جدایی خانم پرستار از انیمیشن ساز بی پول / در دادگاه خانواده تهران صورت گرفت

مرد تصویرگر انیمیشن بود و زن پرستار. حلقه پیوند فراموش شده آنها هم دختر 4 ساله‌ای بود که حالا بامادرش زندگی می‌کرد. به‌دادگاه آمده بودند تا برای همیشه از هم جدا شوند. اما نخستین جلسه دادگاه نقش دیگری بر صفحه زندگی آنها کشید و اتفاق تازه‌ای افتاد.

«فرشاد» و «مرجان» وارد شعبه 244 دادگاه خانواده شدند، در سکوت روی صندلی‌های مقابل قاضی Judge نشستند. در دادخواست آنها نوشته شده بود «طلاق توافقی». قاضی «حمیدرضا رستمی» قبل از ورود زن و شوهر پرونده آنها را مطالعه کرده بود اما چیزی درباره انگیزه جدایی آنها نوشته نشده بود. قرائن هم نشان می‌داد زوج جوان نباید مسأله بغرنجی در زندگی مشترک داشته باشند. هر دو آرام بودند و مؤدبانه حرف می‌زدند. عصبانیتی در چهره هیچ‌کدام آنها دیده نمی‌شد.

آشنایی فرشاد و مرجان به 7 سال و شش ماه پیش بر می‌گشت. آنها در یک سفر با هم آشنا شده بودند. مرجان به همراه همکاران بیمارستان راهی سفر تفریحی به اصفهان بود که با فرشاد در اتوبوس برخورد کرد. فرشاد هم داشت برای دیدار خانواده به شهر خودش باز می‌گشت. مهربانی مرجان و علاقه‌اش به هنر Art و هنرمند بودن فرشاد باعث ارتباط بین آنها شد تا اینکه زندگی مشترک خود را در تهران آغاز کردند. طی دو سه سال اول زندگی مشترک‌شان مثل همه زن و شوهران گاهی باهم اختلاف نظر پیدا می‌کردند، اما با گذشت، صبوری و عشق مسائل فیصله پیدا می‌کرد. در طول این مدت فرشاد تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و در خانه شروع به کار طراحی و ساخت آثار انیمیشن کرد. ساعت‌ها در اتاق کار مشغول طراحی شخصیت‌های شیرین کارتونی بود و گاهی دو سه شبانه روز کار می‌کرد. حتی به‌خاطر بعضی از آثارش در چند جشنواره داخلی جوایزی گرفته بود که معمولاً آنها را به همسرش مرجان یادختر نورسیده‌اش تقدیم می‌کرد. درآمد فرشاد از طراحی و ساخت اثار انیمیشن چندان زیاد نبود و به قدری که وقت و انرژی می‌گذاشت نتیجه نمی‌گرفت. از سوی دیگر مرجان نان‌آور اصلی خانه بود و در شیفت‌های عصر و شب مسئولیت نگهداری دخترشان را به‌عهده پدر گذاشته بود تا آنکه مشکلات مالی بالاخره مرجان را رو در روی همسرش قرار داد. در دو سال اخیر چند بار بر سر این موضوع با هم مشاجره کرده بودند ولی فرشاد به هر دری زده بود نه توانسته بود آثارش را به جایی بفروشد و نه موفق شده بود در جایی استخدام شود. از یک سال پیش هم برای آنکه سربار همسرش نباشد اجازه خواست نزد خانواده‌اش به اصفهان برگردد تا شاید بتواند در آنجا شغلی برای خودش دست و پا کند. فکر می‌کرد دوری آنها از هم حداقل باعث دعوا و اختلاف بیشترشان نخواهد شد. با گذشت یک سال از دوری زن و شوهر به این نتیجه رسیده بودند که به‌طور توافقی از هم جدا شوند و پیشنهاد از طرف فرشاد بود که آرزویی جز خوشبختی همسر و فرزندش نداشت.

قاضی رستمی در ابتدای جلسه رسیدگی به دادخواست زوج جوان از آنها پرسید: «به‌نظر می‌آید زن و شوهر خوبی باشید. اما واقعاً چرا می‌خواهید از هم جدا شوید؟»

فرشاد سرش را به علامت تأیید تکان داد و گفت: «آقای قاضی، پرستاران با جسم آدم‌ها سر و کار دارند و هنرمندان با روح افراد. در واقع هر دو برای بهتر شدن زندگی انسان‌ها تلاش می‌کنند. اما چه کنیم که کار هنری خریدار چندانی ندارد و نداشتن درآمد من باعث شده همه بار مالی زندگی سه‌نفره ما روی دوش همسر نازنینم بیفتد...»

قاضی سپس رو به زن کرد و از او خواست حرف بزند. مرجان نگاهی به همسرش انداخت و جواب داد: «راستش ایشان مرد خوب و مهربانی است. من و دخترم را دوست دارد، اما از روزی که زندگی مشترک را شروع کرده‌ایم نه در استخدام جایی بوده نه حقوق ثابتی داشته و نه کارهایش را توانسته بفروشد. البته درآمد من کفاف یک زندگی معمولی را می‌دهد، اما از یک طرف دوست‌ندارم همسرم بیکار باشد و از طرف دیگر دلم می‌خواهد با درآمد هر دو نفر بتوانیم پیشرفت کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم...»

فرشاد حرف همسرش را قطع کرد و گفت: «البته من بیکار نیستم و ده‌ها فیلم و برنامه ساخته‌ام، خب؛ چه کنم که کارم خریدار زیادی ندارد و همان بازار محدود هم در انحصار شرکت‌های بزرگ دولتی و خصوصی است.» بعد رو به قاضی کرد و ادامه داد: «آقای قاضی، همسرم هرچه بگوید حق دارد. اما من کار دیگری بلد نیستم و سرمایه‌ای هم برای کارهای تجاری ندارم.»

مرجان باز رشته حرف را به‌دست گرفت و گفت: «آقای قاضی، کار که عار نیست. حالا انیمیشن نشد یک شغل دیگر. این همه آدم در تهران دارند همه جور کاری می‌کنند. آیا همه آنها کارشان را دوست دارند؟ خب می‌شود به‌طور نیمه وقت یک جا مشغول شود، بقیه اوقاتش را طراحی کند...»

قاضی که تا آن لحظه ساکت بود، از آنها خواست نزد مشاور خانواده بروند و مشکلات‌شان را حل کنند. اما زن اشاره کرد که پیش مشاور رفته‌اند و در نهایت به نتیجه مشخصی در مورد ادامه زندگی نرسیده‌اند. با این حال قاضی عشق و علاقه آنها را نسبت به هم ستود و درباره مشکلات طلاق و فشارهای مالی و روانی به زوجین برایشان حرف زد. از آینده دخترشان گفت و گاهی درباره پرونده‌هایی مثل اعتیاد، ناباروری، خیانت Cheat و... زوج‌های دیگر مثال آورد. بعد از ساعتی به نظر می‌آمد زن و شوهر نسبت به طلاق انگیزه خود را از دست داده‌اند. فرشاد همان جا قول داد برای یک کار با درآمد تلاش بیشتری کند و مرجان هم قول داد بیشتر مراقب همسرش باشد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

بهمن عبدالهی / ایران