این دختر ١٨ساله 3 بار خودکشی کرد! / نقش پسر همسایه چه بود؟!
رکنا: دختر ١٨ساله برای سومین خودکشی کرد!
« سهیلا» غرق در افکار خود بود. وقتی دید با برگههای یادداشت او را زیرنظر دارم، لبخند تلخی زد و گفت: بنویس که خوب سوژهای پیدا کردهای، بنویس یک دختر آرزو داشت بمیرد ولی الان دوست دارد زنده بماند و با زندگی بجنگد.دختر ١٨ساله برای دومین جلسه گفتگو با مشاور خانواده همراه پدر و مادرش به مرکز مشاوره آرامش پلیس Police آمده و تازه از اتاق بیرون آمده بود.سهیلا گفت: پدر و مادرم هنوز داخل اتاق هستند و با خانم مشاور صحبت میکنند. من هم حرفهایم را زدم. صحبتهای مشاور برایم خیلی خوب بود. راست میگویند آدم نادان از چشم میبیند و از دل کور است.
دختر جوان نفس عمیقی کشید و افزود: من و پدر و مادرم با هم مشکل داریم، البته از روزی که مرکز مشاوره آمدهایم، اوضاع خیلی فرق کرده است. هم من آرامتر شدهام و هم والدینم.
سهیلا خم شد و درحالیکه سگک کفش خود را تنظیم میکرد، سرش را بالا آورد و گفت: راستش پدر و مادرم با هم مشکل دارند. از روزی که یادم میآید مثل خروس جنگی سر هم داد میکشند. سه برادرم زرنگ بودند و اصلا خودشان را قاطی دعوای آنها نمیکردند. ولی من به عنوان تنها دختر خانواده احساس میکردم باید کاری انجام بدهم. ولی متاسفانه جرو بحثهای توهینآمیزشان تمامی نداشت.
او ادامه داد: با این وضعیت از هردویشان فاصله گرفتم. سه سال پیش با پسر همسایه دوست شدم. او هم بچه طلاق بود و با نامادریاش مشکل داشت. توی کوچه با هم صحبت میکردیم که پدرم سر رسید. با کتککاری مرا به خانه برد، برایم خط و نشان میکشید و میگفت که تو را میکشم.
سهیلا با اشاره به اینکه شنیدن این حرف خیلی برایم وحشتناک بود، بیان کرد: میدانستم پدرم آدمی جدی است و روزگارم را سیاه خواهد کرد. آن موقع حماقت کردم و با خوردن دارو میخواستم به زندگی خودم پایان بدهم. خانوادهام فوری مرا به بیمارستان رساندند و نجات یافتم. اما از آن به بعد زندگیام با مرگ هیچ تفاوتی نداشت، پدرم به رویم نگاه نمیکرد و مادرم هم سختگیریهایش را دو برابر کرده بود.
این دختر جوان گفت: دچار افسردگی شده بودم و احساس حقارت میکردم. برادرانم نیز با دیده تحقیرآمیزی مرا میدیدند. دومین بار بعد از یک دعوای مفصل با مادرم تصمیم به مرگ گرفتم. اما باز هم عمرم به دنیا بود و بعد از آن، دعوای پدر و مادرم به خاطر من بود. آنها همدیگر را متهم میکردند. پدرم میگفت مادرم عرضه بچهداری نداشته و مادرم میگفت اگر پدرم، آدم بود و اخلاق داشت دخترش اینطور دیوانه و روانی نمیشد.
سهیلا قطره اشکش را سریع با دستش پاک میکند و با بیان اینکه شنیدن کلمه بیمار روانی برایم تحملناپذیر بود، ادامه داد: در آخرین مشاجرهای که با پدرم داشتم، میگفت برو خودت را بینداز زیر ماشین تا از دستت راحت شویم. البته او در اتاق را قفل کرد تا بیرون نروم. ولی من در فرصتی از خانه بیرون زدم و دوباره...
سهیلا با اشاره به اینکه من و پدر و مادرم از کلانتری ٢٩به مرکز مشاوره معرفی شدهایم، گفت: مشاوره خیلی خوب است. اینجا که میآیی تازه میفهمی در مورد خیلی از مسائل زندگی چقدر ناآگاهی داشتهای. همین دو جلسه همه ما را آرام کرده است. امیدوارم بتوانم اشتباههایم را جبران کنم و دختر خوبی برای پدر و مادرم باشم.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
حمید با دسیسه شوم مهشید را سرنماز غافلگیر کرد!
ترور یک مامور پلیس راه در روانسر / قاتلان دستگیر شدند
سرنوشت شوم دختربچه ایرانی در حجله آقا داماد !
این مردان مخوف تهران توبه کردند! + گفتگو
خانواده همدانی با یک گرگ زندگی می کردند
اقدام جنجالی یک مرد در لباس زنانه + تصاویر
بی حیایی با خواهر جلوی چشمان عروس خانواده!+عکس
گردن زدن 5 زن عربستانی با شمشیر ! + عکس
شکم برآمده آرزو در روز عقد چه رازی داشت!؟
این سوسمار در بسته بهداشتی یک زن مُرده بود! +تصویر
این مُرده در ایرانشهر بعد دقایقی زنده شد!عکس
دختر نوجوان و مرد شیطان صفت! / جنازه پیدا شد! + جزییات
خودکشی دختردانش آموز که دیر به خانه رفت!
این آدمکش ها زنده و مُرده را تکهتکه میکردند !
راز شوم خانم بازیگر رسواکننده کارگردان منحرف! + جزییات
این موجود وحشتناک در بسته بهداشتی زنانه بود! +تصویر
بی غیرتی یک مرد زنش را بی آبرو کرد!
پشت پرده قتل گردشگر عراقی در خوزستان!
ازدواج همزمان پسر عاشق پیشه با دخترعمو و دختر عمه + عکس
فیلم لحظه ازدوادج سمانه پاکدل با هادی کاظمی+ عکس
پدر و مادرش باید همون دفعه اول مراجعه به روانکاو می داشتن.
خدا همچین مادرهای بی خیالی که نمونه اش رو خودم دارم لعنت کنه.