راز ناگفته خودکشی غلامرضا تختی ! / کاش فردین در خانه بود !

غلامرضا تختی با نام جهان پهلوان شناخته می شود. غلامرضا تختی متولد 1309 بود . غلامرضا تختی در سال 1346 درگذشت. غلامرضا تختی کشتی گیر آزادکار ایرانی بود.غلامرضا تختی از چهره‌های مشهور فرهنگ عامه ایرانیان است.

 بسیاری نمی دانند که چه بر سر غلامرضا تختی آمد ؛ پایان دوران قهرمانی ، بدهکاری های فراوان و تنگدستی ، نامهربانی های مسئولین وقت ،  تنگ چشمی های رفقای ملی‌پوش ، حسادت ستاره ها ، مشکلات خانوادگی و از همه مهمتر ، روح بلند و آزاده خود تختی او را فرسوده کرد .

او که نمی توانست دست رد به سینه نیازمندی بزند و دیگر چیزی نداشت که ببخشد. طبع بلندی که مانع از این بود که بخواهد از هر راهی پول درآورد . او  با اشاره‌ای می توانست از تبلیغات یک تیغ ریش تراش یا یک قوطی عسل دو برابر دستمزد فردین - که ابرستاره سینما بود - درآورد اما قبول نمی کرد ! حاضر بود سختی ماهها رانندگی در جاده های ناهموار اروپا تا تهران را تحمل کند تا با فروش یک ماشین و چند هزار تومانی سود ، گذران کند !

نام تختی و فردین آنقدر بزرگ بود که نمی‌توانستند پیش هیچ کس دیگری درد دل کنند. فقط محدودی می دانستند که فردین دو بار - یک بار در منزلش و یک بار در باغ شمیران تختی - اسلحه از دست دوست قدیمی اش گرفت و اجازه نداد او خودش را خلاص کند . تختی بریده و دلشکسته بود و غمخواری جز رفیقش نداشت ...

کاش آن روز فردین در خانه بود...

 ۱۷ دی ۱۳۴۶ ضلع دوم این مثلث هم از دنیا رفت. اگر خیلی ها نمی دانند حسین نوری کی به رحمت خدا رفته اما روز مرگ تختی را همه عالم و آدم به یاد دارند. اتاق شماره ۲۳ هتل آتلانتیک و جسد جهان پهلوان و دنیایی شایعات و دروغ که مسیر تاریخ را برای نیم قرن تغییر دادند.

 بابک تختی وقتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دنبال حقیقت افتاد ، تنها کسی بود که از زبان تنها بازمانده این مثلث حقیقت محض را شنید و برای همین هم تصمیم به جلای وطن گرفت .

تختی

حقیقی که امروز دیگر عیان شده و پنج دهه تابو بود!  آن روز فردین و همسرش به مهمانی رفته بودند . غلامرضا عادت داشت هر وقت دلش میگرفت ، سراغ رفیقش برود. به خانه آنها زنگ زد و خدمتکار گفت که آقا منزل نیستند.

حوالی ظهر دوباره و این بار حضوری دم منزل فردین آمد . او باز خانه نبود ، جایی هم که بود تلفن نداشت تا به او بگویند تختی دنبالش می‌گردد .

آن شب تختی برای آخرین بار از تلفن هتل شماره منزل فردین را گرفت و چون دوستش را پیدا نکرد ، آن تصمیم را عملی کرد و این حسرت تا ۱۹ فروردین ۱۳۷۹ و نفس آخر فردین همواره با او بود که اگر ۱۶ دی ماه در خانه مانده بود ، رفیقش زنده می ماند ...

 اما مگر می توان با تقدیر جنگید ؟!