آرزوی کودکی سرراهی (داستانک)
رکنا: روز تولدم را دوست ندارم. نه به خاطر آنکه پدر و مادرم مرا رها کرده و رفتهاند.
نه به خاطر اینکه بچههای مدرسه و محل به من سر راهی میگویند و نه به خاطر اینکه کیک تولدی ندارم و شمعهایی که خاموش از کنارشان میگذرم.
روز تولدم را دوست ندارم به خاطر اینکه هیچ هدیه و یادگاری در این روز نداشتهام. تنها یادگاری من از تولدم، تکه کاغذی است که روی آن نوشته شده است:«20 شهریورماه 1380»
ارسال نظر