نیمه شب چوپان مینا را با لباس شب در بیابان پیدا کرد و ...
رکنا: همیشه فامیل به من غبطه می خوردند، نمی دانم چه شد که دیگر نتوانستم از مواد لعنتی دل بکنم.
همیشه دختر خوب فامیل بودم. سر به راه و دوستداشتنی. همان دختری که همه آرزو میکردند داشته باشند. آرام و درسخوان. هر زمان حرف از بچههای فامیل میشد، مادرم سرش را بلند میکرد و نگاهی به من میانداخت و با رضایت تمام میگفت: خدارو شکر دخترم هیچی از نجابت و زیبایی و هوش کم نداره. امیدوارم خدا یه دختر مثل مینا به هر پدر و مادری بده که بدونن چقدر شیرین و دوستداشتنیه.
همهچیز همینطور برایم شیرین و جذاب و اوضاع بر وفق مراد بود که با قبول شدنم در دانشگاه، آن هم در رشته مهندسی معماری محبوبیتم را فامیل دوچندان شد. همه به من تبریک میگفتند و از خوبیهایم تعریف میکردند، اما من دلم نمیخواست این دختری که هستم باشم. از این زندگی بدون هیجان بدم میآمد. از اینکه همیشه باید بهترین باشم متنفر بودم. حتی میترسیدم کارهایی را که دوست دارم انجام دهم. آنقدر که مادرم همهجا از من تعریف کرده بود، میترسیدم کاری کنم که او را سرافکنده کنم. دیگر همه زندگیام شده بود آنچه دیگران انتظار دارند نه آنچه میخواهم. همیشه با خودم فکر میکردم که واقعیت من خوب نیست، من فقط به خوب بودن عادت کرده بودم و حس میکردم همه آنچه دوست دارم باشم بد است.
همسن و سالانم را به چشم بچههایی میدیدم که کارهای احمقانه میکنند و برای چنین طرز تفکری هم از طرف بزرگترها تشویق میشدم.
سال دوم دانشگاه بودم که با شبنم آشنا شدم. شبنم همه آن چیزی بود که من آرزویش را داشتم. یک دختر شاد که هر کاری دلش میخواست انجام میداد. او از کودکی این رفتار را داشت و دیگران هم دوستش داشتند. کسی هم برای رفتارهای کودکانه او را سرزنش نمیکرد. من فقط شبنم را میدیدم، اما جرات نداشتم کارهای او را انجام دهم. نه اینکه دلم نخواهد، غرورم اجازه نمیداد به دیگران بگویم واقعیت من چیز دیگری است. یک روز که با شبنم صحبت میکردم او مرا مجاب کرد که زندگی حق من است. باید همان باشم که دلم میخواهد. او گفت دیگران آنقدر که من فکر میکنم مهم نیستند. فقط باید سعی کنم از تجربیات بزرگترها در کارهایم استفاده کنم و کار احمقانه انجام ندهم.
بعد از صحبتهای او انگار من آدم دیگری شده بودم و هر چه در کودکی محدودیت داشتم را بروز دادم. منی که حتی به سختی با پسران سلام میکردم، دوستان بسیار صمیمی و زیادی از جنس مخالف داشتم. کارم به جایی رسیده بود که حتی شبنم و بارها به من میگفت که کارم اشتباه است اما من فقط یک جمله در سرم بود. «خودم مهم هستم و دیگران اهمیتی ندارند که بخواهند من را تغییر دهند.»
کارم به کشیدن سیگار و بعد از آن هم چیزهای دیگر رسید. شبنم و دیگر دوستانم رابطهشان را با من قطع کردند و دورم پر شده بود از جوانانی که همیشه احمق فرضشان میکردم. هر شب تا دیر وقت مهمانی Party و مصرف مواد. مادر و پدرم در خانه حبسم کردند، اما من با راه انداختن یک نمایش خودکشی آنها را وادار کردم که رهایم کنند.
مادرم مدام میگفت: نمیدانم چه کسی دختر دسته گلم را چشم زده و جادو کرده.
آنها ناراحت بودند و من تازه خوشحال از اینکه خودم را پیدا کردم. از خود جدیدم راضی بودم. سهترم پشت هم مشروط شدم و از دانشگاه اخراجم کردند، اما این چیزها برایم مهم نبود. من فقط محو مهمانی و مواد بودم. دیگر از چهرهام هم معلوم بود که معتاد Addicted شدهام.
یک شب در یکی از همین مهمانیها آنقدر مواد کشیدم که به حالت توهم رسیدم. بعد هم دیگر نفهمیدم چه شد. خودم را در یک کویر میدیدم. دلم آشوب بود. ناراحت بودم. تنها چیزهایی که یادم میآید همینها بود. انگار گریه میکردم و چیزی میخواستم، اما کسی نمیتوانست به من کمک کند.
وقتی چشمانم را باز کردم، خودم را در بیمارستان دیدم. دو روز در بیمارستان بیهوش بودم و کسی امید نداشت که به هوش بیایم. دکترها میگفتند کار خدا بوده که زنده ماندهام.
آن شب وقتی حالم بد میشد، دوستانم مرا سوار ماشین کرده و به بیرون شهر برده بودند. چوپانی بدن نیمه جانم را پیدا کرده بود.
یک ماه از این ماجرا گذشته و حالا یک دختر گوشهگیر شده ام. از مرگ نجات پیدا کردم، اما از مواد هنوز بهطور کامل پاک نشدهام. سرنوشتم را نوشتم شاید درس عبرتی باشد برای آنهایی که دنبال آزادی Freedom بی قید و شرط هستند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
عارف لرستانی بازیگر معروف درگذشت
جدال افغان ها در آرایشگاه با شمشیر و اسلحه / پلیس مشهد 3 قاتل را دستگیر کرد +عکس
2 قتل در عرض یک هفته در شهرک اسلامیه مهران /قاتلان دستگیر شدند
پسر بچه 8 ساله هوس چیزبرگر کرد ، ماشین پدرش را دزدید / او راننده ای تمام عیار بود!
قتل تازه داماد توسط عروس خانم 7 روز بعد از ازدواج
اقدام وقیحانه با دختر عمو در خانه روستایی / این جوان فراری است
زن معشوقه اش را به بستر شوهرش آورد تا ... + عکس زن دستگیر شده
ماجرای جدال علی با پلنگ خونخوار در بیابان بوشهر / او پلنگ را با دست خفه کرد
عروسی که با صندوقهای طلا به خانه بخت رفت+ فیلم
تقاضای عجیب یک متهم در دادگاه کیفری تهران / مرا ممنوع الملاقات کنید!
گمشدن این گربه مشکی در باند 25 روز فرودگاه مهرآباد را به هم ریخته بود+فیلم و عکس
فیلم لحظه حمله وحشیانه قمه به دستان به جوان 22 ساله
مرگ وحشتناک جوان اهوازی در کورس خودروی فورد
بهاره سوار ماشین بچه پولدار های تهران می شد و آن ها را میلیاردی سر کیسه می کرد+عکس
حادثه وحشتناکی که در خانه مجردی عضو تیم ملی شنا رخ داد / خواهران دو قلو در خیابان ظفر با برادرشان زندگی می کردند که ...
پلیس تهران وقتی به خانه پیرمرد شیطان صفت رفت، دختربچه گمشده را در وضعیت بد و نیمه برهنه پیدا کرد+عکس
۷ دختر و پسر خردسال تهرانی در دام سیاه پلیس مخفی قلابی
راز پارتی اجنه در خانه عروس 22 ساله / جمال از همه چیز خبر داشت!
قوه قضاییه علیه احمدینژاد اعلام جرم کرد
آموزش روابط زوجین برای زوج ناشی دردسرساز شد / آن ها عکس هایی را فرستادند که نباید می فرستادند
سوء استفاده راننده سرویس مهدکودک از دختر 5 ساله
آن شب به خانه مجردی ام آمد وقتی طلاهایش را دیدم وسوسه شدم و نصف شب ...
ارسال نظر