کاریکاتورهای سیاه و تکراری از رژیم طاغوت و انقلاب۵۷

گرچه تماشاگران عادی از خلقِ موقعیت‌های بانمکی که طبق معمول بر خوشمزگی‌های رضا عطاران استوار است، سرمست و روده‌بُر می‌شود! نخستین ساخته‌ی سینمایی مهران احمدی البته نقاط قوتی هم دارد که نمی‌توان و نباید از آنها غافل شد اما در بهترین توصیف، می‌شود این فیلم را یک کمدی سیاسیِ موقعیت‌محور و تکراری با اتکا بر بازیِ هنرپیشه‌ی نقش اول ـ عطاران ـ و خرده‌روایت‌های نه چندان جذاب و با اهمیت دانست. ایده‌ی اولیه‌ی فیلم اگر روایت منسجم‌تری می‌داشت، بی‌تردید مصادره را به یکی از بهترین کمدی‌های سال‌های اخیر تبدیل می‌کرد، ولی در شرایط فعلی با فیلمی ضدقصه، آشفته و سرشار از شوخی‌های کهنه با خاطره‌های پیش از انقلاب57 و دهه‌ی شصت و سال‌های پس از آن روبه‌روییم.

اسماعیل یارجانلو با بازی عطاران،کارمند ساده‌لوح و در واقع مامور خرید ساواک، نه از اقتصاد و سرمایه‌گذاری سررشته‌ای دارد و نه از مسائل سیاسی و امنیتی. بنابراین وقتی خیلی اتفاقی از طریق بلیت اعانه‌ی ملی، برنده‌ی پنج هزارتومان پول می‌شود، آن را صرف خرید زمینی بزرگ و برهوت می‌کند، و حتا وقتی حکومت کشور از شاهنشاهی به اسلامی تغییر می‌یابد، بی‌توجه به تغییرات مثل هر روز لباس می‌پوشد،کراوات می‌زند و به محلِ کارش در «سازمان اطلاعات و امنیت کشور»(ساواک) می‌رود و طبیعی است که به دست انقلابیون تازه از راه‌رسیده و افراطی با اسلحه‌های خالی دستگیر می‌شود. مهاجرت او همراه با همسرش به آمریکای لاتین و زندگی آمریکایی، سرآغاز همه‌ی ماجراهای بعدی است که قصه‌ی مشخصی ندارند و تنها حولِ تلاش گاه‌به‌گاه اسماعیل برای بازپس‌گیریِ زمین ظاهراً مصادره‌شده‌اش در ایران می‌گردد. از این‌پس تا پایانِ فیلم، تماشاگر با انبوهی از موقعیت‌های کوتاه و مضحک مواجه می‌شود که نمونه‌های بهترشان را در فیلم‌های دیگری دیده است. عطاران که پیش‌تر با ایفای نقش در فیلم‌های «رِد کارپِت» و من سالوادور نیستم، تجربه‌ی بازی در کشورهای خارجی و مقابل بازیگران خارجی را آزموده بود، بار دیگر در فیلمی با چنین شرایطی حاضر شده تا نقش‌آفرینی برابر بازیگرانی با آزادی Freedom حجاب و پوشش، فضایی جذاب و دل‌پذیر و البته حسرت‌بار برای مخاطب سینمای وطنی ایجاد بکند. مشکل بزرگ فیلم‌نامه‌ی علی فرقانی از جایی شروع می‌شود که نویسنده، شوخی‌های سطحی و کاریکاتورسازی را با کمدیِ اصولی و استاندارد اشتباه می‌گیرد و نتیجه‌اش می‌شود این که فیلم، از آغاز تا انتها مدام تیپ‌های کاریکاتورگونه از چهره‌ها، نام‌ها و موقعیت‌های خاطره‌انگیز ایرانِ دهه‌ی پنجاه تا روزگار معاصر به خورد تماشاگرش می‌دهد و به درستی مشخص نیست بیننده دقیقاً به چه می‌خندد؟! آیا دیدنِ شبیه‌سازیِ بدلِ بهروز وثوقی در صحنه‌ای از فیلمِ سیاسی «کندو»، یک رویداد کمدی و خنده‌دار است؟ نه، نیست، یا شبیه‌سازیِ خواننده‌های پیش از انقلاب و بازخوانی و پخشِ ترانه‌های مشهور آنها مثل آهنگ‌های «کندو»،«پریا» و غیره، دلایل موجه‌ای برای خندیدن هستند؟ خیر.

اگر تماشاگر به آنها می‌خندد، فقط از جنبه‌ی خاطره‌بازی و حسرت و لذت است که خنده سر می‌دهد، چون اتفاق کمیکی نیفتاده و اگر بنا به خندیدنِ چهره‌های نوستالژیکِ خوانندگان و هنرپیشه‌های قدیمی بود، باید تصویر اصلیِ آنها هم موجب خنده می‌شد. در صورتی که چنین نیست. غیر از این، تماشای بازیگرانِ محبوب تلویزیونی و سینمایی در نقش‌های نامتعارف نیز موجب خنده می‌شوند که آن هم فقط چاشنی فیلم است و باز هم نشانی از کمدی در فیلم‌نامه نیست. به خاطر بیاورید نخستین پلانِ بازی هادی کاظمی را در نقش بازپرس اطلاعات که سبب انفجار خنده‌ی تماشاگران می‌شود، تنها به این خاطر که تا کنون او را در چنین هیبتی ندیده‌اند، وگرنه چرا تماشای یک بازپرس جدی و خشکِ اطلاعات باید خنده‌دار باشد؟ همین خاطره‌بازی‌ها و شبیه‌سازیِ خنده‌آفرین را می‌توان به بسیاری از لحظه‌های فیلم تعمیم داد. برای مثال، دقت بکنید به برنامه‌های شبکه‌های تحلیلی و برون‌مرزیِ پارسی‌زبان که به تبلیغ علیه نظام حاکم مشغولند و نمونه‌های دیگرش را در صحنه‌هایی از فیلم «دایره‌زنگی» ـ پریسا بخت‌آور ـ یا همین امسال در «عرق سرد» سهیل بیرقی دیده‌ایم. رعایت دقیق و درستِ جزییات در چهره‌پردازی و طراحی لباس و دکور یک فیلم با حال‌وهوای قدیمی، قابل‌تحسین است اما مطلقاً ربطی به کارگردانی خوب و ایجاد موقعیت‌های کمدی ندارد. چه بسا مخاطبان سینمای ایران، چنین موفقیت‌هایی را در فیلم‌های «نهنگ عنبر» سامان مقدم دیده بودند.گذشته از این، شوخی‌های موجود در فیلم، نو و خلاقانه نیستند.

معدود لحظه‌های بانمکی که در فیلم باعث خنده می‌شوند، مدیون بازی و طنازی رضا عطاران هستند که چند سالی است با ایفای نقش شخصیت‌های ابله و فارغ از دنیا، به مدل مشخصی برای این‌گونه نقش‌ها تبدیل شده؛ همان‌طور که حامد بهداد و نوید محمدزاده در نقش آدم‌های عصبی، زودجوش و معترض به بازیگرِ آماده و همیشگی تبدیل شده‌اند! یا مثلاً به خاطر بیاورید صحنه‌ی ورود اسماعیل را به خانه‌ی مادرِ همسرش در اِل‌پاسو که هنگام ورود طبق عادت و عرف ایرانی‌ها می‌گوید «یاالله»! مشابه‌ی این شوخی را در فیلم «اُکسیدان» ـ حامد محمدی ـ ببینید که دو مسلمان در کلیسا و آرامگاه مسیحیان، فاتحه می‌خوانند و صلوات می‌فرستند! و طبیعتاً خنده‌دار جلوه می‌کنند، یا مورد مهم‌ترش را در «خوابم می‌آد»، نخستین تجربه‌ی کارگردانی خودِ عطاران، ببینید.

صحنه‌ی کارکردن اسماعیل در استخرِ خانه‌های شیک و بزرگِ حومه‌ی شهر،که با گفتارِ متن راوی موجب فریب تماشاگر می‌شود، دقیقاً پلانی از «خوابم می‌آد» را تداعی می‌کند که ابتدا به نظر می‌رسد رضا آهنگساز و مدرس پیانوست اما لحظه‌ای بعد مشخص می‌شود در واقع او خدمتکار و در حالِ پاک‌کردن پیانو است! شوخی با مساله‌ی ختنه، یا برهنگی اسماعیل در خانه (که قبلاً در «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی و برخی فیلم‌های دیگر هم به کار رفته)، شوخی‌های سیاسی نظیر صحنه‌های تظاهرات ایرانیان در آمریکا و خلق کاراکتر «خاوندی» به جای خاوری(با بازی بابک حمیدیان) و همین‌طور اصرار در کاربرد بیش از حدِ واژه‌ی «آخوند» به جای روحانی، و شوخی‌های بی‌ضرورت با فیلم‌هایی مهمی مثل «پاپیون» و «خوب، بد، زشت» در خواب‌های اسماعیل و مواردی از این‌دست، همه و همه فقط جهان نامنظم و بی‌منطقی از بامزگی‌های یک فیلم‌نامه‌نویس را ترسیم می‌کنند و کم‌ترین تاثیری در شکل‌گیری یک کمدی موفق ندارند.«مصادره» در حقیقت یک طنز جسورانه است که توانسته با نگاهی دیگر، سینمای ایران را به نمایش موقعیت‌های واقعی و کم‌تر دیده‌شده نزدیک بکند. پایان‌بندی فیلم هم از دیگر نقاط ضعف فیلم‌نامه است؛ یک پایانِ خوشِ زورکی و ناگهانی، بی‌آن‌که بدانیم حالا با رسیدن اسماعیل به حقش، در ادامه چه اتفاقاتی می‌افتد. شاید پایانِ شتاب‌زده‌ی فیلم، ترفندی از سوی خالقان اثر است تا در آینده شاهد قسمتِ دوم آن نیز باشیم.

بازی‌های فیلم چندان چنگی به دل نمی‌زنند و اغلب یا در حدِ رفع تکلیف‌اند یا مثل بازیِ هومن سیدی، بسیار ضعیف و سطحی‌اند. هرچند که با وجود رضا عطاران در نقش اصلی، سایر بازی‌ها به حاشیه رفته‌اند و به دلیل ویژگی‌های نقش، اوست که بیش از دیگران دیده می‌شود، و البته عطاران با بازیِ نخ‌نماشده و کلیشه‌ای‌اش، هنر Art تازه‌ای رو نمی‌کند. عنوان‌بندیِ آغازین فیلم، نکته‌ی خوب فیلم است که تماشاگر را از ابتدا میخکوب و متوجه‌ی فضاسازی فیلم می‌کند. هرچند که پس از این تیتراژ جذاب، امیدِ مخاطب در ادامه خیلی زود ناامید می‌شود. با این‌همه،«مصادره» فیلمی سرگرم‌کننده و جان‌دار است که تلاش قابل‌قبول و ارزشمند احمدی را برای تجربه‌ی یک کمدی متفاوت نشان می‌دهد.

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.