دوستان پدر پرستو به او دست درازی کردند!
رکنا: مثل همیشه وقتی فریاد کشید تا همراهش به پاتوق معتادان و خلافکاران بروم، باز هم تنم لرزید اما این بار تصمیم خودم را گرفته بودم و نمی خواستم به عنوان دختری جوان مقابل چشمان هوس آلود دیگران قرار بگیرم این بود که با ترس و لرز گفتم دیگر همراهت نمی آیم اما او چنان لگدی بر پیکرم زد که سرم به دیوار کوبیده شد، چشمانم سیاهی رفت و ...
دختر جوان به نام پرستو که به همراه مادرش وارد کلانتری شده بود، درحالی که بیان می کرد دیگر از این وضع خسته شده ام به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچکخان مشهد گفت: از زمانی که به خاطر دارم پدرم آلوده به مواد مخدر Drugs بوده است به طوری که دیگر حتی نمی تواند هزینههای زندگی خانواده اش را بپردازد به همین دلیل مادرم مجبور است علاوه بر رسیدگی به امور منزل و خانه داری، در بیرون از منزل نیز کار کند تا بخشی از مخارج زندگی تامین شود و دست نیاز به سوی دیگران دراز نکنیم.
اما از سوی دیگر پدرم که نمی تواند مخارج اعتیادش را تامین کند هنگامی که مادرم در خارج از منزل به سر می برد منزلمان را به پاتوق معتادان تبدیل می کند تا باخرید و فروش مقداری مواد مخدر، هزینه های اعتیادش را جبران کند.
این درحالی بود که من بزرگ شده بودم و از دیدن این وضعیت احساس ناراحتی می کردم با وجود این پدرم نه تنها به نگرانی ما توجهی نمی کرد بلکه اعتراض هایم را با سیلی پاسخ می داد کار به جایی رسید که باید بسیاری از شب ها را بیدار می ماندم تا پدرم بساط مواد مخدرش را جمع کند چرا که باید لوازمی را که نیاز داشت، بلافاصله برایش فراهم می کردم. در این میان اگر خوابم می برد با سیم داغ به دست و پایم می زد تا بیدار شوم به همین دلیل هر روز صبح با چشمانی پف کرده و گریان راهی مدرسه می شدم و درس هایم به شدت افت کرده بود. ولی ماجرای زندگی ما زمانی تلخ تر شد که پدرم برای گمراه کردن پلیس Police پای مرا به پاتوق معتادان باز کرد. او برای آن که راحت تر به عیش و نوش برسد، مرا مجبور می کرد تا همراهش به پاتوق معتادان و خلافکاران بروم چرا که دوستانش با دیدن من بیشتر به او می رسیدند و پلیس هم به پدرم مظنون نمی شد و او به سادگی می توانست در این پاتوق ها، مواد مخدر خرید و فروش کند ولی من که زیر نگاه های هوس آلود معتادان قرار گرفته ام و آنها به من دست درازی می کردند دوست نداشتم همراهش بروم.
دیگر از این وضع خسته شده بودم تا این که چند روز قبل وقتی در برابر خواسته اش مقاومت کردم، ناگهان با لگد محکمی مرا به دیوار کوبید به طوری که سرم زخمی شد و برای مدت کوتاهی بیهوش شدم. این بود که با مادرم تصمیم گرفتیم به قانون Law متوسل شویم تا شاید راه گریزی برای خروج از این مشکلات پیدا کنیم.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر