این زن اعدامی توانست یک زن اعدامی را نجات دهد / پایان کابوس اعدام نقره خانم پس از 14  سال + عکس

به گزارش رکنا، نقره سال87 خواهر زاده‌اش را به قتل رساند و دیروز درحالی‌که باورش نمی‌شد کابوس‌هایش به سر آمده، بعد از گذشت 14سال از زندان آزاد شد و به آغوش خانواده‌اش برگشت. او از آرزوهایش و نذری که در دلش بود گفت و لابه‌لای صحبت‌هایش اشک خوشحالی ریخت.

فکرش را می‌کردی آزاد شوی؟

اصلا. همیشه فکر می‌کردم در زندان خواهم مرد. برای همین باورم نمی‌شود که از امروز می‌توانم آزادانه در خیابان‌ها بچرخم و هر جا که دلم می‌خواهد بروم. در این سال‌ها، بارها در زندان مردم و زنده شدم. یک روز که کاملا از زندگی و آزادی نا امید شده بودم با خدا معامله کردم. یعنی نذر کردم که اگر آزاد شوم به شیرخوارگاه بروم و برای بچه‌ها مادری کنم. دعا کردم که اگر خدا عمری به من بدهد و بتوانم کار کنم، بخشی از حقوقم را هرچند ناچیز باشد خرج بچه‌های یتیم کنم و امروز خدا جواب دعاهایم را داده و دلم می‌خواهد نذرم را به‌زودی ادا کنم.

به 14سال پیش برگردیم. روزی که باعث شد زندگی‌ات دگرگون شود. آن روز چه اتفاقی افتاد؟

از یادآوری آن روز قلبم به درد می‌آید. من جان خواهرزاده‌ام را به‌خاطر یک اشتباه و نادانی گرفتم. او 25سالش بود و حدود یک سال قبل از حادثه به او2 میلیون تومان پول قرض دادم. در آن زمان پول کمی نبود و من همه پس اندازم را به او دادم، چون جشن عروسی‌اش بود. قرار بود خیلی زود پولم را برگرداند اما سر قولش نماند. حتی بر سر این موضوع با شوهرم جرو بحثم شد و از او کتک خوردم و تحت فشار بودم. تا اینکه روز حادثه با خواهرم بر سر این ماجرا دعوایمان شد. خواهرزاده‌ام نیز در حمایت از مادرش وارد درگیری شد و از پشت سر موهای مرا کشید. ناگهان چشمم به چاقویی افتاد که آن را برداشتم. باور کنید که قصد قتل نداشتم. فقط می‌خواستم ضربه‌ای به بازوی او بزنم و خودم را نجات دهم. اما همان لحظه برگشت و چاقو به قلبش اصابت کرد.

در این مدت پای چوبه دار هم رفتی؟

نه. اما زمان اجرای حکم هم معلوم شده و در یک قدمی قصاص بودم. از آن به بعد شب‌ها با کابوس چوبه‌دار از خواب می‌پریدم. نمی‌دانید زندگی در زندان چقدر سخت است. در این مدت بسیاری از هم بندی هایم قصاص شدند و منتظر بودم نوبت من هم برسد.

چه شد که خانواده خواهرت از قصاص گذشت کردند؟

شوهر خواهرم مرا بخشید اما خواهرم قصاص می‌خواست. وقتی حکمم صادر شد هم گفت نه قصاص می‌خواهد نه مرا می‌بخشد. درخواستش این بود که من تا آخر عمرم در زندان بمانم و در آنجا بمیرم. به همین دلیل در همه این سال‌ها بلاتکلیف در زندان بودم تا اینکه تیم صلح و سازش در حق من محبت و لطف بزرگی کردند. آنها خواهرم را راضی به دریافت دیه کرده و حتی مبلغ دیه را هم فراهم کردند. من در این سال‌ها عذاب زیادی کشیدم. شوهرم و یکی از فرزندانم فوت شدند و من حتی نتوانستم در مراسم آنها شرکت کنم به همین دلیل می‌خواهم حالا که آزاد شده‌ام برای نجات قاتلان از قصاص هم تلاش کنم.

مهم‌ترین خاطره‌ای که از زندان داری چیست؟

یک خاطره خوب دارم، ‌زنی سال‌ها قبل به اتهام قتل شوهرش به زندان افتاد و خیلی پشیمان بود. هر روز گریه می‌کرد و می‌گفت در یک لحظه عصبانی شده و جان شوهرش را گرفته. خانواده شوهر او حاضر به بخشش نبودند. من از زندان با آنها تماس گرفتم و آنقدر با آنها حرف زدم که راضی‌شان کردم تا زن جوان را ببخشند. این اتفاق شیرینی بود که از زندان به یاد دارم و هرگز فراموشش نمی‌کنم.