طناب اعدام پس از 10 سال باز شد
رکنا: سالهاست که در واحد اجرای احکام دادسرای جنایی تهران کار میکنم. با پروندههای مختلفی رو به رو شده ام.
در همه پروندههایی که به اجرای احکام میآمد، سعی میکردیم با طرف پرونده که به عنوان اولیای دم بودند، گفتوگو کنیم. آنها را برای شرکت در جلسات واحد صلح و سازش دادسرا دعوت میکردیم. درباره افراد اعدامی و شرایط زندگی آنها و خانوادههایشان حرف میزدیم. همین جلسات باعث میشد برخی خانوادههای قربانیان برای رضای خداوند فرصتی دوباره به افراد زندانی Prisoner بدهندو نسبت به آنها گذشت کنند و زندگی دوباره به این افراد ببخشند.
سال گذشته در حال بررسی پروندههایی بودم تا با دعوت خانوادههای اولیای دم جلسههایی با آنها در واحد صلح و سازش برقرار کنم که متوجه پروند پسری شدم که ده سال پیش مادرش را در جریان یک خشم آنی به قتل Murder رسانده بود. او تنها فرزند خانواده و پدرش هم سالها قبل از جنایت Crime فوت شده بود. زمانی که پرونده او را بررسی کردم، متوجه شدم در پرونده وی اولیای دمی وجود ندارد و دادستان برای او درخواست قصاص کرده است.
این حکم تائید شده و او ده سال است که زیر تیغ قرار دارد و بلاتکلیف میان قصاص و بخشش مانده است. بنابراین وضع این جوان اعدامی را در زندان Prison بررسی کردم و متوجه شدم او از همان روزهای اولی که به زندان وارد شده بابت قتلی که در اوج عصبانیت انجام داده، پشیمان است.
در ادامه متوجه شدم این جوان راه خود را در زندان یافته و شروع به نوشتن چند کتاب در زمینه دنیا و خداشناسی و... کرده است. مسئولان زندان هم میگفتند در این ده سال از او اشتباهی سر نزده و وی به حسن اخلاق و شهرت در زندان معروف است. زمانی که درباره او بیشتر تحقیق کردم، تصمیم گرفتم با او از نزدیک حرف بزنم.
دستور انتقال مرد اعدامی را از زندان به اجرای احکام دادم. او زمانی که مقابلم ایستاد، از ماجرای زندگیاش و این ده سال سختی و تنهایی برایم گفت و این که هیچکس حتی به ملاقاتش نیامده است. هیچکسی را ندارد. بلاتکلیف است و همین بلاتکلیفی عذابش میدهد.
مطمئن بودم او باید فامیلی داشته باشد. بنابراین دوباره با جوان اعدامی حرف زدم. در میان گفتههایش او چند نام از بستگان مادرش را در اختیارم قرار داد، اما نمیدانست که این افراد زنده اند یا نه. چون زمانی که خردسال بوده همراه مادرش به شمال کشور میرفته و با آنها در رفت و آمد بوده است.
همین حرفها و اطلاعاتی که او در اختیارم قرارداد، باعث شد برای یافتن تنها بستگان مقتول تلاش کنم. بنابراین مکاتبهای با اداره ثبت احوال یکی از شهرهای شمالی انجام دادیم و خواستیم تا درباره نام چند مردو زن برایمان تحقیق کنند تا مشخص شود آنها در قید حیات هستند یا نه. اگر زنده هستند نام و نشانی ازآنها را در اختیارمان قراردهند. احساسی به من میگفت که این نامهنگاری حتما جواب میدهد.
چند ماهی گذشت تا اینکه پاسخ نامهای که از اداره ثبت احوال در انتظارش بودم به دستم رسید. زمانی که محتویات نامه را خواندم، متوجه شدم نام یکی از افرادی که مرد زندانی به ما گفته بود صحت داشت و او که پسردایی مقتول بوده در یکی از شهرهای شمالی کشور زندگی میکند. همین موضوع بارقهای از امید را در دلمان روشن کرد تا شاید بتوان کمکی برای بخشش جوان 31 ساله کرد و او به زندگی دوباره بازگردد. ابتدا تلفنی با آن مرد حرف زدیم که میگفت کشاورز است و پدرش از اقوام زن فوت شده و سالهاست از آنها خبری نداشته و حتی نمیدانسته که او کشته شده و پسر وی به اتهام قتل در زندان به سر میبرد.
او دعوت ما را قبول کردو به اجرای احکام دادسرای جنایی تهران آمد. زمانی که با او حرف زدیم و
وی متوجه ماجرا شد و زمانی که پی برد پسر جوان اصلاح شده و دوست دارد زندگی جدیدی را برای خود رقم بزند و زندگی و مرگ پسر جوان در گرو تصمیم او است از ما فرصتی خواست تا کمی در این باره فکر کند. حتی اعلام کرد که یک مرد و زن دیگر هم وجود دارند که از اقوام مقتول هستند پس باید رضایت آن دو نفر را هم که به عنوان اولیای دم حساب میشوند را جلب کند.
با او حرف زدیم و قرارشد که با آن دو اولیای دم نیز گفتوگو کند و از ماجرای زندگی مرد اعدامی برایشان بگوید و بعد سه نفری نزدم بیایند و آخرین تصمیم خود را بگویند. از سوی دیگر مرد زندانی مدام آخرین وضعیتش را جویا میشد. دلداریاش دادم و خواستم تا کمی صبر و به خدا توکل کند تا شاید گرهی در پروندهاش باز شود.
او خیلی پریشان بود و نمیدانست واقعا بعد از ده سال که زیر تیغ قرار گرفته، سرنوشتش چه میشود. چند هفتهای گذشت تا اینکه تنها ورثهها و اولیای دم زن کشته شده به دادسرا آمدند.
آنها گفتند: ما سه نفری با هم حرف زدهایم. وضعیت مرد اعدامی را که سالها از سرنوشت او و مادرش بیخبر بودیم بررسی کردیم. متوجه شدیم که او در این ده سالی که در زندان بوده متنبه شده و میتواند راه جدیدی در زندگیاش باز کند. بنابراین ما نمیخواهیم او بیش از این در زندان بماند.
برای شادی روح مادر فو ت شده جوان اعدامی میخواهیم او را ببخشیم تا شاید خدا به او کمک کند و راه جدیدی در زندگی پیش روی او باز شود. آنها بدون هیچ چشمداشتی از خونخواهی گذشتند و جوان اعدامی 31 ساله را بخشیدند.
با شنیدن این حرفها خوشحال شدم. آنها برگههای رضایتنامه را در واحد صلح و سازش امضا کردند و قرار شد ماجرای بخشیده شدن مرد اعدامی را به او اطلاع دهیم.
تابستان امسال بود که جوان زندانی را به دادسرا فراخواندم. با او حرف زدم و گفتم که سه اولیای دم به او رضایت دادند و با توجه به اینکه ده سال است در زندان دوره محکومیتش را سپری کرده بزودی از زندان آزاد میشود. زمانی که متوجه شد بخشیده شده و کابوس اعدام execution بعد از ده سال برایش پایان یافته خدا را شکر کرد و از من و همکارانم بابت اینکه در آزادی Freedom و بخشیده شدن او نقش داشتیم تشکر کرد.
او آن روز خیلی خوشحال بود و به پهنای صورت اشک میریخت. باورش نمیشد از این به بعد میتواند آزاد زندگی کند.
او به زندان بازگشت و چند ماه بعد هم آزاد شد و چند مرتبه به دیدنم آمد و از اینکه دستگاه قضایی کمکش کرده تا آزاد شود تشکر کرد. جوان بخشیده شده دیگر از زندان آزاد شد و قول دادکه راه درست را در زندگیاش پیش بگیرد و سالم زندگی کند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
منبع: جام جم
ارسال نظر