حوادث رکنا: مژگان علیشاهی بعد از روبرو شدن با مادری معتاد که فرزندش در آغوشش درد خماری می کشید، از خدا خواست که لیاقت نگهداری این بچه ها را پیدا کند.
حوادث رکنا: سارا زن جوان کارتن خوابی است که داستان زندگی تلخش را به تصویر کشیده و از روزهایی می گوید که به جای مشق و مدرسه پای بساط مواد مخدر می نشست و زندگی اش را دود می کرد.
حوادث رکنا: دخترم همواره با رویاهای خودش زندگی می کرد و آرزوهای بی پایانی داشت. از همان دوران نوجوانی به دنبال شهرت بود. همه تلاشش را به کار می گرفت تا زنی سرشناس باشد و برای رسیدن به این آرزویش دست…
حوادث رکنا: صبح زود قبل از رفتن به مدرسه مواد مصرف می کردم و در مدرسه دور از چشم ناظم داخل سرویس بهداشتی سیگار می کشیدم تا از خماری ام کم شود چون مدام سرکلاس چرت می زدم و پیش همه می گفتم به خاطر شب…
حوادث رکنا: از روزی که برای اولین بار در جمع گرفتاران در دام اعتیاد و الکل (انجمن الکلی های گمنام) نشستم درست 30 ماه می گذشت اما هنوز وسوسه های درونی رهایم نمی کرد اگرچه همه آن دردها، حقارت ها و…
حوادث رکنا: لحظه ای که تیغه چاقو را در پای مادربزرگم فرو بردم، خودم هم نمی فهمیدم که با این کار روزگارم سیاه می شود اما آن لحظه از شدت خماری به چیزی جز زورگیری از مادربزرگم نمی اندیشیدم چرا که...
رکنا: با واژه آبرو نامأنوسند و خجالت برایشان بیمفهوم است تنها به همان لحظهای فکر میکنند که باید خودشان را بسازند و از درد خماری بگریزند. این حال و روز معتادانی است که بیپرده در کوچه و خیابانهای…
حوادث رکنا: نگاهش را به عکسی که در دست دارد گره می زند. به راحتی می شود حسرت را در چشمانش خواند، حسرتی برای روزهای سیاه در خماری و نشئگی. می گوید که دختری شاداب و سرحال بودم که تصمیم های اشتباه مرا…
رکنا: 17 سال اعتیاد زندگی اش را به تباهی کشانده است تا جایی که به راحتی می توان زخم به جا مانده از افیون را در چهرهاش دید. در این سال ها موادی نبوده است که او به جان و کام نکشیده باشد اما یک روز…
رکنا: به وقت خماری فیلمی به کارگردانی محمدحسین لطیفی با نویسندگی احمد رفیعزاده و تهیهکنندگی جمال گلی محصول سال ۱۳۹۶ است.
حوادث رکنا: ۴ سال بیشتر ندارد، درد خماری او را رها نمیکند و مراکز درمانی و حمایتی از پذیرش وی سرباز میزنند اما در نهایت با پیگری بسیاری به یکی از شیرخوارگاههای سازمان بهزیستی سپرده می شود.
رکنا: وقتی «سیمین» دستگیر شد، ترس عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود. می ترسیدم مأموران به سراغ من هم بیایند. چند روز بود که در خانه ام پنهان شده بودم، اما وقتی موادمخدری را که در دست داشتم، مصرف…