امیر مرا به باغ پدری اش برد تا در مورد ازدواج صحبت کنیم / جز من و امیر ، شیطان و هوس هم بود
رکنا: سه سال پیش که جهت خرید سیسمونی خواهرم به مغازه رفتیم امیر با ایما و اشاره کارت مغازه را که شماره تلفنش را روی آن نوشته بود به من داد.
همدیگر را خیلی دوست داریم ولی نمیدانم شب گذشته خانواده اش چه چیزی زیر گوشش خوانده اند که الان در کلانتری میگوید تو را نمی خواهم.
سه سال پیش که جهت خرید سیسمونی خواهرم به مغازه رفتیم امیر با ایما و اشاره کارت مغازه را که شماره تلفنش را روی آن نوشته بود به من داد.
16 سالم بود تا آن موقع جهت سرگرمی در مدرسه و با دوستان با چند تا از پسرهای مسیر مدرسه دوست شده بودم و همیشه بعد از چندتماس تلفنی و پیامک دوستی را قطع می کردم.
تابستان بود و حوصله ام در خانه سر می رفت.مورد خوبی برای سرگرمی بود باز حداقل2-3 هفته خودم را مشغول می کردم. فردای آن روز به آن شماره زنگ زدم، خودم را معرفی کردم و شروع کردیم به صحبت، تماسها و پیامکها مثل قبل نبود به همین خاطر بیشتر از انتظارم طول کشید و ملاقاتهای حضوری را هم تجربه کردم.
2 سال به سرعت گذشت و امیر درسش را تمام کرد. تصمیم ازدواج با امیر را در ذهنم قطعی کرده بودم ولی این سربازی لعنتی مخل آرامش من و امیر بود، هر لحظه که امیر مقدمات اعزامش را فراهم می کرد من دیوانه تر می شدم، قرار آخرین ملاقات قبل از سربازی اش را در باغ پدری امیر در اطراف شهرمان گذاشتیم تا راحت تر و بیشتر با هم صحبت کنیم.جز من و امیر شیطان Evil و هوس هم بود......
از کرده ام پشیمان بودم ولی چنان خودم را توجیه می کردم که هنوز حاضر به ادامه رابطه ام با امیر بودم و با خودم می گفتم" فوق فوقش 2 سال دیگه میاد خواستگاری" ...
دفعه آخر امیر مرا به روستایی برد که آنجا به عنوان سرباز معلم مشغول بود، سه روز آنجا ماندم، مرا به عنوان همسرش معرفی کرد و ما مثل یک زن و شوهر زندگی کردیم . پدرم با عنوان آدم ربایی از امیر شکایت کرد و ما دستگیر شدیم.
شب گذشته رفتیم بازداشتگاه تا آخرین لحظه ای که من امیر را می دیدم حرف از ازدواج می زد، پدرم آنقدر عصبانی بود که هر از گاهی به سوی امیر حمله ور می شد،و امیر هم فقط میگفت من دخترت را میخواهم او را عقد خواهم کرد.
نمی دانم یک شبه چرا نظرش عوض شد،الان که ما را از بازداشتگاه آورده اند به من نگاه هم نمی کند حتی سر من و پدرم داد هم می زند، می گوید" آدم ربایی نبوده دخترت خودش با من آمد، زور و اجباری نبوده، من او را نمی خواهم، تازه اول جوانی ام است ازدواج کنم که اسیر بشم آنهم با کسی که اصلا اعتمادی به او ندارم"
نظریه کارشناس:
حالتهای روانی مراجع، نشان از عدم پختگی شخصیتی داشته و عدم نظارت کافی والدین به وقوع آسیب دامن زده است.
بعلاوه چشم پوشی از خطاها و لغزشهایی که به نظر کوچک می آیند در صورتی که هر کدام به تنهایی عاملی برای انحطاط یک شخص میباشد، عدم تقویت باورهای مذهبی – فرهنگی و وجود باورهای غلط در خصوص روابط خارج از عرف و بسیاری از عوامل دیگر در بروز آسیب سهیم بوده اند.
در خصوص پیشگیری از وقوع چنین آسیب هایی لزوم بکارگیری قوانین اسلامی به خصوص در مورد مسائل مربوط به محرمات و بکارگیری آن و تقویت باورهای دینی و مذهبی، تلاش در جهت تربیت صحیح فرزندان، نظارت کافی آنها و حل مسائل از طریق شیوه های روانشناختی و رفتاری از جمله موارد پیشنهادی می باشد.
از سوی دیگر دستگاه های ترویج کننده و القای فرهنگ همانند آموزش و پرورش ، دانشگاه ها که قشر عظیمی از نوجوانان و جوانان ما را تحت تسلط خود دارد باید در فرهنگ سازی و اجتماعی نمودن آنان فعالیت مطلوبی صورت دهند و تجدید نظر در تهیه کتب و به روز نمودن آن متناسب با مسایل اجتماعی به شکلی که فرد پیش آگاهی های لازم برای مقابله با تهدیدات و مشکلات اجتماعی مد نظر قرار گیرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
این اخبار را از دست ندهید:
دختر 14 ساله در دام شیطانی سرباز یک بیمارستان تهران
پدرم بیر حمانه مادرم را از بالکن به حیاط پرت کرد و به پزیرایی برگشت و تلویزیون نگاه کرد! / پرونده سقوط یک زن در خیابان قزوین بررسی شد
دردسر وحشتناک برای تازه داماد در یک کوچه بن بست جنوب تهران
فرامرز ناخواسته پدرش را زنده زنده سوزاند / مرد مخالف ازدواج قاتل با رویا بود
مردی در شاهرود برادرش را با بنزین سوزاند!
دو زن همدانی برای چیدن گیاهان دارویی به کوه رفتند و ناپدید شدند تا اینکه ...
عارف لرستانی به رویایش رسید / مراسم تشییع در روستای پدربزرگش +فیلم
ارسال نظر