حیاط دیدم و به بهانه نشان دادن جوجه او را به طبقه دوم بردم. به او تجاوز Rape کردم و به پشت‌بام رفتم و چند نخ سیگار کشیدم. ستایش در اتاق بود و نمی‌توانست در را باز کند. به پایین آمدم و او را به آشپزخانه بردم و گلویش را بریدم. وقتی توهم مشروب از بین رفت به دوست دخترم زنگ زدم و با او صحبت کردم. صبح فردا به مدرسه رفتم و موضوع را به دوستم گفتم. او گفت اسید بریز روی جسد. اسید گرفتم و روی جسد ریختم. برای این که بوی اسید پخش نشود، روی آن الکل ریختم و آتش زدم. روی آتش هم اسفند ریختم.

چرا مشروب خوردی؟

در منطقه ما پارکی نیست که آنجا تفریح کنیم و تنها تفریح ما مصرف مشروبات بود. اغلب 5000 تومان می‌دادم و مشروبات ساندیسی می‌گرفتم که آب و قرص بود. روز حادثه متوجه شدم برای دختر مورد علاقه‌ام خواستگار آمده و از روی ناراحتی زیاد مشروب خوردم.

می‌دانستی کشتن Killing انسان حرام است؟

می‌دانستم گناه دارد. در فیلم‌ها هم دیده بودم قاتل را مجازات می‌کنند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

منبع: جام جم

 

وبگردی