خبرنگار اعزامی رکنا به کرمان گزارش می دهد
جزییات شهادت 2 خواهر با 2 دختربچه در مراسم تشییع سردار سلیمانی / 3 پسربچه هم یتیم شدند + فیلم گفتگو
رکنا: مادر از دست دادهاند،اما وقتی رهبری، جان باختگان مراسم تشییع حاج قاسم را شهید اعلام کرد دلشان آرام گرفت. حالا سه برادر دست به دست هم داده اند تا در نبود پدرشان و مادر شهیدشان پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کنند.
به گزارش خبرنگار اعزامی رکنا به کرمان: چند روز دیگر سالگرد شهادت عزیزانشان است. عزیزانی که وقتی برای بدرقه سردار دلها ، حاج قاسم سلیمانی در مراسم تشییع حضور پیدا کرده بودند جان باختند و نام شهدای مراسم تشییع حاج قاسم سلیمانی تا ابد روی آنها ماند. افتخاری که این روزها هرکدام از خانوادههای این شهدا به خاطر آن سرشان را بالا گرفته اند و با غرور میگویند که عزیزانمان با حاج قاسم در بهشت هم سفره شدهاند.
61 عزیز ،نور امید یک خانواده، میوه زندگی ، نان آور خانواده ،گرمابخش یک خانه جانشان را از دست دادند اما ماجرای این جانها که از بدنها خارج شد متفاوت بود. آنها به شیوه و روش عاشقان در بدرقه عشقشان جانشان را از دست دادند. همان عاشقانی که وقتی خبر شهادت سردار قاسم سیلمانی را شنیدند عزادار شدند و رخت سیاه به تن کردند.
چند روزی تا سالگرد شهادت سردار دلها
چند روز مانده تا سالگرد عروج ملکوتی شهید سردار حاج قاسم سلیمانی، قدم به کرمان بگذاری متوجه می شوید که این روزها کرمان حال و هوای دیگری به خود گرفته است. یک شهر و همه مردم آماده هستند تا دوباره با سردار دلها عهد و پیمانشان را رنگ ولعاب زیباتری بزنند. در این میان خانواده شهدای مراسم تشییع جایگاه ویژهتری دارند. مردم شهر در یک سال گذشته نگاه دیگری به آنها داشتند و عزیزتر از قبل شدهاند.
هرچه این روزها به سالگرد حاج قاسم و روز تشییع پیکر شهید نزدیکتر میشویم خانواده شهدای مراسم تشییع سردار دلها داغشان تازه میشود اما خوشحال هستند که عزیزانشان در کنار حاج قاسم سلیمانی این بزرگ مرد تاریخ ایران، محشور خواهند شد.
دیدار با خانواده شهید
با سفربه کرمان فرصتی دست پیدا کرد تا به سراغ برخی از خانواده شهدای مراسم تشییع سردار حاج قاسم سلیمانی برویم. هرکدام از خانواده شهدا حرفهای گفتنی زیادی دارند . از عملکرد نامناسب مسئولان شهر کرمان در زمان اجرای مراسم تشییع تا لطف مقام معظم رهبری و شهید خوانده شدن جان باختگان مراسم حاج قاسم.
به سراغ هرکدام از خانواده شهدا برویم متوجه خواهید شد که داغشان هنوز تازه است و دلتنگ عزیزانشان هستند اما در میان همه خانواده ها ،خانواده مقصودی که چهار عضو آنها به شهادت رسیدند و ماجرای یتیم شدن سه پسرنوجوان این خانواده با شهادت مادرشان فاطمه مقصودی حرفهای بیشتری برای گفتن داشته باشند.
با چند تلفن به یکی از اعضای خانواده مقصودی میرسم. با آنها قرار میگذارم تا چند دقیقهای مهمان خانه آنها باشم. برای این دیدار از صبح چندین بار تلفنی ساعت و زمان را هماهنگ میکنیم. در نهایت قرار گذاشتیم تا زمان رسیدن پدر ومادر خانواده که سن و سالی از آنها گذشته است صبر کنیم.
دردل های پدر شهید
سرانجام زمان موعود رسید ،حدود ساعت 6 بعدازظهر است که به آدرسی که در دست داریم می رسیم.هرچند پیدا کردن آدرس کار آسانی نبود و درنهایت منتظر ماندیم تا یکی از اعضای خانواده به دنبالمان بیاید.
چند دقیقه ای از ساعت شش بعدازظهر گذشته است که وارد خانه شهدا میشویم. روی صندلی یک پیرزن و پیرمرد نشسته اند، عکس فاطمه و سکینه مقصودی دوخواهر و دختر خانواده و الهه وهانیه خواجه خردسال که دختران سکینه هستند روی قاب جا خوش کرده اند ،قابی که در کنار قاب عکس سردار شهید قاسم سیلمانی قرار دارد.
پیرزن و پیرمردی روی صندلی نشستهاند، پدر ومادر فاطمه و سکینه هستند. مادر و پدری که این روزها به نام پدر و مادر شهید شناخته میشوند. آغاز گفت و گو با آنها کار سختی نیست، آنقدر خون گرم و مهربان هستند که در همان لحظات اولیه یخ آدم باز میشود. پیرمرد نعمت نام دارد، پیشهاش چوپانی است. بارها این که حرفه و پیشهاش چوپانی است را برایمان میگوید. می گوید که چه نعمتی بزرگتر از این که نعمت چوپان شده پدر شهید.
وقتی حرف از شهید قاسم سلیمانیمی شود اشک در چشمانش حلقه می زند: با صدایی بغض آلود میگوید:من چوپان هستم،خیلی خوب روز شهادت حاج قاسم را به خاطر می آورم.باور کنید گوسفندان از اول صبح مدام رم می کردند،احساسم این بود قرار است اتفاق بدی رخ دهد. خودم هم غمگین بودم. همان موقع صبح بود که یکی از دخترهایم تماس گرفت گفت و خبر از شهادت سردار داد. تازه آن موقع بود که متوجه دلشوره ام بی خود نبوده است. وقتی این خبر را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد. انگار خبر جان باختن فرزند خودم را شنیدم.
اما روایت این پدر داغدیده از شهادت فرزندانش چیست؟
نعمت میگوید: قرار شد حاج قاسم را برای تشییع و تدفین به کرمان بیاورند. وقتی خبر این اتفاق همه جا پیچید دخترم سکینه همین دختر عزیزم که شهید شد گفت به خدا هیچ کس سردار سلیمانی را نمیشناسد.شب قبل از آغاز مراسم تشییع چندبار از خواب پریدم. غوغایی در دلم به پا شده بود. احساس می کردم قرار است اتفاقی بیافتد.انگار به من الهام شده بود که قرار است خبر بدی بشنوم. نماز صبح را که خواندم و کمی استراحت کردم زنگ خانه ام به صدا در آمد. پشت در داماد برادرم بود . ابتدا کلی مقدمه چینی کرد و سپس گفت برای فاطمه و سکینه دخترهایم اتفاقی رخ داده .وقتی اصرار کردم گفت پایشان شکسته است. باز هم آرام و قرار نداشتم و زمانیکه از من خواست کارت ملی هایمان نیز همراهمان باشد متوجه شدم چه اتفاقی برای فرزندانم رخ داده است.
وی ادامه داد: با اینحال فکرش را هم نمی کردم که نوه هایم یعنی بچه های سکینه هم در این ماجرا جان باخته باشند و شهید شده باشند.
اما روایت خانواده مقصودی به اینجا ختم نمی شود.
سکینه مقصودی و دو دختر او به نام الهه وهانیه یک بخش از این روایت تلخ و دردناک است و ماجرای فاطمه و زندگی پرفراز و نشیب این بانوی شهید هم طرف بخش دیگر این روایت. روایتی که برای سه فرزند پسر او تلخ ودردناک است و تنها عاملی که باعث شده این روزها با غم از دست دادن مادر کنار بیایند شهید شدن اوست.
مادرم که شهید شد یتیم شدیم
محمد صالح اینطور می گوید: روزی که مادرم خبرشهادت حاج قاسم سلیمانی را شنید خیلی بی تابی کرد. وقتی هم متوجه شدیم قرار است پیکیر شهید را برای دفن به کرمان بیاورند مادر روزشماری می کرد.
او ادامه می دهد:روز تشییع مادر به همراه خاله و دخترخاله هایم به مراسم رفتند، من و برادر دیگرم هم به همراه دایی امان به مراسم رفتیم. بعد از پایان مراسم هرچه با مادرم تماس گرفتیم خبری از او نبود تا اینکه حدود ساعت 10 شب متوجه شدیم او در میان جان باختگان مراسم تشییع حاج قام سلیمانی است.
در غم مادر وقتی هنوز داغدار پدر هستند
برای محمد صالح و دو برادر دیگرش جان باختن مادرشان خیلی سخت و غیرقابل باور بود، آن ها چندسال پیش نیز تجربه تلخ مرگ پدر را داشتند و این اتفاق دوباره آنها را شوکه کرد.
محمدصالح در این باره می گوید: سال 93 بود که پدرم در جریان یک سانحه رانندگی جانش را از دست داد. ما یتیم شدیم اما مادرم بعد برای ما هم پدر بود و هم مادر اجازه نمی داد احساس تنهایی و یا کمبودی در زندگی داشته باشیم اما حالا با رفتن او ما سه برادر تنها شدیم.
پسر نوجوان ادامه داد: این روزها تنها دلیلی که باعث می شود نبود مادرمان را تحمل کنیم این است که رهبر آنها را شهید اعلام کرد. حالا من و برادرانم فرزند شهید هستیم و به این موضوع افتخار می کنیم.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر