قتل‌عام 7 مرد بخاطر فقط 65 متر زمین! / گفتگو با قاتل که خودکشی کرد + عکس مقتولان

قتل ،اختلاف، درگیری، خودکشی، مرگ و زندان ماجرای یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های دهه ۹۰ است. هفت مرد برای ۶۵متر زمین جان دادند و زندگی دو برادر در این قتل پشت میله‌های زندان تباه شد.دو برادر پنج همسایه دیوار به دیوارشان را قتل‌ رساندند.این پرونده قتل‌ جنجالی اما در میان نوار زردرنگ تیم جنایی صحنه جرم تمام نشد.

هفت‌سال از آن روزی که دو برادر کلاشینکف به دست گرفتند و پنج همسایه دیوار به دیوارشان را قتل‌عام کردند، می‌گذرد. اختلاف بر سر زمین پدری اما جان دو برادر را هم گرفت. یکی با گلوله پلیس جان داد و دیگری با شلیک تپانچه‌اش.

این پرونده قتل‌عام جنجالی اما در میان نوار زردرنگ تیم جنایی صحنه جرم تمام نشد. دو برادر دیگرِ عاملان این جنایت، به حکم قانون پشت دریچه کوچک سلول تمام این سال‌ها را چوب خط انداختند تا هوای آزادی در سرشان بپیچد.

آرش در هفتمین سالگرد این حادثه با قرار وثیقه آزاد شد؛ اتهام مباشرت در قتل‌عام و زندان، آرزوهای بزرگ او را گرفته، بعد از هفت سال، یک آرزو بیشتر برایش نگذاشته است: «آزادی برادرش ناصر.»

سال ۹۳ برای به اثبات رساندن حقایق، راهی خانه پدری شد. دو برادر از پشت تلفن با صدایی که ترس در آن، جا خوش کرده بود به آرش گفتند؛ فرار کند. فرار کرد، اما انگشت اتهام به سمتش نشانه رفت.

اختلافات ملکی آتش خشم کیومرث و امید را شعله‌ور کرده بود. همین امر هم باعث شد تا پنج مرد همسایه هدف گلوله‌شان قرار گرفتند. اما داستان همین‌جا تمام نشد؛ اسلحه به دست به سمت  دادگستری رامهرمز رفتند. دیوارهای دادگستری را هم به رگبار بستند. گلوله‌های مأموران هم دامن کیومرث را گرفت. او کشته شد و امید با همان کلاشینکف، دفتر زندگی‌اش را بست. خودکشی را در آن لحظات انتخاب کرد.

گریز و زندان

قتل عام

آرش پسر بزرگ‌تر با تماس برادرانش به تهران گریخت. مستندات‌شان از تصرف زمین ۶۲ متری، به نفع آنها نشد که هیچ، به ضررشان هم تمام شد. آرش و دیگر برادرش ناصر، همان سال به علت معاونت و مشارکت در قتل بازداشت شد. حالا او با قرار وثیقه پس از هفت‌سال آزاد شده است، ناصر اما نه.

برادر از آن اتفاق تلخ خونین می‌گوید: «در زندان هزار جور بیماری نصیبم شد. 50سال دارم، اما خدا به من و همسرم فرزند نداد. چهار برادر بودیم و دو خواهر. کیومرث و امید که جانشان برای زمین رفت، در ملک پدری‌مان، زندگی می‌کردند. کیومرث ازدواج کرده بود و یک فرزند داشت. اما امید ازدواج نکرده بود.»

هر دو کارگر بودند و بنا. وقتی همسایه حیاط خانه‌اش را تیغه کشید، شکایت و شکایت‌کِشی شروع شد. همین شد سرفصل اختلافات.

آرش اتفاقات را با ریتمی تند به رگبار می‌بندد. «آنها زیر بار حقیقت نمی‌رفتند. حقیقت همان 62 متری بود که آنها ادعای مالکیت داشتند. اما حق‌شان نبود و اصلا از همان ابتدا در سند آنها نیز قید نشده بود. آنها با اسناد جعلی مدارک را نزد دادگاه بردند. حتی یک‌بار در خانه‌مان را شکستند. سنگ‌باران‌مان کردند. سد راهمان می‌شدند. در خانه را می‌بستند. کلافه‌مان کرده بودند.

اختلاف مرگبار

قتل عام

اختلاف ما از سال 90 شروع شد. همسایه ما هنگام تخریب فرسوده در ملک خودش آسیب‌هایی هم به ملک ما زده بود که با حضور مسئولان اداره ثبت و اسناد و املاک ما متوجه شدیم این ملک ازقدیم هم مورد تصرف واقع شده بوده است. بنا بر مستندات موجود کارشناسی اداره ثبت و هیأت سه نفره راه و ساختمان مساحت 62 مترمربع از ملک ما مورد تصرف همسایه بود. پیگیری ما برای حل این مسأله مدت‌ها ادامه داشت و می‌خواستیم جلوی ساخت‌وساز پروژه ۲۰ واحدی همسایه تا روشن‌شدن موضوع گرفته شود اما این پیگیری به نتیجه‌ای نمی‌رسید.»

آرش با افسوس گذشته کلمات را شمرده بیان می‌کند. «درست است برادرانم مقصر بودند، اگر آتش این اختلافات هر لحظه زیادتر نمی‌شد، شاید این اتفاقات هرگز رخ نمی‌داد و ۹ خانواده نابود نمی‌شدند.»

ناصر در زندان دیابت گرفت

قتل عام

آرش که حدود هفت‌سال پشت دیوارهای بلند زندان صبح را شب کرده و شب را روز، به تازگی با قرار وثیقه آزاد شده.

«ناصر در زندان مرض قند گرفت. به بیماری دیابت مبتلا شده است. او روحش از این ماجرا خبر نداشت. اما خودبه‌خود پایش به این پرونده باز شد. دوسال پیش به خاطر طولانی‌شدن حبسش، همسرش از او طلاق گرفت. سه فرزند دارد. دو دختر و یک پسر. دختر بزرگش 15سال دارد.»

برادر بزرگ خانواده هنوز با گذشت این سال‌ها بغضش فروکش نکرده است. «من و ناصر قربانی اشتباهات دیگران شدیم. من خودم در زندان هزار جور بیماری گرفتم، آن هم از فکر و خیال. دو روز است که دنبال پرونده ناصر در پزشکی‌قانونی می‌چرخم. اما هیچ جوابی نشنیدم. برای ناصر که آدم متدینی است، بسیار ناراحتم. وضعیت جسمی او خوب نیست.

با رأی دادگاه حکم قسامه صادر شد. اولیای‌دم باید به دادگاه می‌رفتند تا قسم می‌خوردند. سه بار جلسه دادگاه برگزار شد اما خبری از خانواده قربانیان نشد. وکیلمان هم ادعا دارد اگر اولیای‌دم تا سه بار به دادگاه رجوع نکنند، زندانی با رأی دادگاه آزاد می‌شود. اما نمی‌دانم این ماده درخصوص ناصر چرا هنوز مصداق پیدا نکرده. در واقع من و ناصر بدون هیچ گناهی روانه زندان شدیم و بدتر از حبس، بلاتکلیفی‌مان است. من هم با قرار وثیقه آزادم. کی می‌داند شاید دوباره به زندان بازگردم. هیچ چیز مشخص نیست.»

هجرت و بلاتکلیفی

بازماندگان ناگریز مجبور به مهاجرت شدند. آوازه‌شان در شهر پیچیده بود. هم انگشت‌نما بودند، هم روی ماندن نداشتند. قاتلان که در عمق ۳متری شهر خاک بر سر بودند، اما خانواده‌ نه می‌‌توانستند زیر سقف خانه پدری بمانند، نه زیر آسمان رامهرمز. جایی برای ماندن نبود. نگاه‌های پر از غصب را تاب نیاوردند و دیار پدری را ترک کردند. با کوله‌باری از غم هجرت را پذیرفتند. هفت‌سال گذشت، اما تکلیف آن ۶۲متر زمین هم مشخص نشد.

با مرگ پدر نه به سهم‌شان رسیدند، نه زندگی کردند. ارثیه پدری که برایش هفت جان رفت هم، دوسال پیش تخریب شد. نمی‌دانند چرا ویرانه شد. شاید کینه و خشم خانه پدری را نشانه گرفته است.

زخم آن اختلاف مرگبار در همه آن ۹ خانواده رسوخ کرده. لحظه‌های مرگ را نه آن ۹ خانواده فراموش کرده‌اند، نه رامهرمز. ۹ زندگی سر زمین نابود شد، پنج خانواده آواره شدند و هفت جان زیر خروارها خاک دفن شدند.