به گزارش رکنا، مجید می گوید: وقتی من در زندان بودم، اعضای جمعیت امام علی(ع) برایم سنگ‌تمام گذاشتند. درست در روزهای تاریک زندگی‌ام، چراغ امید برایم روشن کردند و من تا عمر دارم، مدیون آنان هستم، برای همین خودم هم تصمیم گرفتم بعد از آزادی به این سازمان کمک کنم. می‌خواهم تمام زندگی ام را برای آزادی زندانیان بگذارم. می‌خواهم برای بخشش تلاش کنم تا شاید من هم بتوانم معجزه زندگی فرد دیگری باشم. در این میان درسم را هم می‌خوانم و شغلی پیدا می‌کنم تا بتوانم درآمدی داشته باشم. دیگر نمی‌خواهم باری بر دوش خانواده‌ام باشم

اما قسمت غم‌انگیزتر ماجرای زندگی مجید، مادرش است. زنی که از غصه از‌دست‌دادن پسرش جان باخت. مادری که غم دوری پسرش را تاب نیاورد و وقتی مجید در زندان بود و نمی‌دانست قرار است نجات پیدا کند، سکته کرد و مرد. حسرت دیدار مادر و شرمندگی از روی پدر، تا ابد با مجید ماند. حالا او آزاد شده تا شاید بتواند ذره‌ای از سیاهی‌های گذشته‌اش را جبران کند.

به خواست خانواده مقتول از آن محله رفته‌اند و مجید از اینکه باز هم نتوانست از خانواده مقتول طلب بخشش کند، همچنان ناراحت است: «خانواده رامین هیچ‌وقت اجازه ندادند با آنان صحبت کنم، حتی خانواده‌ام را هم نپذیرفتند. ولی من با کمال میل حاضر بودم هر کاری کنم تا مرا ببخشند و بتوانم ذره‌ای از غم بزرگی که به آنان تحمیل کردم را جبران کنم.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی