ماجراجویی های شبانه دو دختر مشهدی با تیپ پسرانه
رکنا: بلند پروازی کار دستش داد. از کودکی آرزوی تک چرخ زدن با موتورسیکلت را در سر می پروراند تا این که برای تحقق این امر دست به ماجراجویی خطرناکی زد.
دختری لاغر اندام از جلد زنانه خارج و در تیپ پسرانه ظاهر شد و با دوست اجتماعی اش به دور دور کردن و انجام حرکات نمایشی با موتورسیکلت دست زد تا این که سر این ماجرا صدمات زیادی را متحمل شد. از همه بدتر دوست رزمی کار و هم باشگاهی اش طوطی وار از او تقلید و با تیپ پسرانه و همدستی چند پسر ناخلف به سرقت و زورگیری از مردم اقدام کرد تا این که سر این تقلید، دختر شر و بی خبر از همه جا به خاطر سابقه دار بودنش به دردسر افتاد. دختر پسرنما چنین می گوید: از دوران کودکی پرشور و حرارت و عاشق کارهای پسرانه بودم. از همه مهم تر عاشق موتورسواری و تک چرخ زدن و کل کل کردن با بقیه موتورسواران بودم. اصلاً نمی توانستم با دختر بودنم کنار بیایم و قبول نمی کردم که کارهای پراسترس و خطرناک مخصوص پسرهاست. دوران دبیرستان که شروع شد انگار وقت جامه عمل پوشاندن به رویاهایم هم فرا رسید و برای همین در مسیر مدرسه ابتدا یک دوست از جنس مخالف پیدا کردم که خیلی شبیه من بود و سرش برای انجام کارهای خطرناک درد می کرد. بعد از این که مدتی با او دوست شدم تیپ و ظاهر خودم را عوض و شبیه پسرها کردم. مدام بعد از خلوت شدن خیابان ها به ویژه شب ها با تیپ پسرانه پنهانی از خانه خارج می شدم تا با پسر مورد علاقه ام در خیابان ها دور دور کنم و موتورسواری را یاد بگیرم. او تمام سعی خودش را می کرد تا زودتر موتورسواری را به من یاد بدهد تا دو نفری وسط خیابان ها تک چرخ بزنیم و حرکات زیگزاگی و نمایشی را به اجرا بگذاریم و این گونه هیجانات خودمان را تخلیه کنیم. زیاد طول نکشید و به خاطر عشق و علاقه زیادی که به موتورسواری داشتم خیلی زود فرمان به دست گرفتم و با هم در خیابان ها با موتورسیکلت ویراژ می دادیم. خانواده ام اصلاً از ماجرا خبر نداشتند چون خیلی پنهانی از خانه خارج و همین طور هم وارد خانه می شدم تا کسی مرا با تیپ پسرانه نبیند. بالاخره دور دور کردن با دوستم کار دست مان داد و شبی در حین تک چرخ زدن به شدت با جدول کنار خیابان برخورد کردیم و در این ماجرا از ناحیه دست و پا دچار صدمات جدی شدم و سرم نیز شکست. بعد از این اتفاق بود که لو رفتیم و هویت من فاش شد. وقتی مرا به بیمارستان بردند همه چیز آشکار شد. بعد از این اتفاق سابقه دار شدم و زمانی که داخل خیابان دور دور می کردم خیلی زود شناسایی می شدم، برای همین فقط شب ها این کار را انجام می دادم و با تیپ پسرانه در خیابان ظاهر می شدم. پدر و مادرم هم بعد از این که متوجه قضیه شدند کاری از دست شان بر نمی آمد و حریف شر و شوری من نمی شدند. همزمان به یک باشگاه رزمی می رفتم و در این بین با یک دختر رزمی کار آشنا شدم. زمانی که او متوجه شد من تیپ پسرانه می زنم و با موتورسیکلت دور دور می کنم از من تقلید کرد و بعد از آن با تیپ پسرانه قاطی پسرهای دیگر شد و دست به کارهای ناشایست زد. اصلاً نمی دانستم که روزی بابت تقلید دوستم دچار دردسر می شوم. او کاملاً با تیپ و شمایل من با یک گروه از پسرها دوست شده بود و به دزدی و زورگیری دست می زد. سرقت آن ها ادامه داشت تا این که شبی به خانه یک نفر دستبرد زده بودند و مال باخته مشخصات یک دختر پسرنما را به ماموران داده بود. چون در زمینه پسرنما شدن خبره بودم ماموران به گمان این که من در این سرقت دست داشته ام شبانه با حکم دادگاه وارد خانه ما شدند و برای پیدا کردن وسایل سرقتی شروع به جست و جو کردند. من و خانواده ام که از این اتفاق شوکه شده بودیم زمانی که علت را جویا شدیم متوجه اصل داستان شدیم. در آن لحظه ناگهان به یاد دوست هم باشگاهی ام افتادم که گفته بود با تقلید از من تیپ پسرانه می زند و با گروهی از پسرها و خلافکارها همدست شده است. بعد از این که ماموران چیزی در خانه ما پیدا نکردند آن ها را در جریان ماجرای دختر هم باشگاهی ام گذاشتم. وقتی ماموران به محل زندگی دختر پسرنما رفتند و وارد خانه دوست سارقم شدند تمام اجناس سرقتی را در داخل خانه او پیدا کردند و این طور شد که من از اتهام سرقت و زورگیری تبرئه شدم. حتی سارقان با سرقت خودروی من با آن مدتی دست به سرقت زده بودند و پلیس به خاطر این که صاحب خودرو بودم و از طرفی سابقه درستی نداشتم گمان کرده بود سرقت ها از طرف من است که مدتی بازداشت شدم اما شانس آوردم که سارقان دستگیر شدند و باز در این ماجرا تبرئه شدم. به نوعی به علت سابقه ام مدام تحت نظر بودم. چندین سال با تیپ پسرانه با دوستم به گشت و گذار مشغول بودم تا این که تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. بعد از ازدواج هم دست از کارهای خطرناک و دور دور کردن هایم بر نداشتم تا این که شبی در حین تک چرخ زدن و انجام حرکات نمایشی با تیپ پسرانه با یک خودرو تصادف کردم. ناگفته نماند که من قبل و بعد از ازدواج به شکل تفننی، گاهی اوقات با همسرم شیشه مصرف می کردم تا در زمان سرخوشی به کارهای خطرناک دست بزنیم که سر این ماجرا نیز چندین بار تصادف کردیم. آخرین بار وقتی تصادف کردم دوباره ماجرای پسرنما بودنم لو رفت و دستگیر شدم. بعد از دستگیری وقتی دیدند که شیشه مصرف کرده ام مرا به کمپ آوردند تا بعد از کنار گذاشتن مصرف مواد صنعتی به زندگی عادی برگردم. الان مدتی است که نشئه شیشه از سرم پریده و تازه متوجه شده ام که به چه کارهای خطرناکی دست زده و آبروی خود و خانواده ام را برده ام.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
صدیقی
ارسال نظر