افشای راز زننده داماد هوسران توسط مادر عروس ! / خانم نویسنده نتوانست سکوت کند !
رکنا: هشت سال قبل در حالی از همسرم طلاق گرفتم که روزهای وحشتناکی را پشت سر گذاشتم و تا سر حد مرگ پیش رفتم چرا که شوهرم مردی معتاد بود و هنگامی که دچار توهم های ناشی از استعمال مواد مخدر صنعتی می شد مرا تا سر حد مرگ کتک می زد و آخرین بار نیز با آب جوش همه پیکرم را سوزاند و ...
به گزارش رکنا، زن 42 ساله که برای پیگیری پرونده دخترش وارد مرکز انتظامی شده بود با بیان این که می ترسم سرنوشت تلخ من برای دخترم نیز تکرار شود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: زمانی که 18 سال بیشتر نداشتم به عقد جوانی درآمدم که در یکی از سازمان های دولتی استخدام شده بود. به همین دلیل هم، اعضای خانواده ام به این ازدواج رضایت دادند و این گونه زندگی مشترک من و «غلامرضا» در حالی آغاز شد که من خیلی به ادامه تحصیل علاقه مند بودم.
او هم وقتی علاقه مرا دید با ادامه تحصیلاتم موافقت کرد و بدین ترتیب من تا مقطع کارشناسی ارشد درس خواندم و در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به فردی صاحب نظر تبدیل شدم، اما زندگی من متاسفانه در مسیر سراشیبی و سقوط قرار گرفت چرا که فقط 2 سال بعد از آغاز زندگی مشترک، متوجه اعتیاد شوهرم به مواد مخدر سنتی شدم، با وجود این نمی خواستم طلاق بگیرم و به دنبال سرنوشت خودم بروم. آن زمان همین دختر بزرگم را باردار بودم و به امید این که روزی «غلامرضا» مسیر درست زندگی را پیدا می کند، همچنان سختی ها ومشکلات را تحمل کردم تا این که فهمیدم هرچه درز لباس های فرم همسرم را می دوزم باز هم این درزها باز می شوند. طولی نکشید که اوضاع مالی همسرم به طور ناگهانی رو به بهبود گذاشت.
حالا دیگر در مدت دو سال خانه و خودرو خرید و گوشی تلفنش را هم از نوع گران قیمت تهیه کرد. اگر چه «غلامرضا» روزهای شادی را می گذراند ،اما این تغییر ناگهانی در زندگی مرا آزار می داد و نمی دانستم این همه پول چگونه به حساب بانکی او واریز می شود. خلاصه وقتی با حساسیت موضوع را دنبال کردم تازه فهمیدم که شوهرم در میان درز لباس های فرمش، مواد مخدر جاسازی می کند و آن ها را به داخل سازمانی انتقال می دهد که در آن جا کار می کند و سپس مواد مخدر را به دیگر افراد می فروشد. از سوی دیگر هم چون او با لباس های فرم تردد می کرد نگهبانان آن سازمان، او را بازرسی بدنی نمی کردند به همین دلیل هم طی چند سال وضعیت اقتصادی شوهرم تغییر کرد. با همه این اوصاف، طولی نکشید که آه و ناله خانواده های افرادی که شوهرم به آن ها مواد مخدر می فروخت، دامن او را گرفت و خودش به مصرف مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه و کریستال روی آورد. او زمانی که پس از استعمال شیشه دچار توهم می شد به سوی من حمله می کرد و مرا زیر مشت و لگد می گرفت. این درحالی بود که من صاحب 3 فرزند شده بودم و به خاطر آینده آن ها این رفتارهای خطرناک را هم تحمل می کردم تا این که روزی او در همان حالت توهم، کتری آب جوش را روی پیکرم ریخت و من از شدت درد و سوزش بیهوش شدم. وقتی چشمانم را در بیمارستان گشودم که اعضای خانواده ام به خاطر نجات من از مرگ، دست به دعا برداشته بودند.
خلاصه دیگر نتوانستم به این زندگی تلخ ادامه بدهم و بلافاصله تقاضای طلاق دادم. اکنون 8 سال از ماجرای طلاقم می گذرد و من با نویسندگی و کارشناسی در حوزه کودک و نوجوان، موفق شدم فرزندانم را زیر بال و پر خودم بگیرم و آن ها را بزرگ کنم ،اما دختر 20 ساله ام که پس از آشنایی خیابانی با پسر همسایه، تن به ازدواجی احساسی و عاطفی داد، حالا در مسیر سرنوشت تلخ من قرار گرفته است و نامزدش با دختران دیگر ارتباط خیابانی دارد. به همین دلیل به مرکز مشاوره آمده ام تا مرا یاری کنید.
با تاکید سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) بررسی های تخصصی و کارشناسی مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای ریشه یابی این ماجرا و ارائه راهکارهای قانونی به زن جوان و دخترش آغاز شد.
ارسال نظر