11تیر‌ماه امسال مردی به اداره پلیس Police رفت و خبر از ناپدید شدن برادر 53ساله‌اش به نام حمید داد. او می‌گفت که حمید از ساعت 12ظهر دهم تیرماه که به همراه یکی از دوستانش به نام جعفر از مغازه‌اش در بازار Store تهران خارج شده به طرز مرموزی ناپدید شده و دیگر به خانه بازنگشته است.

‌کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران برای یافتن مرد گمشده سراغ دوست وی یعنی جعفر رفتند. او می‌گفت که آخرین‌بار حمید را در محدوده اتوبان یادگار امام از ماشین پیاده کرده و دیگر از او خبری ندارد. با این حال رفتار مرموز وی باعث شد که قاضی Judge جنایی دستور بازداشت او را صادر کند.

جعفر روز پنجشنبه قفل سکوت را شکست و اقرار کرد که دوستش را پس از بیهوش‌کردن با آبمیوه مسموم به قتل Murder رسانده و جسدش را در آپارتمانی حوالی خیابان سازمان برنامه رها کرده است.

در ادامه قاضی ولی مرادی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران به همراه اکیپ تجسس پلیس آگاهی و پزشکی قانونی راهی آپارتمان Apartment مورد نظر شدند و جسد مقتول را در طبقه سوم آپارتمان پیدا کردند. به گفته کارشناس پزشکی قانونی، مرد میانسال بر اثر خفگی جانش را از دست داده بود و چند روز از مرگش می‌گذشت. با کشف جسد مقتول راز ناپدید شدن او فاش شد اما انگیزه متهم برای قتل وی چه بود؟

انتقام‌جویی عجیب

متهم، مردی 53ساله است که به گفته خودش بیش از 25سال با مقتول دوست بوده و رابطه خوبی داشتند اما در عرض چند دقیقه به‌خاطر یک درگیری کوچک همه‌‌چیز خراب شد و او دوستش را به قتل رساند. گفت‌وگو با متهم را بخوانید.

بین تو و مقتول چه اتفاقی رخ داد؟

آن روز حمید (مقتول) با من تماس گرفت و خواست تا او را به نیاوران برسانم. وقتی سوار ماشینم شد گفت با یک ماساژور فرانسوی قرار داد. به‌خاطر دیسک کمر و شرایط جسمانی‌اش هر‌از‌گاهی پیش ماساژور می‌رفت. آن روز حمید درحالی‌که سوار ماشینم بود به ماساژورش زنگ زد اما جوابش را نداد. حمید خیلی عصبانی شد. چون حتی پول او را هم پرداخت کرده بود. سعی کردم آرامش کنم اما آنقدر عصبانی بود که حتی به من هم بی‌احترامی کرد. من هم عصبانی شدم و تصمیم گرفتم ادبش کنم.

بعد چه کردی؟

در بین راه نقشه کشیدم و آبمیوه خریدم. پس از آن وی را به آپارتمانی که شب‌ها در آنجا می‌خوابیدم دعوت کردم؛ به این بهانه که در آنجا استراحت کند تا کمی آرام شود. آپارتمان متعلق به پیرزنی بود که در کار خیر فعالیت داشت. البته خودش ساکن کرج بود و آنجا را برای انجام کارهایی مانند بسته بندی وسایل، پوشاک، خوراکی و... اجاره کرده بود.

از سوی دیگر خانواده من در شهرستان هستند و پیرزن که از آشنایانم است اجازه داده بود شب‌ها در آپارتمانش بخوابم و کلیدش را در اختیارم قرار داده بود. من راننده تاکسی هستم و برای کار از شهرستان به تهران آمده‌ام. حمید را به آنجا بردم. داخل آبمیوه 10قرص خواب‌آور حل کردم و به او دادم. حمید پس از نوشیدن آبمیوه دچار سرگیجه شده بود که همان لحظه سرایدار سرو صدایی از آپارتمان شنید و به مقابل در آمد. به او گفتم چیزی نیست. پس از رفتن سرایدار با بالشتی، حمید را خفه کردم و دست و پایش را با طناب بستم.

می‌خواستی با جسد چه کنی؟

قصدم این بود داخل خانه بماند تا همسایه‌ها متوجه موضوع شوند. خودم را سپرده بودم به‌دست سرنوشت و گفتم هرچه باداباد. با خودم می‌گفتم که یا لو نمی‌روم یا اینکه دستم رو می‌شود و دستگیر می‌شوم. تا اینکه همان روز بازداشت شدم اما جرأت نکردم راز جنایت Crime را فاش کنم. اصرار داشتم که بی‌گناهم اما یک شب که در بازداشتگاه بودم به این فکر کردم که مبادا صاحب آپارتمان(پیرزن خیر) سر زده به آنجا برود و با دیدن جسد سکته کند و خون او هم بیفتد گردن من. ترسیدم و به همین دلیل اعتراف کردم تا هرچه زودتر جسد را از خانه او خارج کنند.

از قتل دوستت پشیمان نیستی؟

خیلی پشیمانم. رابطه ما خیلی صمیمی بود. هر شب کابوس لحظه جنایت را می‌بینم و عذاب وجدان دارم.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

دستمزد نجومی بازیگر معروف برای یک شب مجری گری در تلویزیون

شاهرگ مرد قاتل را در زندان زدند/ او لبهای زنش را دوخت و او را کُشت ! + عکس

شرایط خاص سعید مرتضوی و بابک زنجانی در زندان! / وحید مرادی در زندان چه می کرد؟!

رقیه 2 ماهه در آبادان خفه شد / پدر مظنون اصلی است

طلاق زن و شوهر به خاطر هواخواهی از مسی و رونالدو + جزییات

اطلاعیه انجمن حمایت از کودکان / سرنوشت مائده رقصنده نماد خشونت علیه کودکان است !

مجازات عجیب مادری تهرانی که نوزاد 28 روزه اش را فروخت

این مرد جوان اتفاقات آینده را می بیند+عکس

جنجال دستگیری مائده رقصنده اینستاگرامی در آشفتگی اقتصادی! + تصویر

موسی نمی دانست راننده تاکسی به مردان علاقه دارد ! + عکس

شهناز 21 ساله همزمان 2 شوهر داشت !

حمید خاله ام را آزار داد او را با اسید سوزاندم! / در کرمانشاه رخ داد

این مرد 2 زنه در زندان دل خوشی دارد!