سهیلا مچ شوهر دومش را با دختر دوستش در خانه گرفت ! / این زن از شوهرش 10 سال بزرگتر بود !

این زن گریان می گوید تاوان رفتارهای اشتباهش در برابر شوهر اول خود را می دهد و خیلی پشیمان است.
ازدواج عاشقانه
سهیلا 17 ساله بود که عاشقانه با مجید ازدواج کرد آن‌ها درحالی‌که شرایط مالی سختی داشتند و خانواده هایشان تنهایشان گذاشته بودند زیر یک سقف رفتند اما آن‌قدر همدیگر را دوست داشتند که سختی ها را پشت سرمی گذاشتند.این زوج زندگی پاکی داشتند مجید نه اهل سیگار بود و نه مشروب می خورد او فقط کار می کرد تا به سهیلا ثابت کند عشقش کافی‌است تا او انگیزه کاملی داشته باشد تا خانواده اش را به رفاه برساند.
یک سال نگذشته بود که دختر زیبایشان به دنیا آمد و مجید در همان روز قول داد خانه ای بخرد تا از اجاره نشینی راحت شوند.
مجید روی قولش ایستاد وامی سنگین گرفت و خانه ای 50 متری خرید و این بهترین اتفاق برای زندگی آن‌ها بود که بدون حمایت های خانواده هایشان از صفر شروع کرده بودند.
ادامه تحصیل
سهیلا که می دید مجید برای زندگی شان هرکاری می کند تنها دغدغه اش را بازماندن از درس می دانست چرا که با ترک تحصیل عروس شده بود.
همین احساس کافی بود تا او غمی در چهره اش داشته باشد و این ناراحتی از دید مجید دورنماند و خیلی زود سهیلا برای ادامه تحصیل روانه مدرسه بزرگ‌سالان شد.
سهیلا از آن‌جایی‌که سال ها از درس عقب مانده بود نیاز به معلم خصوصی داشت مجید همه هزینه ها را با سختی پرداخت و خودش هم در درس ها به او کمک می کرد تا این‌که سهیلا با نمرات خوبی دیپلم گرفت و حالا باید دانشگاه می رفت.
خیلی ها به مجید گفتند درس خواندن سهیلا کافی‌است حتی خانواده همسرش اما مجید قول داده بود و روی حرفش ایستاد.
مجید از لحاظ تحصیلی در شرایط ایده آلی بود و به کسانی‌که اعتراض می کردند می گفت مشکلی نیست و تحصیلات همسرش باعث نزدیکی شعور فرهنگی و اجتماعی آن دو می شود و بهتر است سهیلا در جامعه حضور داشته باشد.
در زمان دانشگاه هم مجید در زمینه تحصیل به سهیلا کمک کرد و برای این‌که مشکلات رفت و آمد نداشته باشد خودرویی را قسطی خرید غافل از این‌که کانون خانواده اش در حال نابودی است.
خانه بی روح
سهیلا برعکس قولی که داده بود تا شرایط خانه و دانشگاه را مدیریت کند دختر و پسرشان را کلا فراموش کرد اتفاقی که خیلی ها توانسته اند آن را مدیریت کنند اما او تصور می کرد مادری یعنی آشپز بودن؛ نیمه شب ها غذا می پخت و صبح ها حتی دانشگاه نمی رفت و با همکلاسی هایش به گردش می رفت.
دیگر این خانه روحی نداشت مجید بارها تذکر داد و سهیلا پذیرفت بیشتر به زندگی و بچه هایش برسد اما سهیلا تا جایی پیش رفت که مرتب در پاتوق های قلیانی و گردش های خارج از شهر بود چیزی که مجید آن‌ها را خط قرمزهای زندگی شان می دانست.
تصمیم 5 دقیقه ای!
یک روز وقتی سهیلا به مجید زنگ زد و گفت می خواهد کاری انجام دهد مجید اجازه خواست شب با هم مشورت کنند اما سهیلا اعلام کرد آن کار را انجام داده و نمی خواسته مشورت کند و تنها دلیلش اطلاع دادن بوده است.
همین کافی بود تا مجید برای نخستین بار قاطعانه تصمیم بگیرد و در کمتر از پنج دقیقه به سهیلا خبر داد که دیگر حاضر به ادامه زندگی نیست و باید جدا شوند.
طلاق توافقی
مجید و سهیلا با وجود اصرارهای خانواده ها برای ادامه زندگی‌شان راهی دادگاه خانواده تهران شدند و مجید با پذیرفتن شرایط سهیلا او را قانع کرد تا طلاق توافقی بگیرند و این درحالی بود که بچه ها نزد مجید می ماندند و هر زمان می خواستند اجازه داشتند به خانه مادرشان بروند و با او ملاقات کنند.
ازدواج دوم
شش ماه نگذشته بود که سهیلا با یکی از همکلاسی هایش ازدواج و زندگی تازه ای را آغاز کرد و هنوز یک‌سال نگذشته بود که دختری را به دنیا آورد و این درحالی بود که مجید همه فکر و ذکرش شده بود بچه هایش و هیچ تصمیمی برای ازدواج نداشت و به هر پیشنهادی جواب منفی می داد.
زن گریان در دادگاه
چندی پیش زنی گریان به دادگاه خانواده رفت و با بیان این‌که تاوان اشتباهاتش را می دهد خواستار طلاق از شوهرش شد.
سهیلا وقتی مقابل قاضی دادگاه قرار گرفت گفت:با هزار امید و درحالی‌که زندگی اولم را کنار گذاشته بودم به عقد کامران درآمدم.
وی افزود: کامران همکلاسی ام بود و حتی در زمانی‌که هنوز شوهر داشتم به من محبت زیادی می کرد او در پاتوق های دوستانه ام بود و وقتی شنید طلاق گرفته ام محبت هایش را علنی کرد و آن‌قدر ابراز علاقه کرد تا تصور کردم او می تواند شوهر خوبی باشد به خاطر همین چون از بازگشت به زندگی شوهرسابقم نا امید شده بودم و مجید دیگر سراغم را هم نمی گرفت تصور کردم قبل از پا گذاشتن به سنی که دیگر ازدواج برایم دیر است باید ازدواج کنم.
سهیلا ادامه داد:من و کامران عاشقانه درحالی ازدواج کردیم که خانواده او مخالف بودند و مرتب از این‌که یک زن مطلقه عروسشان شود ابراز ناراحتی می کردند برای این‌که آن‌ها را هم به سمت خودمان بکشیم بلافاصله باردار شدم و با دنیا آمدن بچه ام خانواده کامران طاقت نیاوردند و ما را در جمع خودشان پذیرفتند.
تصور می کردم دیگر به آرامش رسیده ام سرگرم کارهایم بودم ولی باز سراغ دوستانم رفتم تا تنها نمانم و همین کافی بود تا کامران هم با من همراه شود شب و روزمان بعد از کار با دوستانمان می گذشت تا این‌که شاهد رفتارهای سرد کامران شدم او مرتب پرخاش می کرد برعکس گذشته سرساعت مشخص به خانه نمی آمد و حتی وقتی من با دوستانم قرار می گذاشتم اشتیاقی برای همراهی ام نداشت.
سهیلا به گریه افتاد و گفت: برایم عجیب بود کامران خیلی به رفیق بازی علاقه داشت و حالا با بهانه هایی در خانه یا سرکار می ماند یک بار که خانه فروغ دعوت بودیم باز کامران با من نیامد اصلا شکی نداشتم با بچه به راه افتادم وقتی به در خانه فروغ رسیدم دیدم دوستان دیگرم با گریه درحال ترک آن‌جا هستند وقتی پرسیدم علت چیست شنیدم برادر فروغ تصادف شدیدی کرده و در بیمارستان است. حال دوستم بد بود من برای این‌که بچه را خانه بگذارم و به بیمارستان بروم سریع به خانه برگشتم و با صحنه ای عجیب مواجه شدم کامران به همراه دختر جوانی به نام مهناز که دختر یکی از دوستانم بودو گاهی به مهمانی هایمان می آمد خلوت کرده بود. داد و فریاد راه انداختم کامران ابتدا سعی کرد آرامم کند اما درنهایت حرف دلش را زد و گفت که او پسر بوده و با زن مطلقه ازدواج کرده او جوان است و من سنم خیلی بالاتر است می دانستم تاوان می دهم و همان‌جا تصمیم گرفتم طلاق بگیرم و حالا می خواهم هرچه سریع‌تر جدا شویم.
بنابر این گزارش ؛قاضی دادگاه خانواده تهران در دستوری کامران را احضار کرد تا به زودی درباره این پرونده تصمیم بگیرد.
تحلیل کارشناس
دکتر کاظم قجاوند جامعه شناس و استاد دانشگاه| در بحث ازدواج در نظر گرفتن معیارهای مبتنی بر اشتراکات و همسان همسری اهمیت بالایی دارد. هر گاه بنا به دلایلی همسطح بودن از نظر معیارهای فیزیولوژی( سن، وضعیت ظاهری، معیارهای روان شناختی مانند سلامت و آرامش در زندگی وجود نداشته باشد استرس و بیماری های روانی در زندگی پیش می آید. همچنین هم کفو بودن در زمینه اجتماعی و فرهنگی دارای اهمیت ویژه ای است و اگر در زندگی مشترک رعایت نشود قطعا تنش ها و نارضایتی هایی را به دنبال دارد. متاسفانه در سال های اخیر پدیده ناپسندی شکل گرفته که پسران جوان و کم سن با زنان مسن تر که تفاوت سنی شان زیاد است ازدواج می کنند که بعضا این زنان مطلقه هستند . این قبیل پسران جوان در جستجوی رسیدن به آمال و آرزوهای شان هستند و وضعیت اجتماعی و تحصیلاتی این زنان سبب می شود تا آنها به امکانات رفاهی دست یابند. این قبیل پسران جوان که تن به ازدواج با زنان مسن می دهند برای پرکردن خلأهای عاطفی و مالی شان دست به چنین کاری می زنند و در این پیوندهای خانوادگی طمع ورزی دخیل است. چون معیارهای عاقلانه ای در نظر گرفته نمی شود بعد از مدت کوتاهی عشق کاذب اولیه فروکش می کند و چهره واقعی زندگی رو می شود. دلزدگی زناشویی در این ازدواج ها دیده می شود و پیامدهای این سبک از زندگی افسردگی، جدایی مجدد و حتی قتل و همسرکشی است. نرخ طلاق رو به افزایش می رود و میزان نارضایتی زناشویی کاهش پیدا می کند. طلاق عاطفی در این قبیل خانواده ها شیوع پیدا می کند و قطعا آسیب های روانی و اجتماعی گریبانگیر زندگی شان می شود زیرا این افراد الگوهای ناسالمی برای ازدواج انتخاب کرده اند که درگیر افسردگی اجتماعی و انزوا و حتی پرخاشگری های خانوادگی می شوند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی