این ها بخشی از اظهارات زن 40 ساله ای است که آرام و بی صدا در گوشه اتاق مددکاری اشک می ریخت به طوری که گویی به تماشای تلخ ترین سکانس فیلم زندگی اش نشسته است و روزهایی را از خاطر می گذراند که جوانی اش را به پای کودکی خردسال ریخت تا او به «جوانی» برسد و سر و سامان بگیرد ولی امروز استخوان هایش باید ضربات مشت و لگد پسر قد کشیده اش را تحمل کند و ... این زن که سفره درد دل هایش را در اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گشوده بود، درباره سرگذشت خود گفت: 17 ساله بودم که قدم به خانه بخت گذاشتم و زندگی مشترکم با «یاسر» آغاز شد. در اولین روزهای ازدواجم احساس خوشبختی می کردم و از این که زندگی خوبی داشتم در پوست خودم نمی گنجیدم اما این روزهای خوش خیلی طول نکشید و همه گل های خوشبختی در حالی پژمرده شدند که من پسرم «سعید» را باردار بودم هنوز دوران زندگی مشترک ما به دو سال نرسیده بود که فهمیدم همسرم در دام بلای خانمان سوز اعتیاد گرفتار شده است دنیا دور سرم می چرخید و از شدت ناراحتی زندگی عادی خودم را فراموش کرده بودم در حالی که به خاطر فرزندم چاره ای جز ادامه این زندگی نداشتم، همه تلاشم را به کار گرفتم تا او را از این گرداب هولناک نجات دهم ولی تلاش‌های من نیز مانند خیلی از افرادی که فکر می کنند می توانند همسرشان را از این منجلاب بیرون بکشند، بی نتیجه بود و یاسر نه تنها هر بار بعد از مدت کوتاهی دوباره به مصرف مواد مخدر روی می آورد بلکه مقدار مصرف خودش را افزایش می داد و حتی نوع مصرف مواد مخدرش نیز تغییر می کرد بالاخره کار به جایی رسید که همسرم به یک معتاد تزریقی تبدیل شد و دیگر در این عالم زندگی نمی کرد، به دلیل تزریق های متعدد، همه بدنش کبود بود و او برای یافتن نقطه تزریق هر بار بیش از 20 مرتبه سوزن سرنگ را بر رگ های خشک پیکرش فرو می کرد، در این شرایط چاره ای جز طلاق برایم نماند و با بخشیدن مهریه و همه حق و حقوقم از یاسر طلاق گرفتم تا پسر هفت ساله ام را به سعادت و خوشبختی برسانم. آن روزها که زنی جوان بودم کمر همت را بستم تا با کارگری در خانه‌های مردم، هتل‌ها و رستوران ها بتوانم مخارج زندگی را تامین کنم. همه سختی‌ها را به جان می خریدم تا پسرم کمبودی احساس نکند حتی قید ازدواج مجدد را زدم که فرزندم در آرامش زندگی کند در واقع همه تلاشم این بود تا جای خالی پدر را نیز برایش پر کنم ولی او از همان دوران کودکی به تقلید از رفتارهای پدرش، پرخاشگری می کرد و هیچ مسئولیتی را به عهده نمی گرفت. محبت های من هم تاثیری در رفتارهایش نداشت تا این که وقتی به سن نوجوانی رسید با ثبت نام در باشگاه های پرورش اندام داروهایی مصرف می کرد که بتواند ظاهری جذاب داشته باشد در حالی که نمی دانست این داروها عوارض خطرناکی دارد. او با همین افکار و توجه به ظاهری زیبا به ارتباط با زنان در فضای مجازی روی آورد به طوری که نصیحت های مرا با توهین و فحاشی پاسخ می داد تا این که در این میان با زن مطلقه‌ای آشنا شد که حدود 20 سال از او بزرگ تر است و ادعا می کند اگر سعید با او ازدواج کند پول و امکانات زیادی در اختیارش می گذارد! وقتی متوجه این موضوع شدم برای نجات فرزندم به مخالفت با این ازدواج پرداختم ولی پسر 18 ساله ام که مرا عامل نرسیدن به خواسته اش می داند پس از توهین و فحاشی های رکیک، کتکم زد و از منزلم بیرون انداخت. حالا هم ...

شایان ذکر است به دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) پرونده این شکایت در دایره مددکاری کلانتری مورد بررسی قرار گرفت.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

وبگردی