به گزارش رکنا ، این ها بخشی از اعترافات دانش آموز 14 ساله ای به نام «سهیل» است که به همراه دوست 13 ساله اش، به اتهام دستبرد به منازل مردم دستگیر شده است.

این نوجوان پس از آن که به سوالات تخصصی افسر تجسس کلانتری نجفی مشهد درباره جزئیات و چگونگی دستبرد به منازل پاسخ داد، به تشریح گذشته خود پرداخت و با بیان این که خانواده ای آشفته دارد به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: من فرزند طلاق هستم و پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده اند، به همین دلیل من نزد مادربزرگم زندگی می کنم.

پدرم برای تامین هزینه های اعتیادش دست به سرقت از اموال مردم می زد و همواره با مادرم درگیر بود. پس از آن، پدر و مادرم طلاق گرفتند. مادرم به دنبال سرنوشت خودش رفت و پدرم نیز توسط پلیس به جرم سرقت دستگیر و راهی زندان شد، اما من دیگر هیچ راهنما و دلسوزی نداشتم تا این که تحت تاثیر رفتارهای پدرم، تصمیم به سرقت گرفتم تا پولی در جیبم باشد.

در این میان «امیر» تنها دوست من بود که از همان دوران کودکی با یکدیگر بازی می کردیم و با هم به مدرسه می رفتیم. اکنون نیز هر دو نفرمان محصل هستیم و در مسیر مدرسه با هم درباره چگونگی سرقت هایمان گفت و گو می کردیم.

یک روز من به «امیر» پیشنهاد دستبرد به صندوق صدقات را دادم و با شیوه ای که آموخته بودم او را نیز همراه خودم کردم تا در کنار هم به صندوق صدقات در خیابان ها دستبرد بزنیم و هر چه اسکناس از داخل آن بیرون کشیدیم با یکدیگر تقسیم کنیم.

این گونه بود که بعد از تعطیلی مدرسه راهی خیابان ها می شدیم و از صندوق صدقات سرقت می کردیم ولی بعد از مدتی با خودم فکر کردم این مبالغ کافی نیست و اگر بتوانیم به منازل و انباری های مردم دستبرد بزنیم، پول بیشتری گیرمان می آید.

امیر هم که مانند من فرزند طلاق بود و  خانواده ای آشفته داشت، نقشه ام را پذیرفت و بدین ترتیب تصمیم گرفتیم با یکدیگر سرقت از منازل را شروع کنیم چون نوجوان بودیم و کسی به ما در کوچه و خیابان مشکوک نمی شد. شیوه باز کردن یا تخریب قفل منازل با چاقو را آموخته بودم، بنابراین باز کردن در منازل برایم خیلی راحت بود.

امیر هم گاهی از بالای دیوار به داخل منازل مردم می پرید و در را باز می کرد که در این صورت نیازی به استفاده از چاقو نداشتیم. در برخی از سرقت ها نیز از مسیر پشت بام وارد منازل می شدیم و از راه پله برای دستبرد استفاده می کردیم.

ما بیشتر به انباری ها دستبرد می زدیم و قابلمه یا لوازم دیگر مسی و رویی را سرقت می کردیم که می توانستیم به خریداران ضایعات بفروشیم و مورد توجه اهالی هم قرار نمی گرفتیم، اما آرام آرام شیوه سرقت هایمان را تغییر دادیم. وقتی دیدم پول بیشتری از فروش ضایعات به دست می آوریم، با امیر مشورت کردم.

اوایل شب به کوچه و خیابان می رفتیم و در تاریکی زنگ آیفون یکی از واحدهای مجتمع مسکونی را به صدا در می آوردیم و آن ها هم گاهی بدون سوال که چه کسی هستی یا چه کار داری؟ بی درنگ در مجتمع را باز می کردند و ما خیلی راحت وارد پارکینگ و انباری ها می شدیم و هر چه را می توانستیم با خودمان حمل کنیم، بیرون می بردیم و هیچ یک از اهالی ساختمان هم بیرون نمی آمد، اما در آخرین سرقت زمانی که قابلمه ها را برداشته بودیم، ناگهان صاحبخانه از راه رسید و از فرار ما جلوگیری کرد، بعد هم با پلیس 110 تماس گرفتند و من و امیر را به کلانتری آوردند.

اکنون نیز در حالی از رفتارهای خودمان پشیمان هستیم که می ترسیم ما را از مدرسه اخراج کنند و دیگر نتوانیم به تحصیلاتمان ادامه بدهیم، اما در این میان امیر گناهی ندارد چرا که من او را به سرقت تشویق کردم و...  .

در حالی که تلاش های افسران تجسس برای کشف سرقت های دیگر این دو نوجوان دانش آموز ادامه داشت که در مسیر تبهکاری و خلافکاری قرار گرفته بودند، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) بررسی های قانونی مشاوران زبده کلانتری برای کسب رضایت شاکیان و کاهش میزان محکومیت دو دانش آموز مذکور نیز آغاز شد، اما در نهایت آن ها به مراجع قضایی معرفی شدند تا قانون درباره جرایم شان حکم کند. شایان ذکر است، چند روز قبل دانش آموز دیگری در مشهد دست به جنایت زد که سرگذشت وی نیز در شماره های آینده منتشر می شود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

وبگردی