بخت شوم من ...

در خیابان با مصطفی آشنا شدم و با او ازدواج کردم که بعد فهمیدم معتاد و مواد فروش است و زنش هم از او جدا شده، چاره‌ایی نداشتم باید در این زندگی می‌ماندم چون پدر پیر من فوت شد و یک برادر داشتم که اموال پدرم را بالا کشید و به ترکیه رفت. من ماندم با یک شوهر معتاد و موادفروش.

می‌دانم بچه داخل شکم من هم معتاد شده است. ولی چاره‌ایی نداشتم چون همسرم مرا مجبور کرد که با او موادمخدر مصرف کنم و در خرید و فروش مواد به او کمک کنم. از زمانی که فهمیدم باردار هستم موادمخدر مصرف نمی‌کردم چون می‌خواستم بچه‌ام سالم باشد و حتی به مصطفی هم چیزی نگفتم چون می‌دانستم اجازه نمی‌دهد بچه‌ام را نگه دارم.

یک روز داشتم با دوستم درباره حاملگی‌ام صحبت می‌کردم که مصطفی فهمید آنقدر مرا کتک زد تا بچه‌ام نابود شود ولی التماسش کردم که این کار را نکند او می‌گفت من بچه نمی‌خواهم و باید این بچه را سقط کنی.

به او گفتم در اسرع وقت این کار را می‌کنم. خلاصه او را راضی کردم که فرزندم را نگه دارم. مواد مخدر خانمانسوز است اما بیش از هرچیز غیرت انسان را نابود می کند. شوهرم کار را به جایی رساند که از من می خواست جلوی دوستانش باهم مواد مصرف کنیم. حالم از خودم بهم می‌خورد تنها دلخوشی‌ام بچه‌ام بود که با به دنیا آمدنش از این زندگی فرار کنم. بارها تصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی می‌ترسیدم، شوهرم شب‌ها و روزها مرا تنها می‌گذاشت و زمانی که نبود احساس آرامش می‌کردم.

یک شب شوهرم به منزل آمد و خیلی خوشحال بود. هیچ وقت این طور ندیده بودمش، غذای آنچنانی برایم گرفت بود. لباس و طلا و ... .

تعجب کردم. پرسیدم چه شده است. گفت دیگر زندگی اعیانی خواهیم داشت فقط باید به من کمک کنی، پرسیدم چه کمکی؟ گفت: می‌فهمی عجله نکن. فهمیدم خواب بدی برای من دیده است.

مصطفی گفت یک سفر در پیش داریم خودت را آماده کن. و بعد یکسری لباس برای من خرید. گفت: بپوش.

لباس را طوری طراحی کرده بودند که می توانستند مواد جاسازی کنند و به من گفت چون حامله هستی کسی به تو شک نمی‌کند ولی من قبول نکردم تا حد مرگ مرا مورد کتک‌کاری قرار داد و آنقدر روی شکمم فشار وارد می‌کرد که بچه‌ام تلف شود. آنجا بود که تسلیم شدم. لباسی که تهیه کرده بودند برتن کردم و سوار ماشین شدم که در مسیر پلیس به ما شک کرد و دستگیر شدیم هر چند خوشحالم که از این زندگی نکبتی فارغ شدم ولی دوست ندارم بچه‌ام در زندان به دنیا بیاید نمی‌خواهم فرزندم مثل من زندگی نکبت‌باری داشته باشد.

تحلیل:

زنان جز نخستین قربانیان بسیاری از آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی هستند که در این میان اعتیاد اگر نه اولین و عمده‌ترین، بلکه از مهمترین آنها است. زندگی سخت و بی‌کسی و بی‌پناهی پریسا باعث شده بود در خیابان دل به یک مرد معتاد ببندد و نه تنها گره‌ای از مشکلات خود را باز نکرد بلکه گره‌های بیشتری را ایجاد کرد طوری که می خواست با کشتن خود به این زندگی پایان دهد.

شوهران معتاد یکی از مهمترین عوامل اعتیاد زنان به حساب می آیند. آنان برای اینکه در موقع استعمال موادمخدر همنشین داشته باشند و از سرزنش و انتقاد همسر خود بکاهند و در موقع تنگدستی و عدم تمکن مالی، همسر خود را برای فروش موادمخدر و خودفروشی بکشانند، زن را معتاد می‌کنند.

دست‌اندرکاران امور فرهنگی، اقتصادی، قضائی و انتظامی باید تلاش همه جانبه‌ای را به طور منسجم و هماهنگ شروع کرده و راه‌های گسترش اعتیاد را در سطح جامعه مسدود نمایند از این رو لازم است که در حوزه فرهنگ و در کنار آموزش و تعلیم و هدایت افراد به سوی شغل خاص به مسئله تربیت افراد توجه شود در حوزه اقتصاد نیز باید فرصت‌های شغلی ایجاد کرد و سطح درآمد طبقات پایین جامعه را افزایش داد و تورم را کنترل کرد.

باید از زنان بی‌پناهی مثل پریسا حمایت کرد تا فقر و بی‌کسی پریساهای دیگری را به منجلاب اعتیاد و فساد نکشاند.

نویسنده: "سمیه آشنایی" کارشناسی ارشد روانشناسی و مشاور و مددکار اجتماعی استان گیلان