گفتگو با پدر سنگدل که پسرش را مثله کرد / کشف جنازه تکه تکه شده در بیابان های تهران

فرشید، مرد سالخورده‌ای است که به اتهام قتل پسرش بازداشت‌شده و مدتی است که در زندان به‌سر می‌برد. ۲۱مرداد سال‌گذشته با پسرش درگیر شد.

به گزارش رکنا، از اینکه مدام مجبور بود خرج او را بدهد، خسته شده بود. این درگیری و عصبانیت باعث شد پسرش را با ضربه‌های چاقو به قتل برساند و برای افشا نشدن راز قتل، جسد را تکه‌تکه کرد و درمیان زباله‌ها انداخت.

می‌خواستم پسرم را داماد کنم اما کشتمش!

او بعد از این جنایت با داستان‌سرایی می‌گفت پسرش به دبی رفته است. ۹ماه توانست راز قتل را پنهان کند اما سرانجام با شکایت یکی از پسرانش دستگیر شد و در بازجویی‌ها راز قتل را فاش کرد. مرد فرزندکش صحنه قتل را بازسازی کرد و روانه زندان شد. قرار است وی به‌زودی در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شود.

 ماجرای اختلافتان چه بود؟

چند سال قبل با فوت همسرم دیگر ازدواج نکردم و با بچه‌هایم زندگی می‌کردم اما یکی از پسرانم به نام اشکان بنای ناسازگاری گذاشت. هر بار پول بیشتری می‌خواست و کم‌کم باعث اختلاف و درگیری‌مان شد. سال‌ها برایش زحمت کشیده بودم اما بدرفتاری و بی‌احترامی می‌کرد. دیگر نمی‌خواستم کنارم باشد.

 چطور او را کشتی؟

رفتارش خسته‌ام کرده بود و می‌خواستم تنبیهش کنم نه او را بکشم. آن شب من و پسرم در خانه تنها بودیم. حرف‌های نامناسب و توهین آمیز به من زد و ناراحتم کرد. عصبانی شدم، چاقو را برداشته و با ضربه‌های چاقو او را کشتم. چند ساعت‌ بالای سرش بودم و گریه می‌کردم. ترسیده بودم و عذاب‌وجدان داشتم که چرا پسرم را کشتم. فرزندان دیگرم فردای آن روز به خانه باز می‌گشتند و باید جسد را از بین می‌بردم. ممکن بود اگر بفهمند، اتفاقات بدتری بیفتد.

 جسد را کجا بردی؟

جسد سنگین بود. آن را تکه‌تکه‌کرده و با انداختن در چند نایلون‌ نیمه‌شب در خودرویم گذاشته و بیرون بردم. اطراف را نگاه می‌کردم که خودروی پلیس در خیابان به من شک نکند. به چند محله تهران رفتم و بخشی از آن‌را در سطل‌های زباله و سر پسرم را داخل رودخانه‌ای در اطراف تهران انداختم.

 بعد چه شد؟

به خانه بازگشتم، آنجا را تمیز کردم و لباس‌های خونی‌ام را از بین بردم. تا صبح نخوابیدم و به هر جای خانه نگاه می‌کردم بدن تکه‌تکه‌شده پسرم را می‌دیدم. خون‌های روی دستم را شستم اما انگار در ذهنم خون‌ها پاک نمی‌شد. روز بعد بچه‌هایم آمدند و سراغ برادرشان را گرفتند و به دروغ گفتم به خانه دوستش رفته است. آخرین دروغم این بود که زنگ‌زده و گفته برای کاروزندگی به دبی  رفته و معلوم نیست کی برمی‌گردد.

 داستان دبی رفتن را باورکردند؟

اوایل قبول کردند اما بعد از چند ماه یکی از پسرانم شک کرد و مدام سوال پیچم می‌کرد و دنبال برادرش بود.

 ۹ماه چطور راز قتل را پنهان کردی؟

خیلی سخت بود و هربار دروغ تازه‌ای می‌گفتم. عذاب‌وجدان داشتم و می‌خواستم تسلیم شوم که ترسیدم. حتی چندبارخواب پسرم را دیدم که با التماس می‌خواست او را دفن و قبری برایش تهیه کنم تا خانواده‌ام برای دیدنش به آنجا بروند. به همین دلیل به محل رهاشدن تکه‌های بدنش می‌رفتم، فاتحه می‌خواندم و ساعت‌ها گریه می‌کردم.

 ماجرا چطور لو رفت؟

یکی از پسرانم مدام پیگیر بود و حتی شماره برادرش را در دبی از من می‌خواست که شماره ندادم و از من شکایت کرد و پلیس مرا بازداشت کرد و ماجرا لو رفت. یک هفته بازداشت بودم و با داستانسرایی می‌گفتم او دبی رفته اما طاقت تحمل بار این گناه سنگین را نداشتم و اعتراف کردم او را کشته و جسدش را تکه‌تکه کرده‌ام.

 وقتی بچه‌هایت فهمیدند چه واکنشی داشتند؟

خیلی ناراحت شدند و فقط گریه می‌کردند. از طرفی برادرشان مرده بود و از طرفی پدرشان قاتل او بود. بعد از دستگیری و حتی اکنون که زندان هستم سراغم نیامده‌اند؛ البته حق دارند و امیدوارم حلالم کنند. آنها جسد را جمع‌آوری کرده و قبری برای پسرم درست کردند تا روح  او به آرامش برسد.

 اگر زمان به عقب بازمی‌گشت؟

بر کینه و خشمم غلبه می‌کردم و الان پسرم زنده بود و دامادش می‌کردم.

وبگردی