اعترافات بیخیال ترین قاتل تهران / خوشحالم کشتم ! + عکس

به گزارش خبرنگار جنایی رکنا، قتل پسرعمو در مسعودیه تهران ، با انگیزه عجیبی رقم خورد.

ساعت از 7 بعد از ظهر یکشنبه گذشته بود که گزارش درگیری منجر به قتل یک مرد 70 ساله در خانه ای واقع در مسعودیه تهران به بازپرس کشیک قتل پایتخت مخابره شد.

قتل پسر عمو در مسعودیه

بلافاصله تیم جنایی به همراه بازپرس ویژه قتل در محل وقوع جنایت حاضر شدند.همسر مقتول که شاهد کشته شدن شوهر خود در اولین اظهارات خود وحشت زده به ماموران گفت:«پسرعموی همسرم به نام نادر چند ساعت قبل از جنایت به عنوان مهمان به خانه ما آمد.ابتدا حرف اختلافات قدیمی را پیش کشید و کمی بگو مگو کرد بعد ناگهان چاقویی از ساک خود بیرون آورد و به شوهرم حمله کرد.او قصد حمله به من و دخترم را هم داشت که ما به اتاق پناه بردیم و در راقفل کردیم.»

با اطلاعاتی که همسر مقتول در اختیار قرار داد ، متهم به نام نادر خیلی سریع شناسایی و دستگیر شد و صبح امروز در شعبه دهم دادسرای جنایی تحت بازجویی بازپرس محمدتقی شعبانی قرار گرفت.

در حالی که این متهم انگیزه خود را اختلافات قدیمی عنوان کرد،تحقیقات بازپرس در این پرونده ادامه دارد.

همچنین با توجه به اینکه دختر مقتول به عنوان یکی از اولیای دم، ناشنواست با دستور بازپرس قرار شد فردی مسلط به زبان اشاره برای ثبت اظهارات و درخواست ولی دم در دادسرا حاضر شود.

قتل پسرعمو در مسعودیه به خاطر جادو جمبل

از بازپرس پرونده اجازه می گیرم که با متهم گفتگو کنم. متهم اخم هایش را در هم می کشد و می گوید:«خانم من 3 دقیقه بیشتر برای گفتگو با شما وقت ندارم.»

به او می گویم که بیشتر از این هم وقتش را نمی گیرم!

خونسرد است و بر خلاف خیلی متهمان دیگر که حتی با گذشت چند ماه از قتل باز هم مضطرب و پریشانند، اما او با اینکه هنوز 24 ساعت هم از جنایت نگذشته اما خونسرد و آرام به نظر می رسد.

بدون اینکه سوالی کنم می گوید :«متولد 62 هستم.»

و حالا من سوالاتم را شروع می کنم.

 سابقه داری؟

بله، سابقه آدم ربایی و سرقت مسلحانه دارم.سال های زیادی از عمرم را در زندان گذرانده بودم.تا همین دو ماه قبل هم زندان بودم.مدت محکومیت حبسم تمام شد و آزاد شدم.

پس یک خلافکار حرفه ای هستی!

مقصر تمام این خلافکاری ها هم همین پسرعمویم بود که دیشب او را به قتل رساندم.

یعنی او تو را مجبور می کرد خلاف کنی؟

تا اجبار را چه چیزی بدانید! او با جادو جمبل من را تسخیر می کرد و باعث می شد تصمیمات نادرست بگیرم.

اختلاف تو با پسرعمویت به خاطر چه چیز بود؟

به خاطر همین جادو جمبل هایش! یک عمر زندگی من را نابود کرد.به من می گفت با دخترش ازدواج کنم و من با اینکه دو فرزند دارم اما به خاطر جادو، در قلبم نسبت به دختر او احساس عشق می کردم! اما بعد که از او دور می شدم ، می فهمیدم که من اصلا او را دوست ندارم.

از دیشب بگو.چطور شد که یکدفعه به پسرعمویت حمله کردی؟

یکدفعه حمله نکردم! از قبل قصد داشتم او را بکشم و با طرح و نقشه قبلی خانه شان رفتم.

یعنی به عنوان مهمان وارد خانه شان شدی درحالی که خودت می دانستی او را بکشی؟

بله! بعد از آزادی از زندان نزد خانواده ام در شهر اراک زندگی می کردم.اما وقتی یادم می افتاد که چطور با سحر و جادو این همه سال زندگی ام خراب شد از پسرعمویم کینه به دل گرفتم.برای همین به همدان رفتم و برای کشتن او چاقویی تهیه کردم.بعد به تهران آمدم.می خواستم همسرش را هم بکشم که فرار کرد.

چطور او را به قتل رساندی؟

اول کمی بحثمان شد.به او گفتم باید قسم بخوری که دیگر من را جادو نمی کنی و او هم گوشش بدهکار نبود.بعد چاقو را از ساکم خارج کردم و چندین ضربه به او زدم.نمی دانم هفت ضربه، هشت ضربه یا شاید بیشتر!

از کجا می دانی که او تو را جادو می کرد؟

چون 30 سال بود که هر وقت خانه شان می رفتم و چیزی می خوردم بعد از آن وسوسه کار خلاف در سرم می افتاد.

خوب تو که می دانستی بعد از مهمانی خانه او جادو می شوی چرا هر بار به خانه اش می رفتی؟

نمی دانم! اما هر بار از زندان آزاد می شدم چند روز در خانه اش مهمان می شدم.یک بار روی پشت بام خانه شان ایستاده بودم که یکدفعه پرت شدم وسط حیاط! هیچ کس اطرافم نبود اما انگار یک نفر من را بلند کرد و وسط حیاط پرتم کرد.شما می گویید این اگر جادو نیست پس چیست؟

فکر می کنی دلیلی داشت که پسرعمویت تو را جادو کند؟

فکر می کنم به من حسودی می کرد!

الان از اینکه جان یک انسان را گرفتی پشیمان نیستی؟

نه اصلا. تازه راحت شدم و خیالم آسوده شد.فقط ناراحتم که چرا نتوانستم همسرش را هم بکشم. 

بنا بر این گزارش، متهم برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس محمدتقی شعبانی در اختیار کارآگاهان 10 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.