زنم با همسایه خاله باجی شده بود و تحمل جلف بازی هایش را نداشتم
رکنا: در حضور خانوادهاش سکه یک پولم کرد. زل زدهبود توی چشمانم و میگفت: ما به درد هم نمیخوریم. با چشمانی گریان به خانه برگشتم. توافقی از هم جدا شدیم. حضانت بچهام را هم من برعهده گرفتم، اما حالا سر و کلهاش پیدا شده و میگوید زندگی خود را از نو بسازیم.
از زبان بچهام شنیده که میخواهم ازدواج کنم. برای همین هم به دست و پا افتادهاست. البته او حالا میفهمد چه اشتباهی کردهاست.
ما چهار سال قبل آپارتمانی اجاره کردیم. من سرکار میرفتم و درآمد بخور و نمیری درمیآوردم. همسرم با زن همسایه خالهباجی شدهبودند. یک سال از این ماجرا گذشت. تیپ و قیافه و نوع آرایشش هم عوض شدهبود. یکی از همسایهها خیلی دوستانه تذکر داد مراقب همسرم باشم. او را زیر نظر گرفتم. با زن همسایه از خانه بیرون میزد و به این طرف و آن طرف میرفتند. حاضر بودم بمیرم و شاهد قهقهههای بیمعنی و جلفبازیهای شریک زندگیام نباشم. اصلا باور نمیکردم همان زن ساده و بیریایی که دنیایی از عشق و معرفت بود، اینطوری شدهباشد.
چند ماه سر همین مسائل با هم درگیر بودیم. هر ترفندی زدم او را از زن همسایه جدا کنم، نشد که نشد. از طرفی، معتاد Addicted گوشی تلفن همراهش شدهبود. دست آخر هم گفت دوستم ندارد و... .
او رفت و سرش محکم به سنگ خورد، اما من دیگر حاضر نیستم یک لحظه با چنین زنی زیر یک سقف زندگی کنم. میگوید میخواهد بچه را از من بگیرد. سر دوراهی گیر کردهام. به مرکز مشاوره پلیس Police معرفی شدهایم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر