مرگ تلخ بدنساز داماد چند روز قبل از جشن عروسی در جاده سمنان + عکس

636587163643696335

میلاد ذبیحی فقط 30 بهار از زندگی‌اش گذشته بود. یک ماه مانده بود تا او و دختر مورد علاقه‌اش راهی خانه بخت شوند و ازدواجشان را کنار خانواده‌ها، دوستان و فامیل در شهر سمنان جشن بگیرند. همه چیز بخوبی پیش می‌رفت و عروس جوان در حال جمع و جور کردن و خرید جهیزیه‌اش بود. میلاد هم در حال تدارک مراسم ازدواجشان بود. با همسرش عهد بسته بود تا پایان عمر در کنار او باشد اما دست تقدیر به‌گونه‌ای دیگر سرنوشت آنها را رقم زد. شاید عروس جوان هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد تقدیر میلاد مهربان او را این چنین زود و پیش از این‌که زندگی مشترکشان را آغاز کنند با خود ببرد و او را گرفتار غمی بزرگ کند. شاید میلاد هم آن روز نمی‌دانست سایه تقدیر برای او آخرین روز زندگی‌اش را رقم می‌زند. مادر و پدر برای میلاد آرزوهای زیادی داشتند.

برای داماد شدن او روزها و ماه‌ها را شمرده بودند. آنها برای شب دامادی‌اش برنامه‌ها داشتند. می‌خواستند شادی خودشان را با دوستان و فامیل تقسیم کنند و جشنی خاطره‌انگیز برایش بگیرد. شاید هیچ‌کدام فکر نمی‌کردند عصر روز بیستم اسفند سال 96، تصادفی مرگبار جان عزیزشان را بگیرد و آنها ر ا در غم بزرگی فرو ببرد و حسرت دوباره دیدن او را بردل آنها بگذارد. میلاد از این دنیا رخت بربست اما با اقدام خداپسندانه خانواده‌اش و همسر مهربان او 14 عضو بدن تازه داماد به بیمارانی که سال‌ها بود با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، هدیه شد تا آنها در آستانه سال نو به زندگی امیدوار شوند.

جای میلاد حالا در خانه پدر و مادرش و نزد نوعروسش خالی است اما همچنان قاب عکسش به این زندگی لبخند می‌زند و خوشحال از تصمیم بزرگی است که خانواده‌اش گرفتند. هر چند امسال در کنار سفره هفت سین خبری از صدای مهربان و خنده‌های میلاد نبود؛ اما زندگی که او به بیماران هدیه کرد، جای خالی‌اش را کنار خانواده و سفر هفت سین پر کرده بود.

عباس پدر داغدیده میلاد، قلبش از دوری فرزندش شکسته است و صدای لرزانش گواه این موضوع است. پدر با رفتن میلاد نیمی از وجودش را در کنار او جا گذاشت. هرچند غم میلاد در دلش سنگینی می‌کند اما می‌داند میلادش با کاری که انجام داد، برای همیشه جاودانه شده است.

وی درباره تصادف Crash تلخی که جان فرزندش را گرفت، می‌گوید: پسرم میلاد اولین فرزندمان بود و پسر دیگری داریم که 25 ساله است. میلاد 30 بهار از زندگی‌اش گذشته و در اوج جوانی بود. او مربی بدنسازی بود و ده سال می‌شد که به‌عنوان مربی در باشگاه ورزشی در شهرمان سمنان کار می‌کرد. هر چه از مهربانی و روحیه پهلوانی و جوانمردی پسرم بگویم کم گفته‌ام. قلب Heart او آکنده از مهربانی و عشق بود.

تصادف هنگام تعمیر خودرو

پدر داغدیده ادامه می‌دهد: پسرمان پنج سال قبل عقد کرد و قرار بود اردیبهشت سال 97 همراه همسرش به خانه بخت بروند. هردو در کنار خانواده‌‌ها در حال تدارک کارهای عروسی بودند. داغ رفتن او و دیگر ندیدنش در دلمان خیلی سنگینی می‌کند. کنج‌کنج خانه بوی میلاد را می‌دهد. عصر بیستم اسفند سال گذشته، میلاد خودروی پرایدش را در حیاط خانه گذاشت و خودروی پژویی را که برادر کوچک‌ترش خریده بود، سوار شد تا آن را به تعمیرگاه ببرد. زمان کوتاهی نگذشته بود که یکباره همه چیز تغییر کرد. زندگی جور دیگری برای پسرمان رقم خورد. پلیس Police در تماس با پسر کوچک‌ترم که مالک خودرو بود، اطلاع داد میلاد در نزدیکی خانه‌مان و در خیابان امیرکبیر شهر سمنان با دو خودرو تصادف کرده و در بیمارستان بستری است.

وی ادامه می‌دهد: با این تماس بود که دلشوره برجانمان افتاد. باورمان نمی‌شد چنین اتفاقی رخ داده است. سراسیمه همراه خانواده و برادرانم به بیمارستان کوثر سمنان رفتیم. آشفته بودیم سراغ پسرم را از پرستاران گرفتیم. پس از پرس و جو از آنها متوجه شدیم ماجرا درست است و میلاد تصادف کرده است. سراسیمه به اتاقی که در آنجا بستری شده بود رفتیم. با دیدن او چشمان‌مان لبریز از اشک شد. دعا می‌کردیم دوباره چشم‌هایش را باز کند و حرف بزند تا صدایش را بشنویم. عروسمان هم خودش را به بیمارستان رسانده بود. پزشکان همه در تلاش برای نجات پسرم بودند.

زمانی که از ماموران درباره تصادف میلاد پرس و جو کردیم معلوم شد برای چند لحظه پسرم کاپوت خودرو را در خیابان بالا زده تا موتور را نگاه کند که ناگهان رانندگان دو خودروی پژو 206 و پژو 405 که در خیابان امیرکبیر شهر سمنان با هم کورس سرعت گذاشته بودند و رالی خیابانی راه انداخته بودند با پسرم برخورده کرده و این بلا را سرش آورده بودند.

پدر داغدیده می‌گوید: شب و روزمان را نمی‌فهمیدیم. خانواده‌ام، عروسم و برادرهایم پشت در اتاق بیمارستان بودیم و برای سلامت میلاد دعا می‌کردیم. از خدا می‌خواستیم خودش او را شفا دهد و سلامتش را بازگرداند. عروسم مثل ابر بهاری گریه می‌کرد. پزشکان خیلی تلاش کردند او زنده بماند. همه چشم امید به بازگشت او داشتیم اما انگار تقدیر برای پسرمان جور دیگری قرار بود رقم بخورد.

چهار شبانه روز پر التهاب را گذرانده بودیم به امید این که او چشمانش را بازکند و حرف بزند اما این‌گونه نشد. روز پنجم پزشکان نزدمان آمدند و گفتند به رغم تلاش‌های ما، او مرگ مغزی شده است و دیگر امیدی به بازگشت وی نیست.

تصمیم بزرگ

وی ادامه می‌دهد: با شنیدن این حرف دنیا بر سرم‌ آوار شد. نمی‌توانستم باور کنم میلاد قرار است برای همیشه ما را ترک کند. پزشکان گفتند هر چند او مرگ مغزی شده و دیگر امیدی به بازگشت او به زندگی نیست اما اگر بخواهیم می‌توانیم با اهدای اعضای بدن او، زندگی را به بیمارانی که سال‌هاست با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند، هدیه دهیم.

وی می‌افزاید: با شنیدن این که می‌توانیم اعضای بدن پسرم را به میلادهای دیگری پیوند بزنیم، خوشحال شدیم. من و خانواده‌ام و نوعروسمان مهم‌ترین تصمیم زندگی‌مان را گرفتیم تا برای شادی روح پسرمان زندگی را به بیماران هدیه کنیم. می‌دانستیم میلاد هم از این‌کار راضی است. همه تصمیم خود را گرفتیم و برگه‌های رضایت‌نامه مربوط به اهدای اعضای بدن میلاد را امضا کردیم و رضایت دادیم که او زندگی بخش بیماران شود.

بعد از آن پیکر میلاد از بیمارستان کوثر سمنان به واحد فراهم‌آوری پیوند اعضای بیمارستان سینای تهران منتقل شد و قلب، دو کلیه، کبد، تاندوم‌های دست و پا و بافت‌های نسوجی بدنش که 14 عضو می‌شدند به بیماران هدیه شد تا در آستانه سال نو زندگی به آنها لبخند بزند. هرچند میلاد برای همیشه از پیش ما رفت و جای او پیش ما خالی است، اما روح بلند فرزندم تا ابد جاودانه شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی