جستجوی مرد 71 ساله به دنبال خانواده
این مرد را می شناسید / او از 6 سالگی در پرورشگاه بزرگ شده است+فیلم و عکس
رکنا: برای دیدنش به خانه اش رفتیم. ساختمان سرایداری یک ساختمان پزشکان خانه 26 ساله اش است. وقتی می رسیم جلوی در خانه همراه دوستش منتظر ماست. ابتدا نمی دانیم کدام یک از آن دو غلام قصه ماست.
به محض دیدن ما ، ما را به داخل هدایت می کنند. خانه ای کوچک و پر صفا که حکایت از سال های زحمت کشی این زن و شوهر پیر دارد.
می نشینیم و با میوه و چایی پذیرایی می شویم. سوری خانوم همسر آقا غلام شروع به صحبت کردن می کند و از سرنوشت تلخ همسرش می گوید.
می گوید وقتی کودکی 5 الی 6 ساله بوده پدرش از قائنات وی را به مشهد می آورد و به بهانه اینکه در سر کچلش تکه هایی زخم وجود دارد و می خواهد او را درمان کند وی را به دروازه قوچان مشهد که پرورشگاهی در آنجا بوده تحویل می دهد و به وی می گوید طی چند روز آتی به سراغش خواهد آمد. اما....
آقا غلام هر وقت می خواهد داستانش را تعریف کند به گریه می افتد. سرش را مدام تکان می دهد و همانند یک کودک بغض می کند. طبق شناسنامه اش الان 71 ساله است. اما معلوم نیست تاریخ دقیق تولدش کی بوده است.تا بعد از انقلاب شناسنامه نداشته و بعد از انقلاب ثبت احوال برای وی فامیلی قائنی نسب را انتخاب می کند و تاریخ تولدش را هم سال 1324 می نویسد. خودش می گوید یادم است که فامیلی خانواده گی ام حسینی بوده است.
عینکی ته استکانی به چشم دارد و دندان هایش هم کشیده است. سوری خانوم می گوید مدام گریه می کند و دلش می خواهد نشانی از خانواده اش پیدا کند. باوجودیکه ما نمی گذاریم آب در دلش تکان بخورد اما مدام بی تابی می کند.
در همان زمان که غلام در پرورشگاه مشهد بوده است خواهرش فاطمه نیز که دختری تقریبا 13 ساله بوده در منزل مردی به نام آقای خجسته خدمتکار بوده و گاهی به وی سر می زده است. اما خودش می گوید بعد از تهران دیگر خبری از خواهرم پیدا نکردم. بعد از اینکه چند سالی در پروشگاه می ماند با مردی که به وی وعده تهران و جا و مکان را داده است رهسپار تهران می شود. اما در تهران به آوارگی می رسد. می گوید وقتی به تهران آمدم برای اینکه جایی نداشتم شاگرد قهوه چی شدم و همانجا هم شب ها می خوابیدم. بعد مدتی در راه آهن بادام زمینی می فروخته و بعد از آن هم در پارک شهر مدتی پارکینگ چی می شود... دوباره به گریه می افتد و می گوید خیلی آوارگی کشیدیم... خیلی...
ازش پرسیدم یادت می آید پدرت چکاره بود؟ گفت بله پدرم ساربان بود. ما 3 تا شتر در حیاط خانه داشتیم که پدرم با آن ها مردم را به حج می برد. من هم گاهی با آن شتر ها بازی می کردم و آن ها را به چرا می بردم. پدرم مرد چاقی بود اما هیچ نشانی از مادرم در ذهن ندارم.او را اصلا یادم نمی آید. حتی نمیدانم برادری داشتم یا نه... اما خواهرم فاطمه را به یاد دارم. یکی از چشم هایش زمانی که با داس خرمن درو می کرد جو به چشمش رفته بود و لکه ای در چشمش هویدا بود. فاطمه درمنزل آقای خجسته کار می کرد و شب ها هم به وی اتاقی داده بودند که همانجا می خوابید.
آقا غلام عاقبت بعد از اینکه چند سالی در تهران می ماند و کار می کند از روزگار خسته می شود و به انزلی می رود و خودش را به پرورشگاه آنجا معرفی می کند و حدودا 4 سال هم آنجا می ماند و دوباره به تهران بر می گردد.
آقا غلام قصه ما وقتی مردی حدودا 40 ساله می شود به پیشنهاد دوستش که بعد ها باجناقش می شود به خواستگاری سوری خانوم 26 ساله می رود و ازدواج می کنند. حاصل این ازدواج هم 3 فرزند است که هر کدام مشغول زندگی خود هستند و علاقه دارند پدرشان خانواده اش را پیدا کند. سوری خانوم می گوید آرزو دارم قبل از مرگ خانواده غلام را پیدا کنیم تا دلش شاد شود.
سوری خانوم می گوید چند سال پیش غلام همراه پسر بزرگم به قائنات رفتند تا بلکه بتوانند نشانی از خانواده اش پیدا کنند اما نشد. بعد از آن هم درگیر بیماری قلبی غلام شدیم و دیگر نتوانستیم برای پیدا کردن خانواده اش ادامه بدهیم.
از سوری خانوم می پرسم کی متوجه شدید که وی پدر و مادری ندارد؟ گفت: تا بعد از انقلاب که شناسنامه ها را باید عوض می کردیم من نمی دانستم. همیشه فکر می کردم پدر و مادرش فوت کرده اند. نمی دانستم بچه پرورشگاه است. تا اینکه داستان شناسنامه ها پیش آمد و همه چیز را برایم تعریف کرد اما هرگز دوست داشتنم نسبت به وی عوض نشد و همیشه ام کاری کرده ام که ذره ای احساس دلتنگی نکند. اما الان تنها آرزویمان پیدا شدن خانواده اش است تا شاید ذره ای از سختی هایی که این سال ها کشیده جبران و سوالاتی که در ذهنش بی جواب مانده پاسخ داده شود. سوالاتی که از دروه همسرم را آشفته می کند.
حرف آخر آقا غلام هم همین است که هیچ ناراحتی دل شکستگی از خانواده ام ندارم تنها آرزویم این است که پیدا شوند و این دم آخر در کنار آن ها زندگی کنم و باز هم گریه می کند. همچون کودکی بغض در گلویش می پیچد و نمی گذارد به راحتی حرف بزند.
اگر از سرنوشت این مرد و خانواده اش اطلاعی دارید می توانید با دفتر رکنا با شماره تلفن 9-23051478-021 تماس بگیرید.
فیلم و عکس این مرد را برای دوستانتان بفرستید و او را در یافتن خانواده اش یاری کنید. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبارمرتبط با پلاسکو را بخوانید:
پلاسکو / از خاک تا آتش، از آتش به خاک / در 6 دقیقه کل فاجعه را ببینید+فیلم
فرار از مرگ یک آتش نشان در فاجعه پلاسکو / هر قدم بر می داشتم زیر پاهایم آوار می شد + فیلم گفتگو و عکس
چگونه 9 آتشنشان پس از 70 دقیقه از زیر آوار پلاسکو نجات یافتند؟ /گفتکو با آتش نشان نجات یافته
آتش نشانی که حامی ایتام بود/ شهادت در حادثه پلاسکو قبل از مدافع حرم شدن +عکس
آتش نشانان شهید در اینجا ابدی می شوند / گزارش رکنا از آماده سازی محل خاکسپاری شهدای آتش نشان پلاسکو+ فیلم و عکس
4 شهید آتش نشان دیگر حادثه پلاسکو شناسایی شدند + اسامی
همسر آتش نشان شهید از آخرین خداحافظی اش با شوهرش گفت / حسین خواست همکارش را نجات دهد که پلاسکو فروریخت
روایت غم انگیز آتشنشانی که شاهد مرگ برادر بود / 4 برادر آتش نشان که یکی از آنها شهید شد +عکس
فاجعه پلاسکو تلخ ترین لحظه عمرم بود/جزییاتی از حادثه که نشنیده اید
شهید امینی فریاد میزد اینجا را ترک کنید/ من همان عکاس گمشده در پلاسکو بودم!+عکس
پلاسکو که ریخت خودم را از طبقه هشتم بیرون پرت کردم / فقط نمی خواستم جنازه ام زیر آوار بماند
اگر آتشنشانان خارج میشدند ۳۰۰ نفر زیر آوار میماندند / جزئیات فاجعه پلاسکو از زبان سخنگوی آتش نشانی
وداع با 16 آتش نشان فداکار پلاسکو در ستاد معراج+فیلم و عکس
آواربرداری تمام شد اما گمشده ما پیدا نشد / همسر نگهبان پلاسکو چشم انتظار است
با سلام و دورود بنده همشهری ایشون هستم خبر و عکس وفیلم رو تو کانال های قاینات و خبرگزاری های قاینات منتشر کردیم ان شا الله که خبری بشه و ایشون بهه خونوادشون برسن با تشکر
رکنا: با تشکر از شما و امید به یافتن خانواده این مرد
فک نکنم قائنات شهر خیلی بزرگی باشه یعنی چند تا خانواده هستن که فامیلیشون حسینیه ؟ چرا خونواده ش پیدا نشده ؟من که خیلی ناراحت شدم