لباس دامادی حسرت مادر پسر کارمند شد / ردپای شوهرخاله در بدبختی پسر جوان
رکنا: کلاه به کلاه میکردم تا جای خالی چکهای بیمحل را پر کنم. طلبکارها دنبالم بودند و طاقت دیدن اشکهای مادرم را نداشتم.
اما چه کنم که خودکرده را تدبیر نیست. من در یک شرکت کار میکردم. درآمدم بد نبود. کمکم داشتم خودم را آماده میکردم رخت دامادی بپوشم و مادر پیرم را به آرزویش برسانم. اما لگد به بخت خودم زدم. شوهرخالهام مرا بدبخت کرد. زیرپایم نشسته بود و میگفت تو دیوانهای که کله صبح از خواب بیدار میشوی و تا غروب «بله قربان» میگویی. پیشنهاد داد با هم شریک بشویم. بدون اطلاع مادرم ماشین نازنینم را فروختم و تمام پساندازم را به او دادم. ما هزینه سنگینی برای تغییر دکوراسیون پرداخت کردیم و از طرفی کالاهایی آوردیم که روی دستمان باد کردند. در کمتر از دو سه ماه فهمیدم همهچیزم را باختهام. شوهرخالهام میگفت قرار است وام بانکی جور کند. از طرفی من میخواستم به هر قیمتی شده ضرر و زیان مالی را که دادهام جبران کنم. چند چک کشیدم و دلم خوش بود که وام میگیریم. ولی وعدههای شوهرخاله پوچ از آب درآمدند و موعد چکهایم فرارسید. مغازه را تعطیل کردیم. طلبکارها دنبالم میگشتند. فرار Escape کردم و از شهر خودمان به مشهد آمدم. امروز از جلوی انبار فروشگاهی رد میشدم. با دیدن جعبههای جلوی انبار وسوسه شدم. یک جعبه برداشتم و پا به فرار گذاشتم. نمیدانستم دوربین کنترلی کار گذاشتهاند. بدبختیهایم قوز بالای قوز شدهاند. نمیدانم چه جوابی به مادرم بدهم. بعد از مرگ پدرم خیلی برایم زحمت کشیده است. آروزهای او و سرنوشت خودم را سوزاندم و بازنده شدم، چون پایم را بیشتر از گلیم خودم دراز کردم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
پریوش زنگ زد و گفت شوهرم به ماموریت رفته در خانه تنها هستم / دخترش در اتاق خواب بود که ...
-
فیلم خواستگازی و ازدواج المیرا شریفی مقدم از زبان خود خانم مجری محبوب ! + فیلم و عکس های خاص
ارسال نظر