داستان عبرت آموز از مددکار اجتماعی پلیس
شوهرم آرین با یک دختر جوان به دوبی فرار کرد / سپیده عروس موقت مردها شد !
حوادث رکنا: دخترم همواره با رویاهای خودش زندگی می کرد و آرزوهای بی پایانی داشت. از همان دوران نوجوانی به دنبال شهرت بود. همه تلاشش را به کار می گرفت تا زنی سرشناس باشد و برای رسیدن به این آرزویش دست به هر کاری می زد اما متاسفانه مسیر اشتباهی را رفت و به زنی معتاد تبدیل شد که از شدت خماری...
به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 60 ساله ای است که برای درمان اعتیاد دختر 35 ساله اش دست به دامان قانون شده بود تا بتواند او را در یکی از مراکز ترک اعتیاد مجاز بستری کند. خواندنی های روانشناسی را در این صفحه اینستاگرام دنبال کنید
این زن در حالی که بیان می کرد، دیگر نمی توانم بیشتر از این شاهد نابودی دخترم باشم، درباره سرگذشت دخترش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: همسرم کارمند یکی از مراکز اقتصادی بود و درآمد خوبی داشت من هم خانه دار بودم و همه تلاشم را برای تربیت دو دختر و یک پسرم به کار می گرفتم.
هیچ وقت نیاز مالی نداشتیم و به همین دلیل فرزندانم در کمال آرامش و در محیطی آرام و بدون دغدغه به تحصیل می پرداختند. خلاصه دختر و پسر بزرگ ترم بعد از گذراندن تحصیلات عالیه ازدواج کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند و اکنون نیز زندگی راحت و خوبی دارند اما در این میان دختر کوچکم با رویاها و آرزوهایش زندگی می کرد. او از همان دوران نوجوانی قصد داشت هنرپیشه معروف و مشهوری شود که همه او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند. او همواره در افکار خودش غرق بود و برای رسیدن به آرزوهایش دست به هر کاری می زد تا زنی سرشناس شود.
همه دیوارهای اتاقش را با پوسترها و تصاویر هنرپیشگان معروف سینما و تلویزیون پوشانده بود و از خودنمایی لذت می برد به طوری که دوست داشت همه به او توجه کنند. من و پدرش نیز سعی می کردیم با او همراه شویم تا غرورش نشکند، چرا که «سپیده» ته تغاری ما بود و دوست نداشتیم چهره اش را غمگین و ناراحت ببینیم. خلاصه سپیده هم با این افکارش در رشته حقوق وارد دانشگاه شد و همه ما را خوشحال کرد اما هنوز یک سال از تحصیلش در دانشگاه نمی گذشت که متوجه شدیم با جوانی به نام «آرین» آشنا شده و قصد دارد با او ازدواج کند. همه اعضای خانواده مخالف این ازدواج بودند، چرا که احساس می کردیم «آرین» به خاطر وضعیت مالی همسرم قصد ازدواج با سپیده را دارد.
با وجود این، گوش دخترم بدهکار این حرف ها نبود. او عاشق آرین شده بود و اصرار به این ازدواج داشت چرا که آرین با چرب زبانی به دخترم قول داده بود که او را به همه آرزوهایش می رساند.
بالاخره با وجود همه مخالفت ها سپیده و آرین با هم ازدواج کردند. این گونه بود که دخترم با ترک تحصیل، اولین مسیر اشتباه زندگی اش را انتخاب کرد. او وارد زندگی مشترک شده بود و ادعا می کرد نمی تواند همزمان با خانه داری به تحصیل در دانشگاه هم ادامه بدهد.
از سوی دیگر آرین جوانی زیرک بود و مدام دخترم را مجبور می کرد تا از پدرش مبالغ هنگفتی را به بهانه های مختلف بدهکاری یا مسافرت های خارجی دریافت کند. این شگرد او به جایی رسید که سپیده را برای گرفتن ارثیه پدری نیز تحریک کرد. ما هم به خاطر زندگی و آرامش روحی دخترمان همه خواسته هایش را برآورده می کردیم تا این که روزی دخترم با چشمانی گریان به منزل ما آمد و گفت: آرین از مدتی قبل با زن جوان دیگری ارتباط دارد و اکنون نیز با همان زن به دبی گریخته و مرا نیز به طور غیابی طلاق داده است!
از آن روز به بعد روحیه حساس دخترم به هم ریخت و به زنی افسرده تبدیل شد به گونه ای که همیشه خودش را در اتاق زندانی می کرد و جز برای صرف غذا بیرون نمی آمد. او که تازه فهمیده بود در انتخاب همسر اشتباه کرده است، بسیار زجر می کشید. تنها دلخوشی سپیده پسر دو ساله اش بود که نزد ما زندگی می کرد ولی آرام آرام ورق برگشت به گونه ای که سپیده حتی به پسرش نیز بی توجه شد. او با زن مطلقه ای که در یکی از واحدهای آپارتمانی مجتمع سکونت داشت ارتباط برقرار کرده بود و مدام به منزل او رفت و آمد داشت. ما هم از این که دخترمان از تنهایی خودش بیرون آمده است خوشحال بودیم اما چند ماه بعد فهمیدم که آن زن مطلقه رفتار غیرمتعارفی دارد و تاکنون چندین بار به عقد موقت مردان مسن و پولدار درآمده است. آن جا بود که دریافتم سپیده نیز نزد او به مواد مخدر صنعتی آلوده شده و شب ها را تا صبح در بیرون از منزل به سر می برد و ...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد) اقدامات مشاوره ای و قانونی برای نجات زن جوان در دستور کار کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قرار گرفت. خواندنی های روانشناسی را در این صفحه اینستاگرام دنبال کنید
ارسال نظر