پلیس بازنشسته به دنبال دختر گمشده اش در تهران+ عکس
رکنا: پیرمرد نفس نفس زنان وارد تحریریه شد. بریده روزنامهای دستش گرفته بود وهمان طورکه آن را نشان میداد گفت: «این دختر من است.»هیجان زیادی داشت. «این را یکی از اقوامم برایم آورده؛ همه اطلاعاتش به دختر گمشده من میخورد، لطفاً کمکم کنید.
بریده روزنامه مربوط به سرنوشت زنی بود که در یک ماهگی در خیابان رها شده و پس از سالها زندگی در پرورشگاه، مرد زندگیاش را پیدا کرده بود و با داشتن سه فرزند دنبال خانوادهاش میگشت. روزنامه از جایی بریده شده بود که تاریخش مشخص نبود. پیرمرد مدعی بود دخترش را هرگز ندیده اما از وقتی این عکس و مطلب را به او دادهاند، حسی در درونش میگوید این زن همان دختر گمشده اوست.
هوشنگ 79 سال دارد. دستانش میلرزد. در پس هیجان صدایش، غمی فروخورده را میشود حس کرد. پیرمرد کمی مکث میکند تا ذهن خستهاش به سالهای دور برگردد؛ به دهه 40 میرود و شروع به صحبت میکند: «آن سالها من تازه در پلیس Police پذیرفته شده بودم و باید برای خدمت به آبادان میرفتم. همسرم باردار بود اما نمیخواست همراهم شود. به همین خاطر من به آبادان رفتم و او به خانه پدریاش در نهاوند. مدتی بعد دخترم بهدنیا آمد و همسرم دادخواست طلاق داد. چند سالی در آبادان خدمت کردم اما دوری از خانواده و مشکلات شخصیام باعث شد تا از نظر روحی بههم بریزم. دخترم بهدنیا آمده بود اما من توان مالی نگهداری از او را نداشتم.
بههمین خاطر قرار شد فرزندمان پیش مادرش بماند. بعد از طلاق دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه از اقوام شنیدم همسر سابقم، دخترم را به پرورشگاهی در تهران برده وتحویل داده است. باز هم کسی چیزی به من نمیگفت و همهاش بیخبری بود وبی خبری. حتی یک بار که برای پیدا کردن ردی از دخترم به شهرستان رفتم دنبال همسرم گشتم که گفتند ازدواج کرده و از شهرستان رفته است. از آن موقع به بعد هر جایی که فکر میکردم در تهران و شهرستان خودمان سر زدم اما هیچ اثری از دخترم نبود. تا اینکه این بریده روزنامه به دستم رسید. راستش من هیچ تصویری از دختر گمشدهام ندارم اما نمیدانم چرا حسی در درونم میگوید که صاحب این عکس دختر گمشده من است.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر