گفته های جالب حمید علیدوستی درباره علاقه اش به سینما
رکنا: حمید علیدوستی که امروز ممکن است برخی جوانها چندان با نامش آشنا نباشند، روزگاری بت سکوهای فوتبال بود. مهاجمی با حرکات چشمنواز. ستارهای که میتوانست در تیمهای محبوب بازی کند اما دلش نخواست. اراده کرد در «هما» بماند. دلش خواست دور از استادیومهای شلوغ و تشویق تماشاگران راه خودش را برود. کار خودش را بکند. همان روزهایی که میخواست همه وقت آسودگی را میان کتابها و نوارهای کاست بگذراند. بوی کاغذ و صفحههای سیو سه دور. مثل همین حالا.
جمید علیدوستی آدم خاص و در عین حال، جذابی است. یک قهرمان ملی با شخصیتی عجیب؛ پدر بازیگر Actor محبوب این سالهای سینمای ایران؛ آدمی اهل مطالعه و فرهنگ که شناختاش از موسیقی و سینما Cinema از بسیاری دیگر بیشتر است و… همه و همه از او چنین آدم خاص و جذابی ساخته است. گفتگویی با حمید علیدوستی انجام شده که بخش هایی از آن را می خوانید:
موسیقی چه فیلمهایی را دنبال میکردید؟
در میان موسیقی فیلمهای ایرانی به طور مثال، ساختههای «اسفندیار منفردزاده» برایم جذاب بود. در سینمای جهان، مثل مسیری که در مطالعاتم طی کردم، به تدریج به موسیقی سینمای کلاسیک، سینمای وسترن، سینمای عاشقانه و… علاقهمند شدم؛ مثل موسیقی فیلمهای «جان فورد»، «برگمان»، «برسون» و… به طور مثال فیلم «همچون در آینه» که موسیقی اعجابآورش، سوئیت ویلنسل «ساراباند» از باخ بود. حتی در بسیاری از موارد، علاقهمان به فیلمها در اثر علاقه به ساوندترک آنها بود. داخل سینما خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتیم و سپس به صفحهفروشی میرفتیم و با پولتوجیبی یک هفته خودمان، صفحه سه تومانی میخریدیم! هنوز هم موسیقی فیلمها برایم جذاب است. ارتباط هنرمندانی مثل پرایزنر و کیشلوفسکی یا موریکونه و تورناتوره بینظیر است. جالب است که زمانی که تورناتوره برای موسیقی فیلم «سینما پارادیزو» با موریکونه تماس میگیرد، میگوید که چنین فیلمی ساختهام و موریکونه از او میخواهد که داستان فیلم را پای تلفن برایش تعریف کند. شنیدهام که موسیقی تأثیرگذار پایانی فیلم، از همین تماس تلفنی حاصل شده است. یعنی ببینید اینها تا چه حد ارتباط قلبی، حسی و کلامی داشتهاند.
شما از آن دسته آدمهایی هستید که فیلم و کتاب و موسیقی فراموشتان میشود و آنها را بارها میبینید و میخوانید و میشنوید یا از آن گروهی که نمیتوانید دوباره به سراغ یک فیلم و موسیقی و کتاب بروید؟
میتوانم به شما بگویم «پرسونا» یا «توتفرنگیهای وحشی» یا خیلی فیلمهای دیگر از برگمان را ساعتها نگاه کردهام و هر بار برایم تازگی دارند. فیلمهای برگمان هم حسی شبیه آثار باخ در من ایجاد کرده و دریچه دیگری از نگاه به هستی را به روی من گشودهاند.
فیلمی بوده که بیش از ده بار دیده باشید؟
فیلمهایی هستند که شاید سه چهار بار از ابتدا تا انتها دیده باشم؛ ولی سکانسهایی که دوست دارم را دهها بار دیدهام. سینما دیوانهکننده است. الان هم فیلمهای جدیدی ساخته میشوند که خوب است اما شاید من زیاد از حد اهل نوستالژیام که هنوز هم فیلمهای برگمان و برسون را میبینم و ستایش میکنم. چند وقت پیش «مرگ در ونیز» ویسکونتی را مجدداً دیدم یا فیلمهای «گودار» را زیاد میبینم. الان حس میکنم نگاه من به دنیا پختهتر و متفاوت شده است. مثلاً امروز که «هشتونیم» فلینی را میبینم، نگاهم با آن زمان تفاوت دارد و چیزهایی را میبینم که آن زمان نمیدیدهام. شاید به خاطر مطالعاتی است که در فلسفه داشتهام. میگویند با هر خوانش کتاب، متن باردار میشود. یعنی هر کسی که هر بار کتابی را میخواند، زایش جدیدی ایجاد میشود.
گفتید در خانوادهای بزرگ شدهاید که بستر گرایش به هنر Art و موسیقی چندان در آن فراهم نبود. اما شما این بستر را برای فرزندانتان آماده کردید. «ترانه» که در هنرستان موسیقی تحصیل کرده و پسر مرحومتان هم گیتار مینواخته است. هیچ زمان آنها را مجبور به رفتن سمت هنر کردید؟
هیچ وقت در هیچ زمینهای بچههایم را مجبور به کاری نکردهام. تا جایی که از دستم برمیآمده، به عنوان یک حامی کمکها و نصیحتهایی به آنها کردهام؛ اما همیشه انتخاب از خودشان بوده است. به دلیل علاقهام به موسیقی، «ترانه» را در هنرستان موسیقی ثبتنام کردم و اصلاً به همین دلیل هم نا او «ترانه» است. در آن رشته پیشرفت خوبی کرد و در ادامه به بازیگری علاقهمند شد و به کلاسهای آقای «امین تارخ» رفت. در زندگی هیچ با اجبار به نتیجه نمیرسد و حس لازم است. زندگی پدر و مادرها روی فرزندانشان تأثیر میگذارد و خودشان انتخاب میکنند. من به عنوان یک پشتوانه، میتوانستم ایدههای خودم را بیان کنم و خودشان در نهایت تصمیم میگرفتند.
«ترانه» زبان انگلیسی را هم به خوبی صحبت میکند.
من در آلمان فوتبال بازی میکردم که ترانه کوچک بود و آنجا زبان باز کرد و به مهدکودک رفت. آلمانی را به خوبی صحبت میکند و به دلیل علاقهاش، زبان انگلیسی را هم یاد گرفت. ترانه نقاش خوبی هم هست.
زمانی که ماجرای فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» پیش آمد، از این نترسیدید که ورود یک دختر در آن سن به دنیای سینما مناسب نباشد؟
با آقای صدرعاملی و آقای تارخ مشورت کردیم ولی من و مادرش به عنوان یک حامی پشت او بودیم. «ترانه» در آن زمان به لحاظ عقل و درک در سطح بالایی بود و توانست همهچیز را به خوبی کنترل کند. حتی در لوکارنو که جایزه گرفت، خیلی آگاهانه با این اتفاق برخورد کرد و به خوبی توانست آن را برای خودش تجزیه و تحلیل کند. هیچکدام از کارهای «ترانه» جلوی پیشرفتاش را نگرفت و با تعقل جلو رفت و تا الان هم به همین صورت است. آن زمان در هجدهسالگی هم به خوبی فکر کرد و تصمیم گرفت.
ورودش به دنیای سینما تمایل شما هم بود؟ نمیترسیدید که مانع درساش شود؟
مثل ورود خودم به دنیای فوتبال بود. من در تمام دوران تحصیل، ساعی بودم؛ اما همیشه در اردو بودیم و چنین تجربهای داشتم. اما هنر این است که بتوانید عشقتان را با درس و کارهای دیگر مدیریت کنید.
یک پدر یا مادر همیشه در همه زمینههای رشد فرزندشان، نگراناند. این نگرانی همیشه بوده و تا زمانی که زنده باشم، با من خواهد بود و نگرانی، خمیرهی وجود یک پدر است. «ترانه» هم خودش تصمیم گرفت که میخواهد بازیگر شود و من هم قبول و از او حمایت کردم. زمان فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» وقتی دیدم که اینطور صاحب شعور و ایدئولوژی است، نگرانیام کمتر شد و از این اتفاق خوشحال بودم.
درباره توئیت او درباره نرفتن به اسکار چه نظری دارید؟
آن هم نظر خودش است و راضی بودم.
چهقدر فکر میکنید اسکار «فروشنده» به خاطر حواشی ترامپ Trump بود؟
نمیخواهم راجع به این موضوع صحبت کنم و مهم این است که «فروشنده» موفق بوده و هست و پیامشان به لحاظ سیاسی و نرفتنشان به مراسم هم بد نبود. این رسالت هنر است که باید همنوا با نسل خودش باشد. خوشحالم که توانستند جایزه را کسب کنند.
منبع: موسیقی مابرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر