از زمانی که به یاد دارم خدمت کردن به پدر و مادر را وظیفه خود می دانستم و در این راه نه تنها کوتاهی نمی کردم بلکه از کودکی آن را اولویت زندگی ام قرار داده بودم.

در سایه راهنمایی و توصیه های برادر بزرگم به این اصل اعتقاد داشتم که اگر بتوانم دعای خیر پدر و مادر را پشتوانه زندگی ام کنم، عاقبت به خیر خواهم شد.

وی ادامه می دهد: برادر بزرگم علاوه بر این که از هر فرصتی برای توصیه و راهنمایی ام استفاده می کرد، در به دست آوردن دل پدر و مادر الگوی بسیار خوبی برایم بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که در دوره ابتدایی تحصیل می کردم، برادرم به جبهه رفت و من بیش از هر کس دیگری جای خالی او را احساس می کردم، به ویژه این که برادر دیگرم که او هم از من بزرگ تر بود از همان نوجوانی شیطنت می کرد و کارهایش سبب آزار و اذیت خانواده می شد. یک روز که از مدرسه به خانه آمدم بسیاری از اهالی روستا در منزل ما جمع شده بودند، مردان به پدرم دلداری می دادند و زنان همراه مادرم مویه می کردند، وقتی مهمان هایی را با لباس نظامی در جمع دیدم، حدس زدم برای برادر بزرگم اتفاقی افتاده است.

حدسم درست بود، برادرم به شهادت رسیده بود. با شهادت او هر روز شاهد بی قراری پدر و مادرم بودم و اشک های آنان را که می دیدم ،توصیه های برادر شهیدم در ذهنم مرور می شد، برای همین عهد کردم تا می توانم جای خالی برادر شهیدم را برای آن ها پر کنم و نگذارم آب در دلشان تکان بخورد. شهادت برادرم از یک طرف و سعی فراوان من برای خدمت به پدر و مادر از طرف دیگر سبب محبت روز افزون خانواده نسبت به من شد اما حسادت برادر دیگرم را برانگیخته بود. او که پسر بزرگ خانواده بود به جای این که سعی کند کمک حال پدر و مادرم باشد سبب رنجش خانواده بود به طوری که از اخلاق، رفتار و کردار او احساس شرمندگی می کردیم.
تصورهای اشتباه برادرم
وی می افزاید: زمان گذشت تا من بزرگ تر شدم و به سربازی رفتم، در غیاب من خانواده به کمک برادر بزرگم بیشتر نیازمند شدند اما او به دلیل محبت های پدرم به من و تصورهای اشتباهی که در ذهنش پرورانده بود، خود را از خانواده دریغ می کرد. با این که اقوام و اهالی روستا از قطع رابطه برادرم با خانواده خبر داشتند اما باز هم در مقابل دسته گل هایی که به آب می داد به منزل پدرم مراجعه و از او شکایت می کردند.

تحمل این موضوع برای پدرم که عمری با آبرو زندگی کرده، بسیار سخت بود اما چاره ای جز تحمل نداشت و غصه ها در دل نگه می داشت. بعد از پایان سربازی مدتی را به کارگری مشغول شدم تا مخارج زندگی خانواده را تامین کنم چرا که پدرم زمین گیر و ناتوان شده بود، بعد از دو سال کارگری موفق شدم به عنوان سرایدار به استخدام آموزش و پرورش درآیم، وقت آن بود که پدر و مادرم بعد از مدت ها طعم آسایش و راحتی را بچشند چرا که هم حقوقم کفاف زندگی ام را می داد هم با دختری ازدواج کرده بودم که به زندگی من قانع بود و به پدر و مادرم احترام می گذاشت اما دست اجل خیلی زود مادرم را از من گرفت تا دوباره آرامش از خانه رخت بربندد.
داغ برادر شهیدم تازه شد
به گفته وی، در مدرسه بودم که به من خبر دادند حال مادرم وخیم است تا به خانه رسیدم، مادرم فوت کرده بود. مرگ مادرم و مراسم آن، داغ از دست دادن برادر شهیدم را برایمان تازه کرد. شرکت نکردن برادرم در مراسم تشییع و تدفین و برنامه های عزاداری مادرم غم مضاعفی بود که بر خانواده تحمیل شد اما کاش به همین جا ختم می شد. یک روز که از سرکار به منزل آمدم متوجه شدم برادرم به منزلم آمده است و ضمن گستاخی به همسرم با پدرم نیز مشاجره و درگیری فیزیکی داشت و این اتفاق چنان برای پدرم ناگوار بود که نتوانست تحمل کند و از غصه دق کرد!

از فردای فوت پدرم هرکسی هم که از برادرم شر و گزندی می دید به منزل و محل کار من مراجعه می کرد و من از ترس آبرویم از آن ها دلجویی می کردم ولی در واقع از دست او و کارهایش کلافه شده بودم، تا این که یک روز اتفاقی همدیگر را دیدیم، با این که در مراسم ختم پدر و مادر شرکت نکرده بود اما مهر برادری اجازه نداد به او بی توجهی کنم بنابراین از او خواستم دست از آزار و اذیت هایش بردارد و با آبروی من و پدر مرحوممان بازی نکند، اما این حرف ها به مذاقش خوش نمی آمد و با لجبازی اشتباهات برخود پافشاری می کرد. او من و خدماتی را که برای پدر و مادرم انجام داده بودم دلیل جدایی میان خودش و خانواده می دانست.

صحبت های ما به مشاجره کشید و مردم اطرفمان جمع شدند، هنگام جدا شدن از او چند بار تاکید کردم که چون دل پدر و مادر را شکستی عاقبت خوبی نخواهی داشت و چه بسا در جریان شرارت هایت کشته شوی. آن قدر کلافه بودم که به منزل یکی از ریش سفیدان طایفه رفتم تا کمی درد دل کنم، تعدادی مهمان هم در حضور ریش سفید حضور داشتند، ماجرای دیدن برادرم را تعریف کردم و از او راهنمایی خواستم. ریش سفید فامیل که خودش هم از برادرم شاکی بود، برای جمع تعریف کرد که چند بار، برادرم را دیده و از او خواسته است، دست از کارهایش بردارد ولی توجهی نکرده و حتی دفعه آخر به ریش سفید طایفه نیز اهانت کرده است. شنیدن خبر اهانت به وی، حاضران را ناراحت کرد و تعدادی از آن ها برای یافتن برادرم از منزل خارج شدند تا او را برای عذر خواهی به آن جا بیاورند.
متهم به قتل Murder برادرم شدم
وی می گوید: آن ها بعد از مدتی برگشتند و گفتند که نتوانسته اند او را ببینند اما فردای آن روز اهالی روستا پیکر برادرم را که هدف گلوله قرار گرفته و جان باخته بود در مزرعه های اطراف روستا یافتند. با توجه به مشاجره روز قبل ما و گفتن این جمله که شاید عاقبت کشته شوی، به عنوان مظنون به قتل دستگیر و روانه زندان Prison شدم و چشم انتظار هستم تا معمای پرونده این قتل باز و قاتل The Murderer برادرم پیدا شود و من نیز با اثبات بی گناهی بتوانم به خانه و زندگی برگردم. همه این اتفاقات را آزمایش الهی می دانم و ذره ای تردید ندارم که اگر خداوند از روی حکمت دری را ببندد از روی رحمت در دیگری را می گشاید. به یاد دارم برادر شهیدم وقتی به من نماز خواندن را آموزش می داد، می گفت خداوند در قرآن سفارش کرده است که در برابر ناملایمات روزگار باید صبر پیشه کنی و با نماز تسلی یابی.

من هم بیشتر وقتم را در زندان صرف اقامه نماز می کنم، نمازهای مستحبی می خوانم و به نیابت از پدر و مادرم روزه می گیرم و برای آن ها نماز می خوانم. عضو هیئت محبان اهل بیت (ع) زندان شده ام و در مراسم هفتگی قرائت ادعیه شرکت می کنم، این موضوع به من این توان را داده است، در این آزمایش الهی صبور باشم. وی ادامه می دهد: فرزند بزرگم توانسته است درس بخواند و معلم شود، فرزند دیگرم دانشجوست و سه فرزند آخرم در مدارس تیزهوشان درس می خوانند. خیلی وقت ها دلتنگ آن ها می شوم اما وقتی به ملاقاتم می آیند به آن ها می گویم خدا را شکر کنید و خوشحال باشید که پدر شما معصیتی نکرده و فقط گرفتار مصیبتی شده است.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

وقتی در کلانتری دختر جوان را دیدم تصویر تمام مردهای مشکل دار در برابر چشمان قرار گرفتند !

مادرم بعد از طلاق به بد راهی رفت! / زن بدحجاب ویرانمان کرد!

مهریه عروس ایرانی که هرگز تکرار نمی شود!

سرقت میلیاردی از زنان تهرانی با آب طلا / آن ها سوار شاسی بلند بودند

قرار خونین مرد متاهل با زنی زیبا که وجود نداشت!

زیبایی این زن بلای جانش شد!

این 6 عکس راز حمله تروریستی به اهواز را روشن می کند؟!+ تصاویر

دزد زندانی اجازه خواست به زیارت امام رضا (ع) برود! + جزییات

2 مرد با کوسه ماهی ها در بوشهر قدم می زدند!

اولین انتقام ایرانی ها از گروهک الاحوازیه + عکس

همخوابی بیشرمانه مدیرعامل یک شرکت با یک دختر 16 ساله +عکس

جنگلبان پشت درخت ها متوجه تجاوز 2 پسر جوان به دختر 13 ساله شد + عکس

رسانه ای شدن احداث تونل برای عبور لاک پشت ها در این کشور+عکس