زندگی‌های مشترکی که براحتی و تنها با یک تلنگر کوچک جوری از هم پاشیده که زن و شوهر تنها به جدایی از هم فکر می‌کنند.
وقتی پای صحبت‌های این زوج‌ها بنشینیم، بیشتر تعجب می‌کنیم. بسادگی آب خوردن در یک لحظه آن هم فقط به خاطر یک دعوای بی‌اهمیت راهی دادگاه خانواده شده‌اند.
آدم فکر که می‌کند، با خودش می‌گوید مگر می‌شود زندگی مشترک، عشق، تعهد و یک زندگی خانوادگی را تا این اندازه بی‌اهمیت دانست و نسبت به نابود شدن تا این حد بی‌تفاوت بود. ولی روی میز قضات دادگاه خانواده هر روز پر است از این‌گونه پرونده‌ها که به چند تای آنها که در سال 95 مطرح شده، اشاره می‌کنیم.

زن جوان دیگری که درخواستش موضوع یکی از پرونده‌های عجیب دادگاه خانواده را تشکیل داد، فقط به خاطر این که هیچ اختلافی با شوهرش نداشت، تصمیم گرفت زندگی مشترکش را به پایان برساند. او با شوهرش هیچ دعوایی نداشت. همین موضوع بود که او را به دادگاه خانواده کشاند. نادیا از این که در زندگی با شوهرش هیچ اختلاف یا درگیری ندارد، ناراحت بود.
او به قاضی Judge گفت: چهار سال است ازدواج کرده‌ام، ولی در این مدت حتی یک بار هم با شوهرم دعوا نکردم. شوهرم هرچه می‌گویم گوش می‌کند و هیچ وقت دعوا به راه نمی‌اندازد. حتی گاهی اوقات از روی عمد  سعی کردم حرفی بزنم یا کاری کنم که عصبانی شود، ولی باز هم سکوت کرده و هیچ خشمی از خود نشان نداده است. چهار سال است که حتی یک‌بار هم ندیدم شوهرم عصبانی شود. برای همین دیگر خسته شده‌ام. زندگی‌ام یکنواخت و بدون هیچ احساسی می‌گذرد. همین شد که در نهایت تصمیم گرفتم از این مرد برای همیشه جدا شوم.
این پرونده عجیب هنوز در حال رسیدگی در دادگاه خانواده بوده و قاضی نظر نهایی را صادر نکرده است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی