این خاطره به مناسبت درگذشت منصور یاورزاده قاضی سرشناس جنایی تهران انتشار می یابد
کشف اجساد 2 دختر نوجوان در بیابان های اطراف تهران
رکنا: به مناسبت درگذشت منصور یاورزاده، قاضی بازنشسته جنایی پایتخت یکی از خاطرات او در دوران بازپرس بودن ایشان توسط پایگاه خبری رکنا انتشار می یابد.
به گزارش گروه جنایی رکنا، سالها پیش زمانی که من بازپرس بودم مسوول رسیدگی به پروندهای شدم که تا مدتها تلخی آن پرونده فکرم را مشغول کرده بود و نمیتوانستم آن را فراموش کنم. ماجرایی که برایتان تعریف میکنم سی و چند سال پیش اتفاق افتاد. من در آن زمان بازپرس ویژه قتل Murder بودم. یک روز ماموران خبر دادند جسد دو دختر نوجوان حدودا 13 و 15 ساله را در بیابانهای اطراف تهران پیدا کردند. این دو دختر خفه شده بودند. من بلافاصله به محل رفتم. صحنه تلخی بود، چهره معصوم این دو دختر انگار هنوز روح داشت و شبیه مرده نبود. چشمانشان بسته بود و روسری دور گردن آنها پیچیده شده بود. نحوه قتل طوری بود که نشان میداد کسی که آنها را کشته طوری این کار را کرده که دخترها زیاد زجر نکشند. قتل از روی ترحم اولین چیزی بود که به ذهنم رسید.
اولین کسی که میتوانست این کار را کرده باشد پدر بچهها بود چون تحقیقات ما نشان داده بود که این دو دختر فقط پدر و مادر دارند و هیچ فامیل دیگری ندارند. من دستور دادم تحقیقات لازم در مورد اینکه پدر بچهها چه کاره بوده و آیا میتوانسته انگیزهای برای این کار داشته باشد انجام گیرد. واقعیتهایی در این تحقیقات به دست آمد که تن هر انسانی را به لرزه میانداخت.
پدر و مادر این دو دختر که بشدت هم ناراحت و بیتاب بودند در یک شوفاژ خانه زندگی میکردند و بسیاری از شبها سر گرسنه روی بالش میگذاشتند. پدر خانواده بیماری سختی داشت و نمیتوانست کار کند. درآمدی که این خانواده داشتند متعلق به مادر خانواده بود. این زن در خانههای مردم کار میکرد و فقط میتوانست نان، چند قطعه پنیر و چیزهای پیش پا افتاده را بخرند.
مادر این دخترها خیلی بیتابی میکرد و شرایط روحی بسیار وخیمی داشت اما پدر آنها در بین گریههایش میگفت خدایا راحت شدند تو میدانی که آنها راحت شدند.
من پدر این دو دختر را بازداشت کردم و از او خواستم واقعیت را بگوید. مرد بیچاره انگار منتظر بود کسی پای درد دلهایش بنشیند شروع کرد به تعریف داستان غمانگیز زندگیاش و گفت: چند سال قبل به خاطر بیماری سختی از کار افتاده شدم. هزینه درمان آنقدر زیاد بود که نمیتوانستم آن را بپردازم. روز به روز حالم بدتر شد و دیگر پولی هم نداشتم که حتی قرصهای مسکنم را بخرم. ما مستاجر بودیم. چارهای نبود بجز اینکه همسرم کار کند. دخترانم سارا و ثریا را خیلی دوست داشتم و از اینکه میدیدم آنها این قدر متین مشکلات را تحمل میکنند خجالت میکشیدم. بچههایم حتی ماهی یکبار هم نمیتوانستند یک وعده گوشت بخورند و همیشه گرسنه بودند. نگاه به رنگ پریده آنها قلبم را به درد میآورد.
شرایط روزبهروز بدتر میشد. پولی که همسرم در میآورد خیلی کم بود. آن هم یا خرج داروهای من میشد یا میتوانستیم با آن کمی نان و خوراکیهای پیش پا افتاده بخریم. کرایه خانه را هم نمیتوانستیم بپردازیم. بالاخره بعد از ماهها کشمکش صاحبخانه، ما را از خانه بیرون انداخت. مرد صاحبخانه میگفت او هم از این طریق زندگی میکند و نمیتواند بدون کرایه زندگیاش را بگذراند. وسایلم را به خیابان ریختند و من ماندم با دو ختر نوجوان و زنی جوان که باید کنار خیابان زندگی میکردم. چادری زدیم و همانجا ماندیم. سرمای زمستان تا مغز استخوان را میسوزاند. با خودم فکر میکردم این دو دختر نحیف چطور این سرما را تحمل میکنند. شرایط خیلی بدی داشتیم. گاهی عابران و رهگذران برایمان غذا میآوردند و ما میخوردیم. اگر نمیآوردند چیزی نداشتیم که بخوریم. چند روزی کنار خیابان بودیم که پیرزنی به ما پیشنهاد داد در شوفاژ خانه منزلش ساکن شویم. حداقل شوفاژخانه گرم بود و بچهها این طور نمیلرزیدند. 2 ماه زمستان را هم آنجا ماندیم. حقارتی که به من میرفت آنقدر زیاد بود که نمیتوانستم شرایط را تحمل کنم. به آینده فرزندانم فکر میکردم به اینکه آنها چه سرنوشتی خواهند داشت، آیا روی خوشبختی را میبینند؟ در آن شوفاژخانه چه کسی به خواستگاری این دو دختر نوجوان میآید؟ من بدحال بودم هر لحظه امکان داشت بمیرم. دکترها جوابم کرده بودند. بعد از من چه کسی از این دو دختر مراقبت میکرد؟ در آن سوفاژخانه و با بیپدری، کسی بود که بتواند دخترانم را خوشبخت کند؟ دخترانی که یک وعده غذای سیر همیشه برایشان حسرت بود.
تصمیم خودم را گرفتم. صبح که شد ابتدا یکی از دخترانم را که در شوفاژخانه بود خفه کردم. همسرم و دختر دیگرم در حیاط خانه مشغول به کار بودند. بعد دختر دیگرم را صدا کردم و او را هم خفه کردم و اجسادشان را به بیابانی در ان اطراف بردم و رها کردم. مرگ میتوانست آنها را از زندگی فلاکت باری که در آن بودند نجات دهد اما من که پدرشان بودم نمیتوانستم ولی مرگ را به آنها دادم. حرفهای این مرد و کاری که کرده بود آنقدر تلخ بود که برای همیشه در ذهنم ماند. تا آن زمان فکر نمیکردم پدری بتواند دخترانش را این طور خفه کند و به قتل برساند اما آن مرد چاره کار را در مرگ فرزندانش دیده بود و نه چیز دیگر. ناخودآگاه یاد این جمله افتادم که فقر، مادر هر نوع جنایتی است و این جمله در آن پرونده کاملا نمود پیدا کرد. بعد از این پرونده من سالها کار کردم وقاضی Judge و رئیس دادگاه و بعد هم بازنشسته شدم اما هنوز هم گاهی آن پرونده مانند یک فیلم از جلوی چشمانم میگذرد. قاتلی که خود قربانی شرایط شده بود و دو فرزندش را هم قربانی کرده بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی رکنا را از دست ندهید:
فوری / خودسوزی مرد پیمانکار جلوی در اتاق رئیس مالی شهرداری منطقه 16 تهران
اقدام شیطانی با یک دختر / راننده کامیون او را داخل کابین برد و ... + عکس
فوری / برادر ریگی کشته شد + عکس
نتایج فینال خندانندهشو لو رفت!
قتل یک کارتن خواب در مزرعه کلم به خاطر 40 هزارتومان+عکس
اولین فیلم از قتل 2 برادر نقره ساز در اردبیل + عکس
راز تلخ دستان سرد «ناز بانو» / در کارخانه با مردی آشنا شدم و ...
اشتباه هولناک شعبده باز / این زن زیبا هنگام نمایش در آتش سوخت + عکس
دختر جوان نوزاد ارتباط پنهانی اش را در میان زباله های بیمارستان رها کرد + عکس
اقدام هولناک داماد با زن جوان پشت شمشادهای بزرگراه باکری + عکس
کشف اجساد 2 دختر نوجوان در بیابان های اطراف تهران
حمله دزدان موتورسوار به روزنامه نگار قدیمی و ماجرای رد تماس 110
مردی که در دو راهی انتخاب زن عقدی یا همسر موقت به دادگاه خانواده تهران رفت
مرگ مرموز جوان ایرانی در «مانوس» استرالیا + عکس
فوری / قتل وحشتناک 2 برادر با شلیک های پی در پی در شهرک سینا + عکس
منصور یاورزاده قاضی جنایی سرشناس کشور در گذشت + عکس
قتل اسرارآمیز ۲ زن ایرانی درآلمان
چه دلیل و ایده مزخرفی!پدره حتما روانی بوده وگرنه چرا باید بچه های بیچارشو میکشت؟یعنی هیچکس پیدا نمیشد که بهشون کمک کنه؟هیچ نهادو ارگانی نبود که از اون طفلان معصوم حمایت کنه؟هیچ آدم خیری نبود؟مگه میشه؟مگه داریم؟من خودم اگه باخبر میشدم از چنین مشکلی حتما اون بچه های بیگناه رو به خونه خودم میاوردم.هزاراننفر مثل من پیدا میشدند.اینم شد توجیه چنین جنایتی؟واقعا متاسفم و امیدوارم اون مرد به سزای اعمال کثیفش رسیده باشه!