مرور ده شاه‌نقش کارنامه پربار بهروز وثوقی به بهانه سالروز تولدش | بی‌همتا

بازیگر ستایش‌شده‌ی سینمای ایران، 86 ساله شد و همین بهانه‌ای شد تا نگاهی به تعدادی از مهم‌ترین کارهای بازیگری بیندازیم که در عمرِ نه‌چندان بلند بازیگریِ خود توانست در مهم‌ترین فیلم‌های سینمای ایران (تا امروز) بازی کند. بازیگری که پنجاه سال است از قابِ سینمای ایران دور افتاده، اما هنوز چنان پرآوازه است که نامش که می‌آید، همه به احترامش کلاه از سر برمی‌دارند.

سینما آدم زیاد به خودش می‌بیند. بازیگر از همه بیش‌تر. اما شما کدام بازیگری را می‌شناسید که پنجاه سال از آخرین حضورش بر پرده‌ی سینما بگذرد و هنوز نامش بر تارکِ آن بدرخشد و خیالِ صاحب‌نامش راحت باشد که تا همیشه این درخشش باقی خواهد ماند؟ لابد اسم‌هایی که به ذهن‌تان می‌رسد به اندازه‌ی انگشتانِ یک دست هم نیست و حتما که «بهروز وثوقی» یکی از آنان است. بازیگری که سی سال قبل از اینکه مهین اسکویی مجموعه آثار استینیسلاوسکی را ترجمه کند (سال 76)، یا شیوه‌های استلا آدلر، لی استراسبورگ، بولسلاوسکی، متداکتینگ و اکتورز استودیو در ایران معرفی شود، با تماشای مکرر فیلم‌های شاگردان و پیشروان این مکاتب، از روی آنان گرته‌برداری کند و بعد بومی‌شان (یا به قولِ امروزی‌ها ایرانیزه‌شان) کند و روی پرده بیاورد؟

بهروز وثوقی فیزیک و چهره‌ای جذاب داشت، به توانایی‌های خود آگاه بود و در سال‌هایی بخت و اقبال هم روی خوش به او نشان داد تا در فیلم‌های مهمِ سینمای موجِ نو بازی کند؛ اما یکی از مهم‌ترین عواملِ موفقیتِ او، این بود که به خوبی جامعه‌ی ایران را می‌شناخت (هم طبقه‌ی اشراف و هم مردمِ جنوب شهر را)  و به همین خاطر نماینده‌ی قشری شد که کنش‌‌‌مند بود و معترض. او در بسیاری از فیلم‌ها نقشِ مردانی معترض و زحمی را بازی کرد که مرگ برای‌شان به اندازه‌ی زندگی عزیز است. نقشِ آدم‌هایی که برای این‌که بدهکارِ خودشان نشوند، حاضرند بوسه‌ای کوچک بر لبانِ مرگ بزنند و بعد آرام و برای همیشه بروند. اما این تمامِ وجه بازیگری او نیست. «بهروز وثوقی» هم‌چنین استادِ بازی در نقشِ مردهای عاشق‌پیشه بود؛ مردانی که هم‌چنان حاضرند بمیرد اما این بار برای عشق. جوان اول سینمای ایران که کار در این حرفه را با دوبلوری آغاز کرد، اگر ممنوع‌الکار نشده بود، شاید حالا بازیگری شده بود در رده‌ی هم‌سن و سال‌هایش در سینمای جهان. اما زندگی همیشه آن‌طوری نیست که از او توقع می‌رود؛ پس بهتر است آدم به آن فکر نکند و تنها به بازیگری بیاندیشد که حضورش یک رنسانس در بازیگری ایران شکل داد.

قیصر | در نقش قیصر | کارگردان: مسعود کیمیایی | 1348

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی با ایفای نقش «قیصر» به اوج محبوبیت رسید.

«فکر کردی چی ننه؟ کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ سه دفعه که آفتاب بیفته لب این دیوار و سه دفعه که اذون مغرب رو بگن، همه یادشون می‌ره ما کی بودیم و واسه چی مردیم، همون جوری که ما یادمون رفته، این دوره زمونه کسی حوصله قصه شنیدن رو نداره.»

«قیصر» شاه‌نقشِ بهروز وثوقی است. او در این فیلم نقشِ مردی را بازی کرد بسیار متفاوت با آن تصویرِ کلیشه‌ای مردِ فیلم‌فارسی.  بهروز در این فیلم نه بزن‌بهادر بود و نه عاشقِ زنِ بدکاره‌ی کاباره‌های شبانه. نه دخترِ ثروتمند عاشق‌اش بود و نه آدمی الکی خوش که مُدام آواز می‌خواند و می‌رقصد. «قیصر» مردی بود که زندگی‌اش با مبارزه‌ای خونین آغشته و به قولِ حمیدرضا صدرِ فقید، مرگ برایش نوعی فضیلت بود. «قیصر» مردِ سرسختی بود که گریه را می‌فهمید و بلد بود با آن همه زخمی که بر جان دارد، پای ضریح اشک بریزد. بهروز وثوقی در این فیلم تصویر مردی را جان بخشید که روح‌اش، زندگی در این جهانِ پر از پیچیدگی و نیرنگ و نامردی را تاب نمی‌آورد. بهروز وثوقی با ایفای این نقش، ضدِ قهرمانی دوست‌داشتنی را واردِ سینمای ایران کرد. قهرمانی که زیبایی‌های چهره‌اش هیچ اهمیتی در نقش‌هایش ندارد (برخلاف ستاره‌ای چون فردین) عبوس است، زمخت است و عصیان‌زده اما با همین ویژگی‌ها برای همیشه ماندگار می‌شود.

طوقی | در نقش آسدمرتضی | کارگردان: علی حاتمی | 1349

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی همراه با ناصر ملک مطیعی در نمایی از فیلم «طوقی»

این دل لانتوری خودشو باخته، آق‌مرتضی افتاده تو هچل، نه راه پس داره، نه راه پیش. هر چی خودمو زدم به اون راه، دله دس وردار نشد. صد رحمت به صد تا نیش چاقو. همچی زُق‌زُق می‌کُنه که چار ستون بدنم می‌لرزه.

فیلم «طوقی» یکی دیگر از بازی‌های ماندگارِ بهروز وثوقی را رقم زد. داستان فیلم درباره‌ی مردی کفترباز (آسیدمرتضی) است که با مادر نابینایش در کاشان زندگی می‌کند و عاشق می‌شود. عشقی ممنوع و معشوق از دست می‌رود. بهروز وثوقی در این فیلم نیز به دنبالِ اننتقام است؛ برای همین زمانی که طوبی را از دست می‌دهد، شبانه قاتلش را به خون می‌کشد. او نمی‌تواند خودش را از دست آژان مخفی کند و تیر می‌خورد و زخمی می‌شود. کشان‌کشان خودش را روی زمین می‌کشاند و به طوقی توی دستش نگاه می‌کند که هنوز دارد بال‌بال می‌زند. مرگِ او در «طوقی» یکی از به‌یادماندنی‌ترین تصاویر «مرگ» در تاریخ سینمای ایران است. ای کاش او به این حرفش معتقد بود: «کی گفته یه جوجه‌دل باس بشه اختیاردار آدمیزاد؟»

رضا موتوری | رضا موتوری | کارگردان: مسعود کیمیایی | 1349

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی در نمایی از فیلم «رضا موتوری»

دزدیو گذاشتم کنار و شروع کردم از این سینما به اون سینما فیلم‌بری کردن. اون موقع 10 تا سینما یه فیلم می‌ذاشتن. اما وقتی من باز دومرتبه رفتم سراغ دزدی که سینماها هر کدومشون تنهایی فیلم نشون می‌دادن.

شیرازی‌ها می‌گویند کیمیایی شخصیتِ رضاموتوری را از شخصیت رضا شناور موتورسوار شیرازی ساخته که براثر تصادف در جاده فرودگاه شیراز جانِ خود را از دست داد؛ به هر روی رضا موتوری که ساخته شد، یازده سال بود که بهروز وثوقی به عنوان هنرپیشه در فیلم‌ها حضور داشت و نقش‌های متفاوتی هم بازی کرده بود؛ اما بازی در این نقش بعد از قیصر، سبب شده بود تا او بازیگرِ اصلی جریانِ نوی سینمای ایران باشد. رضا موتوری همان الگوهای فیلم‌های کیمیایی را دارد با حرفی تازه و البته بهروزِ وثوقی‌ای تازه. او چنان در این نقش خوش درخشید که جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد از سومین دوره‌ی جشنواره سپاس را برای این فیلم از آنِ خود کرد. به قولِ پرویز دوایی: «بهروز وثوقی با چهره قابل انعطاف و هوش ذاتی‌اش، با تسلطی که بر جسم خود دارد و با تجربه‌ای که (شگفتا) از بازی در فیلم‌های محبوب به دست آورده برای فیلمسازان ما نمی‌تواند یک تک‌خال قابل اتکا نباشد.چه بازی تمیز و راحت و بی‌اغراقی دارد این مرد!»

داش آکل | در نقش داش آکل | کارگردان: مسعود کیمیایی | 1350

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی در نمایی از فیلم «داش آکل»

کمر مرد رو هیچی تا نمی‌کنه، جز زن! من بودم و یه طوطی… حالا هم باز منم و یه طوطی، اما دیگه نه اون طوطیه و نه من داش آکل …

وثوقی در «داش آکل» شخصیتِ یک پهلوان را به شکلی تمام عیار تجسم بخشیده است. بازی در این فیلم، چالشی بزرگ برای وثوقی بود. بازی در کسوتِ یک پهلوان که جان‌شیفته‌ی دختری با عشقِ ممنوع است و همین زخمی بزرگ بر دلش به جای گذاشته. بهروز با ظاهر و گریمی متفاوت، سر طاس پهلوانی، زخم قمه به صورت، سبیلی پهن و ابرویی شکسته به هیات داش آکل درآمد و تمام استعدادِ خود را صرفِ جان‌بخشیدن به آن کرد. او در این فیلم مثلِ خیلی از آثارِ دیگرش، شکلی خاص از راه رفتن را پیاده کرد. او خلوت داش آکل را به بهترین شکل ایفا می‌کند. یادِ آن صحنه‌ای بیفتید که بهروز، چشم‌های حاجی را می‌بندد و می‌گوید: «کار خوبی نکردی حاجی . . . یه مرد وقتی مَرده که آزاد باشه . .. دیگه دست و پام تو زنجیره . . .» یا آن لرزش ناملموس اجزای صورت و حرکت عجیب چشم‌ها و میمیک صورت را وقتی در قبرستان آب به صورت مرجان میزند، دوباره آب می‌زند و  مرجان چشم در چشم آکل می‌گشاید و آکل درد پر از بغض عشق را به چهره می‌آورد.لحظه‌های درخشانِ بازی او در این فیلم کم نیست. مثلِ آن لحظاتِ مستی که انگار کسی در مستی پهلوانی را تقلید کند. آن تلوتلو خوردن‌هایش در پس‌کوچه‌های شیراز و ریختنِ اشک در پارچه‌ی مشکی به جای مانده از مرجان یا آن لحظه‌ی کتک خوردن آکل به دست کاکارستم و نوچه هایش در زیر گذر و آن دیالوگِ نابِ کیمیایی: «دهن ات می چاد حروم لقمه . . . پست فطرت از کفتار کمتر . .. قسم به تیغ علی پا از پا برداری دو نیم ات میکنم . . . فردا ظهر با قمه . . . تو خود تکیه بعد از تعزیه . . . که حسین شاهد من و تو باشه . . .»

دشنه| در نقش عباس چاخان| کارگردان: فریدون گله | 1351

بهروز وثوقی

«عباس چاخان» در فیلم «دشنه» یکی از جذاب‌ترین کاراکترهای بهروز ثوقی است.

یادت باشه هر جا رفتی بگی این طرفا ما انقده مردی داریم که سهم نامردارم می‌دیم. این چاقو رو هم ببر زندون بده داداشت باهاش خیار پوست بکنه اخه مال خودشه، جا گذاشته بود تو پشت ما

وثوقی در فیلمِ کارگردانِ غریبِ سینمای ایران، نقشِ متفاوتی دارد، کاراکترِ عباس چاخان خاص است و محصولِ ذهنِ گله و به همین خاطر نه قبل و نه بعد از آن وثوقی شخصیتی بازی نکرد که شبیه این شوفرِ لاابالی باشد که بی‌دلیل دروغ می‌گوید، لاف می‌زند و وعده و وعید می‌دهد؛ اما همه او را دوست دارند و با علاقه پای لاف زنی های پرشورش با آن آب و تابی که هر بار داستان را متفاوت و مبالغه آمیزتر و با لکنت زبان شیرینش آن را بیان می‌کند، می‌نشینند. عباس در قید و بند چیزی نیست و بیهوده گذران عمر می‌کند؛ اما در عمقِ‌ وجودش یک مردانگی دارد و به قولِ خودش «من دروغ اصن تو ذاتم نیست». عباس در این فیلم عاشقِ زنی بدکاره می‌شود که تمام خواسته‌اش از این دنیا، دو اتاق و یک مرد است و وثوقی با بازی بی‌نظیرش ارزش مردانگی را به خوبی به تصویر کشیده است. عباس چاخان زندگی‌اش را پای عشق می‌گذارد و تا مرگ پیش می‌رود.وثوقی به خوبی رنج‌های مردمانِ پایین شهر را می‌شناسد و با چاشنی طنز آن را برای بیننده، تحمل‌پذیر کرده است.

تنگسیر | در نقش زارممد | کارگردان: امیرنادری | 1352

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی در نمایی از فیلم «تنگسیر» در نقش «زار محمد»

آخه این چه شهریه،حاکمش دزده، وکیلش دزده، سیدش دزده، په مو حقمه از کی بگیرم؟ هی میگن واگذارش کن به حضرت ابالفضل، خدا، پیغمبر مگه ما خودمون چمه؟

تنگسیر یکی از سخت‌ترین نقش‌های وثوقی است. او باید نقشِ یک مرد بوشهری را بازی می‌کرد با همان لهجه اما وثوقی در شمایل یک قهرمان، اجرایی بسیار نمونه‌ای داشت و از لحن و میمیک صورتش نهایت بهره را برد و همه چیز را در تناسب برگزار کرد. «زار ممدِ» بهروز وثوقی، یک انقلابی تنهاست، مردی خشمگین که در پی انتقام است و برای همین شورشی تک‌نفره به پا می‌کند.  کلمه‌ی قهرمان برازنده‌ی شخصیتِ وثوقی در این فیلم است است، تصمیمی که او می‌گیرد تقریباً هیچ کس حتی جرأت فکر کردن به آن را ندارد، از نظر دیگران او دیوانه شده است، ولی او طبق قوانین و اعتقادات شخصی خود زندگی می‌کند.در یکی از صحنه‌های درگیری مردم با تفنگچی‌های حکـومتی در محله‌های بـوشهر، زارمحمد (کـه به‌سبب دفاع از حـق خود، مردم او را «شیرمحمد» می‌نامند) رهبری شورش را برعهده می‌گیرد و وثوقی در همین صحنه، بیش از هر لحظه‌ی دیگری در فیلم، حالات روحی و روانی مردی عصیان‌گر را به تصویر می‌کشد. تنگسیر از پرفروش‌ترین فیلم‌های سال ۱۳۵۲ بود. بهزاد عشقی می‌گوید در دوران انقلاب، بار دیگر کشف شد و حتى سر از مساجد درآورد و کسانی هم که هرگز مشتری سینما نبودند، این فیلم را تماشا کردند؛ زیرا در این فیلم، صدای اسلامِ ستیزنده‌ای را می‌شنیدند که در مقابل ظلم سکوت نمی‌کرد.

نفرین| در نقش نقاش | کارگردان: ناصر تقوایی | 1352

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی در کنار زنده یاد فخری خوروش در نمایی از فیلم «نفرین»

همسر ارباب : از آبادان اومدی؟ مرد نقاش: اره … همسر ارباب: پس برای یه کار کوچیک خیلی راه اومدی!

بهروز وثوقی در این فیلم اسم ندارد (مثل تمام شخصیت‌های دیگر فیلم) او مرد نقاشی است که برای کار به جزیره مینو (در جنوب ایران) آمده است. تقوایی این فیلم را بر اساس داستان باتلاق نوشته میکا والتاری ساخته است و نقاش وارد خانه‌ای می‌شود که یک مرد و یک زن به آن‌جا آمده‌اند تا برای مدتی از جامعه دور باشند. وثوقی در فضایِ سرد و تاریک فیلم، نقش مردی را بازی می‌کند که تجسمی‌از شور زندگی، بدویت و جسمانیت در زندگی راکد و ملال‌انگیز زوج فیلم است. نفرین یکی از غریب‌ترین فیلم‌های عاشقانه سینمای ایران است که همان‌طور که خود فیلم‌ساز بیان کرده، عشقی به معنای معمول در آن به چشم نمی‌خورد.

گوزن‌ها | در نقش سید | کارگردان: مسعود کیمیایی | 1353

بهروز وثوقی

بازی بی بدیل بهروز وثوقی در فیلم «گوزن‌ها» فراموش نشدنی است.

هنوزم کم حرف می‌زنی. هنوزم ماتی. هنوز تو چشات عشقه، عین یک کفتر رو شونه من. عزیزم دوست دارم چون تو مثل گلی که واسم شادی میاره.»

بازی بهروز وثوقی در «گوزن‌ها» برای همیشه یک کلاسِ درسِ بازیگری است، آن چشم‌های نزار، شکل راه رفتن، لب‌های پایینِ بی‌جان و رها و آن مدل حرف زدن و به طور کلی ارزش‌های سخت به‌دست آمده‌‌ی بازیگری‌اش در این فیلم سبب شد تا او در جشنواره‌ی بین‌المللی سپاس، جایزه‌ی بهترین بازیگر را دریافت کند. او در این فیلم، نقش معتاد را چنان یگانه و منحصربه‌فرد به تصویر می‌کشد که هنوز که هنوز است همه‌ی بازیگران خوب برای بازی در نقش معتاد یا از روی دست او کپی می‌کنند یا تلاش می‌کنند شبیه او نباشند. بازی او به اندازه‌ای خیره‌کننده بود که در آن زمان شایع شد که وثوقی برای این‌که بتواند روحِ این نقش را در بیاورد، معتاد شده است.  سعید پیردوست همین چند سال قبل تعریف کرد، بهروز وثوقی، فرد معتادی را که در صحنه‌های بازارچه او را با وثوقی می‌بینیم را برای چند ماه به خانه‌اش برد تا با او زندگی و شرایط و حال و هوای یک فرد معتاد را درک کند. او تمام خماری‌ها و چرت زدن‌های او را دید و تمام شرایط یک معتاد را مستقیما نظاره کرد و به همین دلیل هم توانست نقش سید را به خوبی ایفا کند.

ممل امریکایی| در نقش ممل | کارگردان: شاپور قریب | 1353

بهروز وثوقی

بهروز وثوقی در کنار گوگوش در نمایی از فیلم «ممل آمریکایی»

وثوقی در همان سالی که فیلم متفاوت گوزن‌ها را بازی کرد، در «ممل مریکایی» نقش پسری جوان را به تصویر کشید که تنها هدفش در زندگی سفر به امریکاست. ممل دوستی دارد که از آمریکا برایش نامه می‌نویسد و او را به رفتن به آمریکا تشویق می‌کند. ممل با دزدیدن قالپاق اتومبیل و فروش آنها به یک ارمنی به نام سرکیس روزگار می‌گذراند. او در این فیلم نیز نقشِ مردی عاشق‌پیشه را بازی می‌کند. ممل امریکایی فیلمی برای گیشه است و برای همین شخصیتی متفاوت از وثوقی نسبت به دیگر فیلم‌هایش را می‌توان مشاهده کرد؛ اما او این نقش را هم از آنِ خود می‌کند و شخصیتی را به نمایش می‌گذارد که هم‌چنان سرِ زبان‌هاست.

سوته‌دلان | در نقش مجید دوکله| کارگردان: علی حاتمی | 1356

بهروز وثوقی

«مجید دوکله» در فیلم «سوته دلان» شاهکار کارنامه بازیگری بهروز وثوقی است.

داداش حبیب اهل روضه نیست. فقط سرِ خاکِ آقام دستمال گرفته بود دستش، می‌زد تو پیشونی‌ش. شبِ چهلم، عینک زده بود چشاشو کسی نبینه گریه کرده. بعدِ آقام نشست پای روضه‌ی من‌و غمِ من‌و خورد. منِ بدبختِ سرسخت. خُب، چشی تر کردیم. ثوابش بره به‌حسابِ داداش حبیبم که اهلِ روضه نیس.

بهروز وثوقی در این فیلم نقشِ مجید ظروفچی را بازی می‌کند. دنیای این پسرِ سرسختِ بدبخت، دنیای شور و نشاط و صداقت و امید به زندگی است. دنیای او فقط به خودش تعلق دارد و نه به هیچ‌کسِ دیگر. برای او جمعه، جمعه‌ی آقاشه، شنبه شنبه آقاشه ، خواه مرده، خواه زنده و می‌گوید: «جخ تقلید مرده جایزه، آقا می‌گه بالا منبر.» می‌شود شخصیتِ او در این فیلم را با  شاهزاده میشکین در رمان جاودانه‌ی ابله اثر فئودور داستایفسکی مقایسه کنیم. مردی که جهان را با معصومیت و یک نگاه ناب انسانی نگاه می‌کند و برخلاف دیگران می‌اندیشد. یکی از باشکوه‌ترین بازی‌های او زمانی است که از گذشته‌ی همسرش مطلع می‌شود و در یک دم منقلب می‌شود و تنها یک جمله بر زبان می‌آورد: «بلاروزگاریه عاشقیت»این برای اولین‌بار بود که در سینمای ایران نقشِ یک سوته‌دل اجرا می‌شد و برخی می‌گویند بعد از او خیلی‌ها با استفاده از الگوی وثوقی در آن فیلم سعی کردند، نسخه مشابهی بسازند، مثلا مهدی فخیم‌زاده و آن نمکی مشهور یا اکبر عبدیِ در فیلم مادر.