خاطرات خبرنگار جنایی
بازسازی قتل توسط بیجه
رکنا: مهدی ابراهیمی / پرونده بسیار تلخ بیجه و ماجرای قتل 25 کودک در جنوب شرق پایتخت و پاکدشت هیچ گاه فراموش شدنی نیست.
به گزارش رکنا، از روز نخست پیگیری این پرونده با خطوط قرمز و محدودیتهای زیادی مواجه بودیم. هر روز سوار بر خودروی روزنامه به پاکدشت میرفتم، هیچ خیابان یا محلهای نبود که به آن سرک نکشیده باشم؛ از معدن متروکه که محل تجمع معتادان بود و بیجه که در آن جا یک زن و مرد را به قتل رسانده بود تا کورههای آجرپزی که اجساد کودکان در آن جا همراه تلی از آتش پودر میشدند.
از سوی دیگر، تحقیقات از بیجه به صورت سری انجام میگرفت و خبرنگاران اجازه نداشتند با آن ها روبهرو شوند، به هر دری زدیم با بنبست رو به رو شدیم تا این که هیئتی از قوه قضاییه ماموریت یافت وارد عمل شود و با شناسایی عاملان کوتاهی در این پرونده و تحقیق از بیجه و علی باغی پرده از جزئیات جنایات تلخ آنان بردارد.
انگار بخت با ما یار بود، اعضای این هیئت از دادسرای امور جنایی و دادگاه کیفری استان تهران که هر دو حوزه خبری متعلق به من بود، انتخاب شدند. باید فرصت را مغتنم میشمردیم، با سماجت بسیاری با رئیس هیئت تماس گرفتم و خواستم نه تنها از روند تحقیقاتشان مطلع شوم بلکه بتوانم عکسهای جدیدی از بیجه و علی باغی تهیه کنم.
ابتدا نپذیرفت، دوباره اصرار کردم و شنیدم قرار است به همراه دو متهم به محل وقوع جنایات بروند.
من با دوربین عکاسی ام همراه یکی از رانندهها راهی شدم، در مسیر کنار کیوسکهای تلفن کارتی توقف میکردیم و با کارت تلفن با تلفن همراه رئیس هیئت تماس میگرفتم، چندبار احساس کردم سر کار هستم، البته بی راه هم نبود، به نشانیهایی که در اختیارم قرار میگرفت، میرفتم و میشنیدم یک ساعت پیش دو متهم و ماموران در آن جا بودند. با دخوری بسیار به روزنامه برگشتم، ظهر بود که با ناامیدی به دبیر گروه حوادث اطلاع دادم هیچ همکاری با ما صورت نگرفته است، بزرگ ترین حسن دبیرمان امیدواری در عین ناامیدی بود، از من خواست دست از تلاش برندارم و دوباره با اعضای هیئت تماس بگیرم.
این که در یک روز دو بار به پاکدشت بروم بسیار خستهکننده بود اما هدف اصلی ما ارائه بهترین اخبار و عکسها از ماجرای بیجه بود، دوباره تماس گرفتم این بار با عضو دیگری از هیئت صحبت کردم، قول داد با اعضای دیگر مشورت و سعی کند هماهنگیها صورت بگیرد.
رئیس هیئت نیز وقتی شنید من با تکیه به دادههای او ساعتها در پاکدشت و قیامدشت سرگردان بودم مقداری نرمتر شد تا این که مجوز گرفتیم در صحنه بازسازی جنایات حاضر باشیم. اعضای هیئت اعلام کردند تا 20 دقیقه دیگر برای بازسازی جنایت از ساختمان دادگستری پاکدشت خارج خواهند شد، زمان بسیار کم بود. این موضوع را به دبیر گروه اطلاع دادم مطمئن بودیم راننده بخش نقلیه روزنامه حساسیت زمان را کمتر از ما احساس خواهد کرد، به همین دلیل دبیرمان از من و حسین خانی خواست دوربینها را برداریم و همراه او به پاکدشت برویم.
دبیر گروه خودش پشت فرمان خودروی پرایدش نشست و به راه افتاد، از مصلای تهران تا پاکدشت من و حسین خانی دو دستی به صندلیها چسبیده بودیم، دیوانه وار رانندگی میکرد، چارهای نبود حرکات از حالت زیگزاکی و مارپیچ هم گذشته بود، گاهی از شانه خاکی جاده سبقت میگرفتیم و گاهی احساس میکردیم فاصلهای با گارد ریلهای بولوار بزرگراه ها نداریم. خوشحال بودم که در صندلی عقب نشستهام و چهره وحشت زده حسین، در تمام مسیر برایم یک صحنه جالب و خاطره انگیز بود اما دبیر گروه با خنده پا روی پدال گاز می فشرد و مرتب از چگونگی استفاده از عکسها در صفحه سخن می گفت. واقعاً نمیدانم چگونه در کمتر از 25 دقیقه به پاکدشت رسیدیم، انگار اعضای هیئت نیز باور نمیکردند در این مدت کم خودمان را به آن جا برسانیم اما هدف داشتیم و موفق شدیم.
به داخل ساختمان دادگستری رفتم، بیجه و علی باغی در حال پاسخ دادن به سوالات بازجویی بودند، از آن جا چند عکس گرفتم. بعد شنیدم ماموران در حالت آماده باش هستند تا با محافظت از بیجه وعلی باغی آن ها را به کورههای آجرپزی ببرند. من سریع از ساختمان خارج شدم باید سایه به سایه خودروهای اعضای هیئت و ماموران زندان را تعقیب میکردیم، نمیشد حدس زد ابتدا کجا خواهند رفت نباید صحنهای را از دست میدادیم. در مسیر سوار شدن بیجه و علی باغی داخل خودروی زندان عکسهای خوبی از آن ها گرفتم، بیجه خیلی آرام بود و مقاومتی از خود نشان نمیداد، چهره اش با روز اول دستگیری که خاک گرفته و کثیف بود تفاوت زیادی داشت و مقداری چاقتر بود. حدود 10 خودرو سیل آسا در جاده خاوران حرکت میکردند و ما نیز در تعقیب آنان بودیم چندبار دور خودشان چرخیدند تا این که در برابر خانه بیجه و کوره آجرپزی توقف کردند، دبیر گروه به همراه ما از خودرو پیاده شد و خواست با دقت عکاسی کنیم، من و حسین خانی به تکاپو افتادیم و در لحظات نخست دبیرمان به کارگردانی چگونگی تهیه عکسها پرداخت تا این که خودش نیز دست به کار شد، دوربینی به دست گرفت و شروع به عکاسی کرد.
از همه زوایا عکسبرداری میکردیم، من روی پشت بام بودم و بیجه لانه کبوترانش را که دوست برادرش را در آن جا به قتل رسانده بود به اعضای هیئت قوه قضاییه نشان میداد، دو متهم را جدا از هم به این طرف و آن طرف میبردند و ما مرتب عکس میگرفتیم و من چگونگی بازسازی صحنههای جنایات را به خاطر میسپردم. عکسهای زیادی تهیه کردیم که منحصر به فرد بودند، وقتی بازسازی جنایات تمام شد ما سوار بر خودرو به سمت تهران حرکت کردیم هنوز چهره شاد و هیجان زده حسین خانی را به یاد دارم که چگونه با مشت کردن دستش و حرکتی ورزشی ابراز خوشحالی کرد. در مسیر به دلیل این که زمان کمی تا صفحه بندی داشتیم و باید گزارش را مینوشتم همه جزییات را نوشتم.
فردای آن روز عکسهای اختصاصی از بیجه و علی باغی در صفحه حوادث به چاپ رسید و گزارش تکان دهنده ای در اختیار خوانندگان قرار گرفت.
ارسال نظر