این ها بخشی از اظهارات دختر جوانی است که خسته از فراز و نشیب های روزگار قدم به کلانتری گذاشته بود تا راز تماس های مکرر خانواده اش با پلیس Police 110 را فاش کند. او در حالی که بیان می کرد دیگر آبرویی در محل برایمان باقی نمانده است به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 28 سال قبل در خانواده‌ای ثروتمند متولد شدم.
آن روزها در شمال شهر زندگی می کردیم و پدرم فرد سرشناسی بود. او تجارت می کرد و ما از امکانات رفاهی زیادی برخوردار بودیم. به خاطر ندارم در دوران کودکی آرزویی داشته باشم که برآورده نشده باشد برادر و خواهر بزرگ ترم نیز از همه امکانات برخوردار بودند و ما در کنار هم زندگی آبرومندانه ای را تجربه می کردیم. خوب به خاطر دارم که آن زمان خیلی از اقوام و آشنایان سعی می کردند روابط صمیمانه ای با ما داشته باشند و گاهی از نام پدرم برای کسب اعتبار خودشان استفاده می کردند.
به سن نوجوانی رسیده بودم که خواهر و برادرم با افرادی در سطح خودمان ازدواج کردند و به خانه بخت رفتند. در همین روزها بود که دوستان ناباب وارد زندگی ما شدند و اطراف پدرم را گرفتند. چرا که پدرم برای نشان دادن دست و دل بازی هایش به دیگران، پول خوبی را برای آن ها هزینه می کرد این درحالی بود که من هم در یکی از رشته های خوب دانشگاهی پذیرفته شدم و تحصیلات عالی را شروع کردم. خیلی زود بساط مصرف مواد مخدر Drugs و مشروبات الکلی در منزل ما پهن شد و شب نشینی های پدرم با دوستانش درحالی ادامه یافت که بساط قمار و قماربازی هم به دیگر خلافکاری هایشان افزوده شده بود. در این میان مادرم که تحمل این وضع را نداشت مدام با پدرم به مشاجره می پرداخت. اما مدتی بعد متوجه شدم که مادرم نیز در دام بلای خانمان سوز اعتیاد گرفتار شده است.
این گونه بود که آتش مواد مخدر صنعتی خیلی زود زندگی ما را سوزاند. چند سال بعد در حالی که من مقطع کارشناسی ارشد را به پایان رسانده بودم یکی از دوستان هم پیاله ای پدرم به دنبال شراکت دروغین کلاه پدرم را برداشت و متواری شد.

با این وجود پدرم از قماربازی دست نکشید تا این که بقیه اموالش را نیز در این قماربازی ها به باد داد. به طوری که دیگر حتی نمی توانست هزینه های اعتیاد خودش و مادرم را تامین کند. حالا از اوج عزت به حضیض ذلت افتاده بود و کسی به او پول قرض نمی داد. همه آن دوستان از اطرافش پراکنده شده بودند که پدرم خانه اش را در بالای شهر فروخت و ما برای ادامه زندگی به حاشیه شهر پناه آوردیم. از آن به بعد مجبور شدم برای تامین بخشی از مخارج زندگی در یک موسسه فرهنگی کار کنم. خواهر و برادرم نیز از ترس آبرویشان رفت و آمد با ما را قطع کرده اند. خواستگارانم با دیدن شرایط زندگی ما فرار Escape می کنند و پدر و مادرم هر یک دیگری را مقصر این اوضاع می دانند. با وجود این گاهی طلبکاران پدرم پلیس را به در منزل ما می کشانند و گاهی نیز درگیری ها و مشاجرات پدر و مادرم موجب می شود تا همسایگان با پلیس تماس بگیرند و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

دختر 24 ساله بودم که عاشق داود که متاهل بود شدم! / وقتی تن به خواسته شرم آور او دادم ..!

فیلم برخورد کشتی چینی با نفتکش ایرانی / تصادفی که انفجار ندارد!

فوری/ زلزله فیروزکوه را لرزاند

خانم مهندس وقتی سوار ماشین رحمت شد نمی دانست او بدنش را می خواهد و...!

وقتی همسر مرد جواهر فروش به خانه رسید زن غریبه ای را در شرایط بدی دید.. +عکس

سارو قهرمانی کیست؟!پیک موتوری محجوب چطور عضو مسلح گروهک کومله بود؟+ فیلم اظهارات پدر سارو و عکس های عجیب

این دو پسر را می شناسید؟/آنها شهر تهران رابه هم ریختند!+عکس بدون پوشش

نقشه کثیف زن فریبکار برای فوتبالیست مشهور +عکس

شلیک مرگ به راننده بنز که افسر پلیس را زیر گرفت + فیلم تکاندهنده

خانم مجری سرشناس بدجوری جلوی دوربین زمین خورد ! + فیلم

قاسم مرا در اختیار دوست مستش گذاشت و ..! / از این دختر فیلم سیاه گرفته بودند!

ارتباط شوم ناصر با زن جوان در کنار دریای خزر رخ داد / این زن 6 ماهه باردار بود که ..! / مادر بی رحم دستور قتل امیر علی پسرش را صادر کرد + فیلم

وبگردی