خداحافظی تلخ از ساناز 16 ساله
رکنا: دختر 16 ساله با زحمت ویلچر مادر بزرگ 60 ساله اش را به سوی اتاق مشاوره هدایت کرد او لحظه ای به چشمان اشک بار مادربزرگش خیره شد و به یک باره او را در آغوش کشید.
مادربزرگ که گویی لکنت زبان داشت با کلماتی بریده برای نوه اش دعا کرد و سپس دختر نوجوان دستور قضایی مبنی بر انتقال خودش به بهزیستی را به مددکار اجتماعی کلانتری نشان داد و ...
پیرزن ویلچرنشین درحالی که هنوز چشم به صورت گریان نوه اش دوخته بود در بیان سرگذشت تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: هیچ گاه دوست نداشتم سرنوشت فرزند ونوه ام این گونه رقم بخورد اما اکنون در شرایطی قرار گرفتم که توان نگهداری از او را ندارم از سوی دیگر هم نمی خواهم نوه زیبایم بیشتر از این به خاطر من زجر بکشد عمر من کوتاه است و دیگر شمارش معکوس پایان عمرم آغاز شده است به همین دلیل نمی خواهم بعد از من نوه ام دچار مشکلات و معضلات اجتماعی شود پس تصمیم گرفتم هنوز که زنده هستم از راحتی و آسایش او مطمئن شوم.
پیرزن ویلچرنشین درحالی که با گوشه روسری اش اشک هایش را پاک می کرد دفتر خاطراتش را به گذشته نه چندان دور ورق زد و گفت: حدود 18 سال قبل بود که پسرم روزی گرفتار عشق خیابانی شد او با دختری متفاوت از فرهنگ ما آشنا شده بود و اصرار داشت فقط با او ازدواج کند و بس! «امیر» تنها پسرم بود و من بعد از مرگ پدرش او را لای پر قو بزرگ کردم هیچ گاه دوست نداشتم غبار غم بر چهره فرزندم بنشیند با آن که می دانستم این عشق های خیابانی عاقبت خوبی ندارد و زندگی پسرم نابود خواهد شد اما نمی توانستم در برابر خواسته هایش مقاومت کنم این گونه بود که با ازدواج آن ها موافقت کردم و برای آن که فرزندم در آینده مورد سرزنش خانواده پولدار عروس قرار نگیرد همه سرمایه ام را برای برگزاری مجلس باشکوه عروسی و خرید لوازم غیرضروری زندگی آن ها هزینه کردم.
با این وجود عشق خیابانی آن ها چند ماه بعد به تنفر و ناسازگاری تبدیل شد گویی آن ها هیچ احساس وعلاقه ای به یکدیگر نداشتند با فروکش کردن هیجانات دوران جوانی هر دوی آن ها فهمیده بودند در انتخابشان دچار اشتباه شده اند دیگر سرزنش ها و نصیحت ها هم فایده ای نداشت چرا که عاقبت این زندگی از قبل مشخص بود.
در این شرایط آن ها درحالی تصمیم به جدایی از یکدیگر گرفتند که نوه ام «ساناز» به دنیا آمده بود ولی هیچ کدام از آن ها حاضر به نگهداری از ساناز نبودند به همین دلیل من او را نزد خودم آوردم و با دادن شیر خشک بزرگش کردم. متاسفانه چند سال بعد پسرم در یک شرایط اسفبار جان سپرد و عروسم نیز در یکی از شهرستان های دور دست ازدواج کرد و به زندگی خود ادامه داد در همین روزها بود که من هم دچار بیماری ام اس شدم و توان حرکتی ام را از دست دادم به طوری که از حدود سه سال قبل نوه ام پرستاری از مرا به عهده گرفت در این وضعیت من بیشتر از همه نگران آینده ساناز بودم بالاخره شماره تلفن مادرش را به دست آوردم و با او تماس گرفتم تا ساناز را نزد خودش ببرد اما عروس سابقم پس از توهین به من گفت که او را فراموش کرده است و دختری ندارد به همین دلیل به دستگاه قضایی متوسل شدم تا او را تحویل بهزیستی بدهم و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
مرگ مشکوک مرد تهرانی هنگام خواب در کنار همسر صیغه ای!
لذت شیطانی پسر 18 ساله هنگام حلق آویزی دختر 16 ساله + عکس
تجاوز برج ساز تهرانی به دختر دانشجوی تربیت بدنی
۳ سال زندگی یک مرد بالای درخت / او از دست تبهکاران بالای درخت رفته بود! + عکس
شلیک مرگبار به کولبر جوان + عکس
دختر جوان از توطئه نامادری تازه اش در قتل پدر برج ساز تهرانی گفت!
وقتی تازه عروس و جوان 18 ساله در خلوتگاه گیر افتادند! + عکس
آزار همسایه با انگیزه نامعلوم در نیمه شب + عکس
مرگ دلخراش پسر دانشجو
2 مرد نقابدار در تله دوربین دختر 13ساله + عکس
بداخلاقی مرد نظافتچی با دختر دانش آموز ارومیه ای شهر را به هم ریخت + فیلم و تصاویر
فیلم فاجعه در مدرسه دخترانه ارومیه + تصاویر
بازیکن صنعت نفت آبادان درگذشت
هوا تاریک شده بود و محمد رضا با نگاه های شیطانی مرا در گوشه مغازه گیر انداخته بود که !!!+ عکس
زن چاق روی دختر 9 ساله نشست و او را کشت + عکس
نبش قبر کنید تا علت مرگ مرموز پدرم روشن شود / درخواست دختر جوان از دادسرای تهران
مرگ ابهام آمیز نوزاد یک روزه در بیمارستان الزاهرای رشت
برادرم ارتباط نامتعارف با کسی که 50 سال داشت برقرار کرده بود و ما او را در بازار آهن کشتیم
تجاوز سرایدار مدرسه به دختر 12 ساله در ارومیه / این مرد بازداشت شد + عکس
فوری / حمله خانواده های دانش آموزان دختر به سرایدار شیطان صفت مدرسه ای در ارومیه+ فیلم و عکس
شهلا صیغه پنهانی ام شد اما او با زنم در ارتباط بود و !!!
اعتراف تلخ سمیرا 16 ساله در پرونده جسد سوخته پسر جوان
ارسال نظر