زندگی و آینده فرزندان خود را نخوریم!
رکنا: به دادگاههایی که همه روزه فرزندان بسیاری در آنها مورد بیمهری مادران خود قرار میگیرند، فکر کردم. مادران بسیاری در این دادگاهها فرزندان خود را به دلایل مختلفی رها کرده و به راحتی او را از زندگی خود بیرون میگذارند
میگویند مهر مادری نظیر ندارد. در فیلمهای مستند زیادی مصداق این سخن را حتی در بین موجودات دیگر جز انسان دیدهام؛ آهویی که برای نجات جان فرزندش، خود را به دست شیر گرسنه سپرده یا عقابی که برای حفظ جان جوجههایش در لانه دست به خطر زده و بسیاری تصاویر دیگر که از جانفشانی مادران حیوانات در دوربینها ثبت شده و من برخی از آنها را دیدهام. در گذشته، کنار خانه ما چنار بلندی قرار داشت که کلاغها روی آن لانه داشتند. خود من شاهد حمایت خانم کلاغ- که همسایه ما به حساب میآمد- بودم که چگونه از جوجههایش که روز به روز بزرگتر میشدند مراقبت میکرد.
یادم میآید اگر پرده اتاق را کنار میزدیم کلاغ نگران میشد و با فریادهای قارقار و حتی حالتی پرخاشگر که میشد در چهرهاش دید وادارمان میکرد تا پرده را کشیده و دوباره به حالت قبلش دربیاوریم و از پشت پنجره کنار برویم. همان روزها با دیدن رفتار کلاغخانم همسایه، با خودم فکر میکردم که حتی کلاغها هم سخت مراقب فرزندان خود هستند، پس این مادری عجب چیز بینظیر و شگفتی است. برای همین برای موجودات مادر احترام خاصی قائل میشدم نه برای اینکه خود، مادر هستم، بلکه برای اینکه مادربودن در بین موجودات حالت خاص و تعریفنشدنی دارد، همیشه نگران فرزندانش است و برایشان جانفشانی میکند، فرزندانی که جزئی از این هستی هستند. تا اینکه یک روز در کوهستانهای شمال شهر، خبری را شنیدم که واقعاً من را به فکر فروبرد. پیش از آن شنیده بودم که برخی حیوانات برای بقای خود حتی ممکن است فرزندان خود را بخورند، ولی باورش نمیکردم تا اینکه آن روز در کوهستانهای درکه از یکی از اهالی درباره سگهای ولگرد پرسیدم. چند سال اخیر در این بخش از کوهستان سگهای بسیاری پیدا شدهاند که به نظر میرسد در اثر زاد و ولد طبیعی آنها در این ناحیه صورت گرفته باشد. برخی از آنها منطقهای را قلمرو خود قرار دادهاند و معمولاً همان جا دیده میشوند.
مدتی بود تعدادشان کم شده و برخی از آنها دیگر دیده نمیشدند. پس از مدتی طولانی به آنجا رفته بودم برای همین تغییرات را میتوانستم به خوبی احساس کنم. آن شخص بومی به من گفت که خیلی از سگهای منطقه به دلیل گرسنگی و پیدا نکردن غذا در زمستان جانشان را از دست دادهاند، ولی یکی از آنها که چند توله داشت و دیگر نمیتوانست شکم خودش و آنها را سیر کند، یکی دو تا از آنها را که هنوز از گرسنگی و سرما نمرده بودند، خورد. پس از مدتی خودش هم از شدت گرسنگی طولانی مرد و...
آن روز که آن مرد بومی اینها را تعریف میکرد یاد تصاویری افتادم که در فیلمهای مستند دیده بودم. چگونه میتوان اینها را کنار هم قرار داد و مهر مادری را توصیف کرد؟ آیا مهر مادری به راستی نظیر ندارد؟
کمی به جمع خودمان در جوامع بشری فکر کردم. به دادگاههایی که همه روزه فرزندان بسیاری در آنها مورد بیمهری مادران خود قرار میگیرند. مادران بسیاری در این دادگاهها فرزندان خود را به دلایل مختلفی رها کرده و به راحتی او را از زندگی خود بیرون میگذارند. شاید عبارت «به راحتی» در این باره منصفانه نباشد، اما مهم این است که به هر حال میتوانند این کار را انجام دهند؛ چه آسان و چه سخت.
هر چه بیشتر در این باره فکر میکنم چیز کمتری دستگیرم میشود. ما در جهان بشری خود فکر میکنیم متمدن و متفکر هستیم، در حالی که گاه مانند حیوانات به خود اجازه میدهیم تا کمترین اندیشه را درباره تصمیمات خود داشته باشیم. تصمیماتی را که ممکن است برای دیگری سرنوشتساز باشد به سادگی بگیریم، آنهم با سادهترین و آسانترین راههایی که به فکرمان میرسد، حواسمان هم نباشد که به راستی در حال انجام چه کاری هستیم. کاری که ما میکنیم چندان با خوردن فرزندمان فرقی ندارد چراکه ما در حقیقت زندگی و آینده او را تباه میکنیم و میخوریم!
در همین لحظه که این یادداشت نوشته میشود، فرزندان بسیاری در انتظار تصمیمات والدینشان به سر میبرند تا سرنوشتشان دچار دگرگونیهای اساسی شود. شاید بهتر باشد همین الان به تصمیماتی که قرار است بگیریم و یا شاهد آن باشیم و یا به نوعی با آن سر و کار داشته باشیم، بیشتر فکر کنیم. انسانیت خود را به یاد آوریم و دوباره به چشمان فرزندان خود نگاه کنیم. آنچه را در ورای نگاه آنان است ببینیم و تصمیم آخر را بگیریم. ببینیم تصمیم ما هرچه هست، با انسانیت چه فاصلهای دارد. از انسانیت دور است یا به آن خیلی نزدیک است؟!برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر