امیرغفارمنش در مصاحبه صمیمانه با رکنا از ناگفته های زندگی اش پرده برداشت
کنایه جالب امیرغفارمنش به علت ممنوع الکاری بازیگران / ناگفته های آقای بازیگر از رنج های دوران بازیگری!
گفت و گوی جذاب امیر غفارمنش بازیگر و هنرمند ایرانی با رکنا ، از دل بر آمد و بر دل نشست. فیلم کامل این گفت و گو را در می توانید در ادامه ببینید!
امیر غفارمنش بازیگر تئائر ، سینما و صداپیشه معروف ایرانی در گفت و گوی اختصاصی خود در تحریریه رکنا حضور یافت.
پسری که پدرش مخالف بازیگر شدنش است، اما زندگی برایش طوری رقم می زند که بعد از یک فرار عجیب از رشته گرافیک به دانشکده هنرهای زیبا راه پیدا کند و روزی بشود همان بازیگری که مردم در قاب تلویزیون، تئاتر یا سینما او را بشناسند. امیر غفارمنش کنار جمع رکنا حضور یافت و پشت میز گفت و گوی ما نشست. مردی قاطع ، باهوش و با حرف هایی تند و تیز همه چیز را نقد می کرد و از عشق صحبت می کرد. خدا را در عشق می دید و عاشقان را آیینه تبلور خداوند در این زمین.
لینک کامل گفت و گو را در یوتویوب ببینید
وی از حال و هوای ورود خود به عرصه بازیگری و خاطرات عمیق دوران مدرسه خود گفت: دوره راهنمایی را در 5 سال خواندم یعنی 2 بار سوم و دوم راهنمایی را گذراندم، برای تعیین رشته اقتصاد را انتخاب کردم ، ناگفته نماند بزرگترین شیطنت من در مدرسه فوتبال بازی کردن بود و به آن نوعی اعتیاد داشتم، خیلی از فوتبالیست ها وبازیکنان حرفه ای هم دوره من با من رفیق هستند ، همان هایی که آن زمان با هم بازی می کردیم.
بعد از یک سال که در مدرسه اقتصاد درس می خواندم متوجه مدرسه هنری طالقانی شدم، بعد از پیگیری هایی که کردم موفق شدم در کنکور این رشته موفق شدم ، خیلی های دیگر هم عاشق بازیگری بودند و مانند من رشته گرافیک می خواندند، شاید برایتان جالب باشد که بدانید بازیگران و هنرمندانی مثل داوود اسدی ، داریوش موفق ، یوسف صیادی ، رضا شفیعی جم و خیلی هنرمندان دیگر برای این مدرسه بودند.
پس از آن درگیر تئاتر شدم ، از مدرسه فرار می کردم و به تمرین می رفتم تا زمانی که ناظم ما این موضوع را فهمید اما مخالفتی نداشت و به من اجازه می داد تا به تمرین برم ، جمله ای که می گفت این بود که برو که در نهایت تئاتر برای تو کار مهمی می کند؛ که همین اتفاق هم افتاد.
بخشی از زندگی حرفه ای من به رفتاراین ناظم بر می گردد.خلاف سنگین من پیچاندن مدرسه برای تئاتر بود.
دوست پرسپولیسی امیر غفارمنش
امیر غفارمنش استقلالی دو آتیشه است اما ...
وی گفت : بهترین دوست پرسپولیسی من برادرم حمید است که باهم بحث های فوتبالی خیلی باحالی می کنیم و از این بحث ها لذت می برم ، حتی درباره توانمندی بازیکنان نیز با هم به نقطه نظر مشترکی می رسیم با اینکه استقلالی هستن اما در بازیکنان پرسپولیسی از بازی کردن پیام صادقیان می ترسیدم، آنقدر که خوب و باهوش بازی می کرد! حمید هم درباره فرهاد مجیدی این عقده را داشت. به عقیده من این 2 نفر فوتبالیست به دنیا آمدند.
امیر غفارمنش در پاسخ به اینکه بین تئاتر ، سینما ، تلویزیون و صداپیشگی ای که دارید کدام را ترجیح می دهید ؟ گفت : تئاتر ! زیرا تولد و مرگ ویژه ای در تئاتر وجود دارد ، زمانی که برای تئاتر خانم آدینه کارم می کردم ، این احساس را داشتم که 5 دقیقه قبل از اینکه روی صحنه برم ، کاراکتر آلفردولیتل توی وجود من می آید و درست وقتی آخرین صحنه را بازی می کنم از وجودم خارج می شود ، این احساس مانند یک رسوخ است.
با یک سوم این درآمد تا آخر عمر تئاتر کار می کنم!
من اگر یک سوم درآمد تلویزیون یا سینما را به من بدهند و بگویند تا آخر عمر تئاتر کار کن ، با اشتیاق تئاتر کار می کنم! اتمسفر تئاتر تجربه جدید است، در تئاتر زمانی که سواد بازیگر از کارگردان هم بیشتر باشد باز هم همچنان در حال یاد گرفتن است.
زمانی که در تئاتر بازگشت از خانه کار می کردم گفتم تئاتر لذتی دارد که من می توانم به جای فرد دیگری زندگی کنم ؛ بعد ها دیدم اکثر دوستان و هنرمندان در مصاحبه های خود از این جمله من استفاده می کنند.
حرفه ای ترین بازیگر تئاتر کیست؟
یکی از بازیگران بسیار حرفه ای در تئاتر امیر کربلایی زاده است که بازی فوق العاده ای دارد ، به عقیده من ایشان بازیگر بزرگ تئاتر است.
علت ممنوع الکاری 3 ساله
امیر غفارمنش در سال 1373 مجموعه تلویزیونی ساعت خوش را با مهران مدیری کار کرد و در همان موقع به مدت 3 سال ممنوع الکار شد! وی در خصوص دلیل ممنوع الکاری اش گفت:
دلیل ممنوع الکاری من همان دلیلی است که به ناصر حجازی در 27 سالگی می گویند که شما به خاطر سنتان در تیم ملی نباش ، همان دلیلی است که می گویند وریا غفوری از استقلال خداحافظی نکند ، دلیل ممنوعیت بچه های ساعت خوش همان دلیلی است که می گویند مهران مدیری فقط تلویزیون کار کند ، یا علی دایی تیم نگیرد!
پیتزا فروشی در ممنوع الکاری
در 3 سال ممنوع الکاری زندگی من و با همسرم پوپک گلدره به جدایی کشیده شد، در آن دوران با یک کیف سامسونت به مردم فیلم اجاره می دادم، با سعید آقاخانی پیتزا فروشی زدیم اما چند ماه بیشتر طول نکشید که رئیس پیتزا فروشی زمانی که آن جا مطرح شد ، ما را کنار گذاشت.
زیر آب زنی در زندگی امیر غفارمنش
امیر غفارمنش تا کنون زیر آب کسی را زده است؟ وی گفت :2 سال پیش یک فرد باعث شد 480 میلیون تومان زیر بدهی بروم، کارگردانی بود که وسط کار با بدهی هایی که به بار آورده بود از پروژه بیرون شد و چون سرمایه گذار من را می شناخت به جای ایشان ادامه دادم ، منتهی اسم خودش را به عنوان کارگردان گذاشتم اما عملا ادامه این کار دست من بود! این فیلم هنوز اکران نشده است!
چند ماه پیش بود که یکی از دوستان می خواست استعلام ایشان را از من بگیرد، گفتم این آدم خوبی است! چون روزی چیزی است که خداوند برای آدم ها مقدر می کند و اگر آن را دستکاری کنیم خیلی خطرناک است! زیرآب من را خیلی افرادزده اند اما نامشان را نمی آوردم چون این هم خودش نوعی زیرآب زنی محسوب می شود و بازی با آبروی طرف است.
از خودم می ترسم!
به جای اینکه از خدا از بنده خدا می ترسم، از خودم می ترسم که مبادا خشمم باعث شود در این مصاحبه چیزی بگویم که محبوبیت یک فرد کاسته شود و با رزق و روزی آن بازی شود!
تعریف متفاوت از خدا
من به خدا خیلی اعتقاد دارم ، خداوندی که من درونم دارم کمی با خداوندی که تعریف می شود متفاوت است.
خداوندی که من دوست دارم ، اگر دو تا عاشق در خیابان ولیعصر زیر باران قدم بزنند و آهنگ مشترکی با هم گوش دهند در آن لحظه برای آنان ثواب می نویسد؛ همه این ها در کیش من است ، فکر می کنم آن لحظه این دو نفر روحشان را صیقل می دهند و به خدا نزدیکند!
موقع عاشقی کردن ما در آغوش خداییم ! گاهی لازم است فکر کنیم که عشق یک مرتبه است ، دروغ ، اتفاق یا یک لطف و فضیلت است! واقعا عشق چیست؟!
علت بسیاری از طلاق ها فیلم های ماست!
لازم است خودمان را از نوع فرهنگی مرور کنیم وقتی بچه بودم سینما می رفتم و فیلم می دیدم! این فیلم ها به 3 دسته ی فیلم های هنری ، بازاری ، کمدی تقسیم می شد ولی در همه این ها خاصیت مهمی وجود داشت!
اما در فیلم های امروزی عشق و معرفت و انسانیت کمتر تبلیغ می شود. می توان گفت یکی از علت های زیاد شدن طلاق آن است که ما درست فرهنگسازی نکردیم ، عشق را تبلیغ نکردیم !
عشق دبیرستانی
وقتی 10 سال داشتم با خودم فکر می کردم که بزرگ می شوم و مانند همه فیلم های عاشقانه روزی عاشق می شوم ! بچه محل های ما در نواب در نوجوانی شان برای عشق های خودشان آهنگ می نوشتند، این نشان می دهد که مردم به دنبال عاشقی کردند بودند، به دنبال سیاهی و کثیفی نبودند. همه ما با این رویای عاشقی کردن بزرگ شدیم بدون اینکه بدانیم در همه لحظات آن خدا تبلیغ می شود! البته این نظر شخصی من است که نام دیگر خداوند عشق ، لبخند ، نوازش و وجدان است.
آرزوی امیر غفارمنش این بود که بزرگ شود تا عاشقی کند ! عاشقی کرد ؟ وی پاسخ داد: بله ، عشق را تجربه کردم و هنوز تجربه می کنم ، این ها شعار نیست همه آدم های اطرافم می دانند که با آنان با عشق برخورد می کنم.
ماجرای ازدواج و طلاق با پوپک گلدره
پدرانمان زندانی سیاسی بودند!
پدر پوپک گلدره با پدر من زندانی سیاسی بودند ، پوپک گلدره روانشناسی می خواند ، بعد از اینکه با من ازدواج کرد من او را به عرصه بازیگری آوردم و اولین شاگرد خصوصی من بود.
پوپک گلدره یکی از با احساس ترین بازیگران سینمای ایران بود ، آن چیزی که پوپک را به اجرا می برد تا بتواند نقشی را خلق کند تماما احساسات او بود . غریزه بازیگری اش جلوتر از تکنیکش حرکت می کرد و انسان خیلی با احساسی بود.
بهترین بازیگرانی که از میان ما رفتند!
عمر آدمی کوتاه تر از عمرآبرویش است ، روزی من از این دنیا می روم ولی آبروی من باقی می ماند.
برخی از بازیگران خوب ما در گذشتند که جگر من برای آنان بیش از بقیه خون شد. علی سلیمانی ، آرش میراحمدی و شهرام عبدلی بودند.
علی سلیمانی بچه مومن و مذهبی در جوادیه بود که هیچ شوآفی نداشت و بسیار صادق ، که از بیماری کووید ۱۹ رنج میبرد، مدتی در کما بود و در ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ در بیمارستانی در تهران به دلیل عوارض ناشی از کرونا دچار ایست قلبی شد و درگذشت.
شهرام عبدلی هم آدمی بود که زحمت می کشید بدون اینکه هیچ لابی ای بلد باشد یکی از سالم ترین بازیگران سینمای و تاتر ایران است. شهرام عبدلی خیلی زن و بچه دوست بود ، کار که تمام می شد حتی حاضر نبود با هم بنشنیم و قهوه بخوریم ، تصمیم می گرفت سریع به خانه برود تا در کنار زن و بچه اش باشد.
آرش میر احمدی هم یکی از مظلوم ترین و شیرین ترین های سینما بود.
زهر فکور صبور هم دختر صاف و بی غل وغشی بود ، او خیلی انسان بی آزاری بود.
افشاگری درباره پسرش راستین
داستان آهنگسازی پسر امیر غفارمنش این بود که : راستین شعری را دوست داشت که آهنگسازی آن را شروع کرد و از من درخواست کرد که برای محمدرضا هدایتی بفرستم ، چون اعتقاد داشت او یکی از فنی ترین خواننده های ماست.
پس از اتمام این موسیقی من این آهنگ را برای محمدرضا فرستادم و با اینکه او خواننده سختگیری بود ، اما این آهنگ را پسندید و بعد از تایید گفتم که آهنگساز آن راستین پسرم است.
و پس از قرار هایی که گذاشتیم خروجی آن آهنگ فوق العاده ای در آمد.
بهترین های زندگی امیر غفارمنش
بهترین تصمیمی که گرفتم این است که بازیگری را انتخاب کردم.
بهترین لحظه زندگی من نیز اکنون است.
بهترین حسی که داشتم حس پدر شدن بود و این که شعری را در حال و هوای خوبی نوشتم شعری بود که گویی من ننوشتم اما با دستان من نوشته شد!
مرا به خود رها مگن که بی تو هیچ می شوم
به غیر راه تو فقط ملول و گیج می شوم
تو کیستی که تشنه ام تو را دمی بیابمت
تو را ندیده ام ولی چه خوب می شناسمت ...
وی در خصوص بهترین بازی اش گفت: به قول علیرضا کمالی بعضی موافق بهترین بازی ها قربانی می شد در فیلم هایی که بهترین نمی شوند.
بهترین بازی های من تهران پلاک 1 ، هفت گنج ، آهوی پیشانی سفید در ژانر کودک و در تلویزیون عمو پورنگ در کار کودک ، خوش نشین ها و دردسر های عظیم را خیلی دوست دارم.
غصه دار ترین لحظه زندگی
امیر غفارمنش در این خصوص گفت: اولین باری است که همچین موضوعی را بیان می کنم ، خیلی از آدم های زندگی ام را از دست دادم اما رفیقی داشتم با نام آرش رامین یکتا که از دوستان چندین ساله دوران راهنمایی ام بود که حدود 12 بار قهرمان رالی شد، روزی حین رانندگی در رالی ش
زمانی که به بهشت زهرا رفتم ، خاک پدر ، مادر ، همسرم پوپک و دوستانم را دیدم که از دنیا رفته اند ، آن روز زمانی بود که در ذهنم با خدا صحبت کردم ؛ از خداوند پرسیدم هر چیزی که من دوست داشته باشم را از من می گری ؟ گفت دقیقا همین طور است، به چیزی دل ببند و وابسته شو که نتوانم او را از تو بگیرم ! هر چه در ذهنم گشتم کسی یا چیزی را نیافتم دیدم زنم ، مادرم ، پدرم ، شهرتم ، ماشینم ، سلامتم و هر چیزی که فکرش را هم بکنم و به آن وابسته شوم از روزی از دست می رود، خدا تنها فردی است که نمی تواند خودش را از من بگیرد!
این مکالمه درونی حسی بود که می توانم نامش را غصه دار ترین لحظه زندگی ام بگذارم ، همین دوری از وابستگی ها باعث شید سیگار را هم کنار بگذارم زیرا من بنده سیگار شده بودم و در هر جا به من دستور می داد که من را روشن کن و به نوعی با اعتبار من نیز داشت بازی می کرد.
اینکه برای پروژه ای با کارگردان جلسه می گذاشتم و از او آدرس بالکن را می گرفتم و سیگار می کشیدم من را اذیت می کرد به خصوص بعد از سیگار کشیدن که به جلسه بر می گشتم کمی از من فاصله می گرفتند تا بوی آن اذیشان نکند!
برای آخرین جمله می گویم که قدر ثانیه اکنونتان را بدانید، ما مالک ثانیه های زندگی مان هستیم و این دقیقا همان چیزی است که برا همه یکسان است!
خبرنگار : مهلا رنجبران
ارسال نظر